مجله نماوا، پریسا الیاسی
اینکه فیلمسازی در آمریکا شخصیترین فیلمش را با استفاده از خاطرات کودکیاش در ایرلند شمالی بسازد و مردمانی از سرزمین ایران، احتمالا بیش از هرکسی در دنیا با این فیلم ارتباط برقرار کنند از شگفتیهای سینماست!
کنت برانا تازهترین اثرش، «بلفاست» را با طرح این سوال اساسی پیریزی کرده؛ باید ماند یا که جَلای وطن کرد؟!
فیلم از زاویهی دید بادی، کودک نه سالهی یک خانوادهی ایرلندی روایت میشود و این موضوع باعث شده تا فیلم علیرغم داستان ملتهبی که روایت میکند، لحن سرخوشانه و دوستداشتنی به خود بگیرد. روایت داستان از دید یک کودک نه ساله و نوع بازی بازیگر کودک این نقش گاهی یادآوری فیلم Jojo rabbit است؛ که البته ناگفته نماند که دو فیلم تفاوتهای اساسی با هم دارند.
فیلم بلفاست روایت شورش پروتستانها علیه کاتولیکها در سال ۱۹۶۹ در ایرلند شمالی است. داستان همیشگی تعصبات خشک و کورکورانه! ایرلندیها که خود درگیر مشکلات عدیدهی اقتصادی و بیکاری هستند و برای کسب درآمد مجبورند کیلومترها دورتر از خانواده در انگلستان مشغول به کار شوند؛ حالا با این شورش باید نگران حفظ جانشان باشند.
شورش پروتستانها در ابتدای فیلم، اگرچه حادثهی محرک قدرتمندی است و مخاطب را جذب ادامهی فیلم میکند اما پرداخت کافی در رابطه با آن صورت نمیگیرد و در دقایق زیادی از زمان فیلم این موضوع رها میشود. همین اتفاق در رابطه با پیرنگ فرعی عشق بادی به همکلاسی دخترش اتفاق میافتد؛ یک عشق کودکانه و معصومانه که بیشتر شبیه به یک خاطرهی شخصی است تا اینکه کارکرد مهمی در پیشبرد داستان داشتهباشد.
در شرایط ملتهب جامعه، کودکان ناخواسته درگیر مشکلاتی میشوند که هیچگونه ارتباطی با دنیای معصومانهی آنها ندارد و گویا هیچ راه گریزی هم از آن نیست. شاهد این ادعا سکانسی از فیلم است که بادی ناخواسته همراه با گروهی از شورشیان که دست به غارت فروشگاهی زدهاند، میشود و وقتی در آن شلوغی میشنود که هرچه میخواهی بردار او به جای آنکه به سراغ خوراکیها و یا تنقلات و چیزهایی از این دست برود؛ یک بسته پودر ماشین لباسشویی برای خانه برمیدارد!
نقطهی قوت فیلم به بازی خوب بازیگرانش برمیگردد؛ بازیگرانی که بیشتر آنها ایرلندی هستند و احتمالا به خاطر نزدیکی با این خاطرات به بهترین نحو توانستهاند حس و حال مردمان آن زمان، ترسها و تردیدهایشان را به مخاطب منتقل کنند.
کنت برانا در «بلفاست» با تصاویرش غوغا میکند. در فیلم، که به صورت سیاه و سفید ساختهشده، قابهای متعددی در بهترین میزانسن، به زیبایی یک قاب عکس شکل گرفتهاست. نماهای لانگشات از لوکیشنهای متفاوت و نماهای کلوزآپ از شخصیتها، برای انتقال حس و حالشان به وفور در فیلم مشاهده میشود که تماشای آنها مخاطب را غرق لذت خواهد کرد.
اگرچه زمان فیلم در یک موقعیت تاریخی ملتهب میگذرد اما کشمکشها بیشتر از آنکه بیرونی باشند؛ کاملا درونی هستند و نبرد نهایی مربوط به اعضای خانواده است که بتوانند تصمیم بگیرند از ایرلند مهاجرت کنند یا با تمام مشکلات و سختیها در خانهی خود، در وطن خود بمانند؟!
در سکانسی از فیلم، پدربزرگ خانواده که روی تخت بیمارستان است به پسرش و نوهاش، بادی میگوید: بروید! هروقت برگردید بلفاست (پایتخت ایرلند شمالی) سر جایش هست و بادی از پدربزرگش میپرسد: تو چی؟
و این سوالی است که احتمالا تمام آنهایی که مجبور به ترک وطن میشوند از خود میپرسند که وقتی برگردند با جای خالی چه کسانی روبرو خواهند شد؟!
تماشای فیلم بلفاست در نماوا