مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
در شروع سریال برتاون (Beartown)، اقتباس سوئدیزبان اچبیاو از رمان فردریک بکمن («مردی به نام اوه»)، دو نفر در به شکلی نفسگیر در برف میدوند. یکی تفنگ دارد و دیگری تمام تلاش خود را میکند تا مورد اصابت گلوله قرار نگیرد. چهرههای آنها مشخص نیست، از هر نوع شناسایی مشخص اجتناب میشود، اما تعقیب و گریز با گیر افتادن شکارچی و طعمه در دریاچهای یخزده به پایان میرسد، دومی در مقابل اولی زانو میزند. درست قبل از این که صدای شلیک گلوله به گوش برسد، تصویر سیاه میشود.
با توجه به این که تماشاگر قبل از پایان اپیزود اول به هویت هر دو نفر پی میبرد، این صحنه معرفی پر تب و تاب قرار نیست معمایی به همراه داشته باشد. مجموعه تلویزیونی «برتاون» که اولین بار اکتبر ۲۰۲۰ پخش شد، یک داستان رک و بیپرده پر از درسهای مستقیم است. بااینحال، سریال در فاش کردن تز خود صبوری نشان میدهد و نمایش خطر مرگ و زندگی از همان ابتدای کار به آماده کردن تماشاگر برای زمانی که زندگی عادی در یک شهر کوچک سوئدی خیلی خیلی زشت میشود، کمک میکند. برای مدتی، ممکن است به نظر برسد «برتاون» چیزی بیشتر از یک داستان ورزشی کلیشهای نیست، اما شکل اجرای کار این تصور را به هم میزند.
پس از صحنه آغازین، داستان به گذشته برمیگردد تا بگوید چطور همهچیز به آن لحظه دراماتیک رسید. پیتر آندرشون (اولف استنبرگ) با همسرش میرا (آلیت اوپیم) و فرزندان خود مایا (میریام اینگرید) و لئو (لوکاس وتربرگ)، پس از چند سال زندگی در کانادا به برتاون، زادگاه خود در سوئد بازمیگردند، جایی که او قرار است مربی جدید تیم محلی هاکی روی یخ شهر باشد. شاید این شغل برای اولف که خودش قبلاً یک بازیکن حرفهای هاکی بود یک پیشرفت عادی باشد، اما اهالی شهر خیلی نسبت به باشگاه هاکی خود وسواس دارند. مردم با جدیت بازیهای تیم بزرگسالان را دنبال میکنند و پدر و مادرها نیز توجه خاصی به تمرینات و بازیهای تیم هاکی جوانان شهر دارند. آنها درمورد شیوههای مربیگری جلسه میگذارند، در بار درمورد بازیهای آینده صحبت میکنند و در کل هر کاری که برای ایجاد یک تیم برنده لازم است انجام میدهند.
پیتر گرونلوند، کارگردان «برتاون» و آندرس وایدمان، آنتونیا پیک و لین گوتفریدسون، نویسندگان سریال زمان زیادی را صرف میکنند که نشان دهند فرهنگ ورزشی چطور شهر را فراگرفته است. آنها حتی تماشاگر را در مخاطرات فردی بازیکنان گرفتار و همزمان تأکید میکنند توجه افراطی به بردها و باختها چگونه زندگی بازیکنان جوان را تعریف میکند و این وسواس چطور پیتر و دیگران در شهر را به شخصیتی که حالا هستند، تبدیل کرده است.
و پیتر یک قدیس نیست. او با قلدری هدایت تیمی را که میخواهد مربیگری کند به دست میآورد. او صرفاً بر اساس اعتقاد خودش، بازیکنان جوان را به جایی فراتر از محدودیتهای معقول سوق میدهد و اعتقاد دارد آنها میتوانند با این کار بهتر عمل کنند. پیتر با اخلاق «برنده شدن به هر قیمت» زندگی میکند و «برتاون» خیلی زود نشان میدهد این تفکر دقیقاً چه هزینهای برای او دارد.
پیتر شخصیت بزرگسال کانونی سریال است و سفر او اغلب یک سفر ناخوشایند برای خودیابی است، اما دخترش، مایا یکی از دروازههای کلیدی تماشاگر به زندگی نوجوانان است و داستان او ما را به زمان حال متصل میکند. مایا خیلی زود با آنا (سانا نیمی)، دختری مهربان و یکی از بچههای مدرسه جدید خود صمیمی میشود و همچنین معصومانه با کوین (الیور دوفوکر)، ستاره هاکی تیم پدرش گرم میگیرد. کوین نهتنها در حال حاضر بهعنوان استعداد جدید هاکی در شهر بعد از پیتر – استعدادی یکبار برای همیشه که قرار بود نماینده برتاون در لیگ ملی هاکی (اناچال) باشد – تحسین میشود، بلکه پسر ماتس (توبیاس زیلیاکوس)، همتیمی قدیمی پیتر، همسایه جدید و دشمن همیشگی اوست. ماتس که به لحاظ روانی و جسمی فردی آزارگر است، همان نگاه «برنده شدن به هر قیمت» پیتر را دارد، با این تفاوت که او شرورانهتر عمل میکند. این دو پدر بهسرعت دو روی یک سکه را نشان میدهند و کوین کسی است که بین وفاداری به پدرش و مربیاش این رو و آن رو میشود.
بهزودی دو خانواده خود را درگیر یک حرکت خشونتآمیز آسیبزا میبینند. وفاداری به هم به شهر و تیم آزمایش میشود و انتخابها تقریباً بر تمام اهالی برتاون تأثیر میگذارد. بااینحال، «برتاون» به شگفتیها متکی نیست. این سریال پنج اپیزودی، اغلب یأسآور تیره و تار است و تماشای آن کار سختی است، اما فرهنگهای درهمتنیدهای که سازندگان «برتاون» سعی در شکافتن آن دارند، سطح خاصی از تیرگی را میطلبد. تجاوز و ورزش نباید با هم در ارتباط باشند، اما اغلب اوقات اینطور است. اینها مشکلاتی هستند که خیلی از شهرها و خیلی از خانوادهها به شکل دردناکی با آن آشنایی دارند، وسواسهای نابجا که بسیاری از مؤسسات و بسیاری از پدر و مادرها تشویق میکنند. بیشتر وقتها قدرت به کسانی داده میشود که آمادگی روبرو شدن با آن را ندارند.
شاید «برتاون» بیشازحد بیپرده باشد، شاید قوسهای روایی بیشازحد آشنا داشته باشد، اما آنقدر عاقل هست که تصدیق کند این ویژگیها بخشی از تراژدی است. اگر این داستان برای شما یادآور آدمهایی است که میشناسید یا شما را یاد خودتان میاندازد، سعی نکنید از آن روی برگردانید. پذیرش عیبهای چیزی که دوست دارید بهسادگی پنهان کردن آنها نیست، اما اغلب تنها راه برای جلوگیری از بدتر شدن آن اشتباهات است.
فرهنگ برنده شدن و جاهلمآبی
وقتی کتاب تحسینشده فردریک بکمن بهعنوان منبع دومین تولید تلویزیونی اورجینال اچبیاو در سوئد (پس از «یوستا» در ۲۰۱۹) انتخاب شد، طبیعی بود آنها بخواهند حداکثر تلاش خود را برای مدیریت لحن ظریف و شکل داستانسرایی کتاب انجام دهند.
آندرس وایدمان (تهیهکننده اجرایی سریال آمریکایی «بازجویی») وظیفه داشت کتاب بکمن را بهگونهای اقتباس کند که هم در سوئد مقبول باشد و هم در سطح بینالمللی نظر تماشاگران را جلب کند.
در ادامه پیتر گرونلوند، نویسنده و کارگردان دو فیلم برنده جایزه گلدباگن (سوسک طلایی) «آدمهای سرگردان» (۲۰۱۵) و «جالوت» (۲۰۱۸) که مضامین مرتبط با جاهلمآبی و جوامع موازی فیلمهایش از بسیاری جهات با اساس «برتاون» نزدیکی دارد، بهعنوان کارگردان همه اپیزودهای سریال معرفی شد.
گرونلوند درباره کار روی یک پروژه که متن آن نوشته خودش نبود، میگوید: «فراتر از انتظار بود. جالب هم بود، چون برای من روند نوشتن کاملاً متفاوت با روند کارگردانی است. من در حین نوشتن کارگردانی نمیکنم که میدانم بعضیها این کار را میکنند، اما همین که متن را مینویسم، باید آن را برای خودم بهعنوان یک کارگردان اقتباس کنم و بهنوعی در قالب طرز فکر یک کارگردان دربیاورم. درمورد “برتاون” این حس را داشتم که انگار خودم متن آن را نوشتهام.»
او ادامه میدهد: «از یک سو هیجانانگیز بود چالش انجام کاری را قبول کنم که مستقیماً از من نمیآمد. از سوی دیگر، داستان ارتباط موضوعی عمدهای با چیزی دارد که عموماً خودم دنبال میکنم، یعنی فرهنگ برنده شدن و جاهلمآبی که در داستان بحث و بررسی میشود. ما با یک شهر کوچک مواجه هستیم است که هنجارها و قوانین خود را دارد، جایی که خود را در جهان خود پنهان کرده است، جایی که این نوع داستانها میتوانند شکل بگیرند. این بهنوعی یک جامعه موازی است. چیزی است که من را جذب میکند و به چیزی برمیگردد که خودم دوست دارم بنویسم. این نکته در کنار این واقعیت که با یک داستان عالی و شخصیتهای خیلی جالب برای توسعه و کار کردن روبرو بودم، کار در پروژه را برای من خیلی جالب کرد.»
بخش بزرگی از پیرنگ سریال به یک اتفاق خاص بین دو همسایه نوجوان در یک مهمانی خانگی متصل است و این که کل شهر چگونه با آنچه بعداً اتفاق میافتد برخورد میکند. آیا گرونلوند نگران بود چیزی به «اشتباه» تصویر نشود و چطور تلاش کرد از کلیشهها دوری کند و بهاصطلاح به آن وزنی بدهد که شایسته است.
او میگوید: «هرچند ما در اینجا با یک شهر کوچک مواجه هستیم، اما این میتواند عصارهای از یک جامعه بزرگ باشد، با ساختارهای موروثی و محکم که این داستان را امکانپذیر میکند. در اینجا هاکی تا حدی نشانه یک جامعه بیمار است؛ مقصر هاکی نیست، بلکه فرهنگ خشونت و برنده شدن و ورزشی است که در آن خشونت همیشه جلوه دارد.»
گرونلوند ادامه میدهد: «دراینبین راه من برای این که از باتلاق تاریکی سر درنیاورم، حرکت روبهجلو، پیش بردن و ایجاد مخاطرات احساسی است که تماشاگر را درگیر و روی انگشتانش نگه دارد. این مهمترین ابزاری است که برای رویارویی با یک داستان تاریک دارم، این که دائم روابط با اکتان بالا خلق کنم که در آن همهچیز بهنوعی حکم مرگ و زندگی را دارد، اما در عین حال به دنبال گرما و مکانی برای شخصیتها باشم که دور هم جمع شوند، بگوبخند کنند و با هم کنار بیایند.»
گرونلوند درنهایت اعتقاد دارد: «”برتاون” درباره امیدی است که یک جامعه کوچک را گرد هم میآورد، رازهایی که حفظ میشود، شجاعت ایستادگی در برابر فشارها و پیامدهای نحوه تربیت فرزندانمان و تلاش ما برای محافظت از آنها.»
منبع: ایندیوایر، موویزین
تماشای سریال برتاون در نماوا