مجله نماوا، علیرضا نراقی
فیلم زود باش زود باش (C’mon C’mon) ساخته مایک میلز درباره شنیدن است. خوب شنیدن، لذت بردن و آموختن از آن و به طور کلی زیستن در شنیدن. شنیدن صداها، کلمات، لحن و روح گفتار دیگری و شناخت مکان، زمان، فضا و در نهایت زندگی از طریق گوش فرادادن که ناگزیر با آرامشی رؤیایی همراه است و این حسی است که این اثر به شکلی مهربانانه، نرم و دلپذیر از همان ابتدا در مخاطب ایجاد میکند. خود شخصیت مرکزی فیلم در جایی میگوید: این شگفتانگیز است که صداهای در ظاهر پیش پاافتاده را ضبط کنی و آنها را جاودانه سازی.
«زود باش زود باش» در ارتباط میان یک دایی و خواهرزاده شکل میگیرد. جانی با بازی واکین فینیکس که پس از مرگ مادرش مدتهاست با ویو خواهر خود با بازی گبی هافمن ارتباط نداشته و نسبت به او احساس گناه میکند، میپذیرد که در غیاب ویو که برای مراقبت از همسر روانپریش خود مجبور است به اوکلند سفر کند، از جسی پسر ۹ ساله او با بازی نبوغآمیز وودی نورمن مراقبت کند. از این لحظه به بعد فیلم، وارد فضای ارتباطی برانگیزاننده و اشتیاقآور جانی آرام و صبور و جسی پرانرژی، باهوش و خیالپرداز میشود. مهمترین ویژگی جسی این است که زیر بار نگاه کودکانه به خود نمیرود و یک همنشینی جدی را سرشار از درک، آگاهی و لذت میان خود و جانی شکل میدهد.
جانی یک ژورنالیست رادیویی است که در جدیدترین پروژه خود با افراد جوان و کودکان مصاحبه میکند. سؤالات جانی در این پروژه پرسشهایی مهم و همهشمول، درباره دیدگاه آنها نسبت به آینده، نظرشان درباره تفاوت نسلها و معنای زندگی است. فیلم در یک روند متصل و پیوسته با این زمینه داستانی و شخصیت مرکزی، در ستایش صداست و بعد در ستایش شنیدن و سپس در ستایش گفتوگو و درک متقابل، اما در طریقی هنرمندانه و با داستانی بسیار ساده، گرم و دلنشین. فیلسوفان کوچک فیلم با سخنان خود نشان میدهند که دستکم در عصر حاضر، بلوغ و آگاهی در بطن تجربه کودکی و بداعت شناخت جهان، رخ میدهد و دیگر کودکان را نمیتوان «کودکانه» قضاوت کرد.
انسان فراتر از کودکی و بزرگسالی
پلانی در فیلم وجود دارد که نمای دوری است از جسی که مشغول ضبط صدای ساحل و قدم زدن با جانی است. پشت سر، یک شهربازی بزرگ است که جسی پشت به آن دارد. گویی هیچ نسبتی میان او و این بازیهای ساخته شده برای او نیست. فیلم با اینکه به میزان زیادی بر روایت کودکان و نوجوانان متکی است، اما هیچگاه بودن آنها را در مظاهر تخدیرگونه و منحرف کنندهای تصویر نمیکند که جامعه در قالب سرگرمی برایشان در نظر میگیرد. برای همین در فیلم خبری از اسباب بازی، شهربازی و بازیهای پر زرق و برق کامپیوتری نیست.
در بخشها و فصلهای مختلف فیلم صدای بچهها را میشنویم که مشغول روایت دیدگاه خود در باب زندگی هستند، دوشادوش این روایت در قالب ضبط صدا، روایت جانی را نیز از ارتباط خود با جسی و خواهرش میشنویم و این نکته با توجیه منطقی ساخت برنامه رادیویی، به فیلم نوعی زاویه دید با ثبات و روایتی منسجم بخشیده است. از دیگر سو یکی از دو شخصیت اصلی فیلم هم کودک است، پس نگاه به کودکان و نوجوانان و درک زاویه دید آنها به مسائل، از نکات اصلی فیلم است اما ارزش فیلم در این است که تصویری که از کودکان و ارتباط با آنها ارائه میدهد «کودکانه» نیست، بلکه مبتنی بر ارتباطی برابر و درک متقابل است و نشان میدهد که چه پیوستگی ذهنی و عاطفی قابل ملاحظهای میان کودکی و بزرگسالی وجود دارد. کودکان در این فیلم در قالب بیانی ساده و باورپذیر خود، بدون اینکه بزرگ-نمایی شده باشند و یا تحریفی رخ داده باشد، شبیه به بزرگسالان هستند و میتوانند فارغ از نیازهای خود، زندگی را با فراست و آگاهی، درک و بیان کنند. در مقابل نیز بزرگسالان در مواجهه با بسیاری از عواطف و روابط خود شبیه به کودکانند. این یکپارچگی فرانسلی و زبان مشترک، جادوی فیلم را متحقق میکند و فضایی واقعی به دور از کلیشهها از ارتباط بین نسلی و البته والدین و فرزندان میسازد. فیلم ناب بودن و زیبایی ارتباط را نشان میدهد که میتواند با هر اختلاف سنی و… منتهی به درک و رشد شود.
سیاه و سفید، ساده و عمیق
فیلم زودباش زودباش به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری شده است. این تمهید زیباشناسانه بر آمده از داستان ساده و مینیمالیستی اثر است که متمرکز بر کاراکترها، بدون حشو و زوائد و آلودگی بصری، به شکلی نرم مسیر یک ارتباط صمیمی را نمایش میدهد و فضایی نرم و آرام به فیلم میبخشد.
فیلم در چند شهر آمریکا از جمله لسآنجلس، دیترویت، اوکلند، نیویورک و… میگذرد و فضای متفاوت هر یک از این شهرها هم در آن اهمیت دارد. اثر در عین اینکه فضاسازی بیرونی دارد و تصویری از شهر ارائه میدهد، اما فضای درونی و روح هر شهر را بر مبنای گفتار کودکان و نوجوانان آن شهر و صدایی که در خود آن شهر جاری است روایت میکند. به عکس فیلمهای مرسوم که باند صدای آنها به عنوان یاریرسان و تکمیل کننده، در حاشیه تصاویر قرار دارد، مایک میلز در «زود باش زود باش» فضای صوتی، کلمات و لحن بیان آنها در شرایط مختلف را برجسته ساخته و به نوعی صدا و کلمه است که به تصویر هویت و فرم میدهد. سادگی و توجهی که صدا در بطن خود دارد، از عواملی است که با تصاویر سیاه و سفید فیلم هارمونی ایجاد کرده است.
از نکات برجسته فیلم، بازی درخشان واکین فینیکس و شمایل ساخته شده توسط او برای کاراکتر جانی است. جانی مردی ساده، آرام و درونگراست که در عین اینکه روحیهای مهربان و حمایتگر دارد، از نظر درونی پیچیده، آسیبپذیر و افسرده است. فینیکس در اجرای این نقش تلاش کرده بدون ذرهای از بیرون ریزیهای آشنای خود، تبحرش را در کنترل و نمایان کردن حس با ابزار اندک و ساده روزمره نشان دهد.
«زودباش زودباش» فیلمی است که در آن جرقه بیداری وجود دارد. شناختی که اصولاً همه فیلمها توان ایجادش را در درون مخاطب ندارند. با وجود اینکه بخشهایی از چند مقاله و کتاب در فیلم خوانده میشود، اما اثر به دام پر گویی و فضلفروشی نمیافتد و در کنار دیگر ویژگیهای منحصر به فردِ فرمی، در عین لذتبخش بودن به مخاطب خود دیدگاه و بینش میبخشد.
تماشای آنلاین فیلم زود باش زود باش در نماوا