مجله نماوا، یاسمن خلیلیفرد
«جایی برای فرشتهها نیست» یک مستند ورزشی به کارگردانی سام کلانتری است که در آن به فراز و نشیبهای زندگی حرفهای/خصوصی دختران تیم ملی اسکیت هاکی ایران پرداخته شده است.
از نقاط قوت این مستند میتوان به ساختار موجه آن اشاره کرد. فیلم روایتش را از نقطهی درستی آغاز میکند و برخلاف بسیاری از مستندهایی از این دست بنای خود را با گزافهگویی و رودهدرازی نمیچیند بلکه برعکس میکوشد تا همانطور که از یک فیلم ورزشی انتظار میرود ریتم خود را حفظ کند و به جای مقدمهچینیها و توضیحات پراطناب و غیرضروری در زمان مناسب به سراغ مسئلهی اصلیاش برود و تعلیقش را در نقاطی درست به آستانهی اوج برساند.
فیلم، میتواند با فوکوس همه جانبه بر موانع و دشواریهایی که سر راه این دختران قرار دارند احساسات تماشاگر را تحت تأثیر قرار دهد و با چنین ترفندی مسیر را برای خود هموار کند، اما سام کلانتری هرگز بر سیاهیها و تلخیها متمرکز نمیشود و این فرصت را به مخاطب میدهد تا از زوایای مختلف شخصیتها را ببیند، موقعیتها را لمس کند و به کلیت چندلایه، تأملبرانگیز و بعضاً امیدبخش فیلم بیندیشد.
برخلاف بسیاری از فیلمهای مستند که ادای خیلی چیزها را درمیآورند و از خودشان فاصله میگیرند و آسمان و ریسمان به هم میبافند تا دنیای جدیدی بسازند، مستند جایی برای فرشتهها نیست خود خودش است و اصالتش را به همین واسطه حفظ میکند. فیلم نه قرار است از مستند دیگری تقلید کند و نه خود را در قید و بند و چارچوبهای ازپیش تعیینشده قرار دهد بلکه برعکس با منطق ملموس و باورپذیرش کشش خود را حفظ کرده و مسیرش را پیدا میکند.
مستندسازی دربارهی دختران ورزشکار، آن هم در یک رشتهی ورزشیِ کمتر شناختهشده و نامرسوم در ایران، بیشک دشواریهای بسیاری را به مستندساز تحمیل کرده است. این دشواریها هم از منظر ساخت و اجرا قابل توجهاند و هم به لحاظ محتوا و درونمایهی اثر. دست گذاشتن روی مسئلهی زنان، زنانی که به نحوی ساختارشکنی میکنند، کار چندان آسانی نیست، اما مستندساز دوربینش را با این زنان جوان همراه میکند تا دست به ثبت لحظات مهم و گاهی نیز معمولی زندگی آنها بزند و در این میان گاه فیلم لحنی انتقادی به خود میگیرد. مثلاً در بخشی از فیلم که دختران شرایط خود را با ورزشکاران کشورهای دیگر مقایسه میکنند مستندساز میکوشد تا ارتباط این موقعیت پیچیده و تأثربرانگیز را با باختهای مکرر آنها در مسابقات قبلی کشف کرده و به نحوی دست به آسیبشناسی بزند. حضور یک روانشناس در تیم و به چالش کشیدن دغدغهها، کمبودها، نگرانیها و دلهرههای دختران که از بحرانها و نقصانهای اجتماعی و بعضاً فرهنگی سرچشمه میگیرند از بخشهای جذاب این مستند است. در واقع همراهی دوربین با هر یک از دختران و ترسیم مجزای مشکلات آنها، موقعیت خانوادگیشان، نظر خانوادهها و همسرانشان نسبت به فعالیت حرفهای آنها، تصمیمات و انگیزههایشان، ترسها و کمبودهایشان و … اتفاقی خوشایند در فیلم سام کلانتری است که البته سرسری از آنها عبور نمیکند و از آوردن آنها در فیلمش قطعاً انگیزهای مهم و تعیینکننده داشته است. درواقع مستندساز ابتدا به طرح مشکلات این ورزشکاران جوان میپردازد و سپس مراحل رفع و حل و فصل این مشکلات را در فیلم که با کمک تیمی قوی و حرفهای صورت میگیرد به نمایش میگذارد و اتفاقاً تماشای همین سیر دگردیسی و تغییرات تدریجی برای مخاطب کنجکاویبرانگیز و جذاب است.
دوربین در جایگاه یک سایهی نامرئی
بنابراین سام کلانتری در ارائهی دادهها و ترسیم واقعیتها در فیلمش خساست به خرج نمیدهد. او به خواست خود بخشهایی را حذف نمیکند و در عوض آنچه دلش میخواهد را جایگزین. او میکوشد تا دوربین نه به عنوان یک عنصر اضافی و مزاحم بلکه همچون یک سایهی نامرئی در کنار رویدادها به حرکت درآید و آنچه در واقعیت رخ میدهد را ثبت کند.
در این میان سختیهای حاکم بر زندگی زنان –خصوصاً زنانِ ورزشکار- در کشورمان که در فیلم بسیار برجسته است میتوانست این امکان را برای مستندساز فراهم کند تا در باب سیاهیها و تلخیها و تبعیضها دست به مرثیهسرایی بزند اما چنین نمیشود و برعکس سام کلانتری بر جنبههای مثبت زندگی آنها تمرکز میکند که همان روحیهی جنگجویی، سختکوشی، شکستناپذیری و کوشش مطلق آنها در راه دستیابی به اهدافشان است؛ دقیقاً همان چیزی که سد محکم و سخت محدودیتها را از سر راهشان برداشته و آنها را به سمت پیروزی و موفقیتی غیرقابل انتظار سوق میدهد.
مخاطبانِ سینمای مستند بیتردید بر این نکته واقفاند که در بیشتر موارد پایانبندی محتومی برای یک مستند وجود ندارد و در اکثر موارد این خود رویدادها و روند پیشرفت آنها هستند که سرانجام فیلم را رقم میزنند. در یک درام ورزشی بهواسطهی فیلمنامهی ازپیش تعیینشده و تاحدودی نیز شناخت ذائقهی مخاطبان این ژانر از سینما، معمولاً پایانی مطابق میل و دلخواه تماشاگر برای فیلم انتخاب میشود، اما مخاطب این مستند به جهت آنکه نمیداند قرار است با چه پایانبندی برای آن رو به رو شود تا لحظهی پایان با تعلیقی حقیقی و نه ساختگی تماشای اثر را دنبال میکند که البته تدوین ماهرانهی هایده صفییاری نیز به حفظ این تعلیق مدام و اوجگیرنده کمک بسزایی کردهاست. کاتهای درست و قرارگیری درست پلانها در کنار هم ضمن حفظ ریتمی مطلوب به اثر، یک روایتپردازی مرحلهبندی شده نیز میبخشد که به تماشاییتر شدنش کمک شایان توجهی کرده است.