مجله نماوا، آیدا مرادی آهنی
همهی آنچه از دایانا شنیدهایم، این است؛ زنی بیاندازه مهربان و صمیمی اما نه با فرادستانش. زنی که شیفتهی آدمهای عادی، حرف زدن با آدمهای معمولی و کمککردن به همینها بود. و چون در همینها زیادی غرق شد و بیش از اندازه فرو رفت حوصلهی اطرافیانش را سر برد. دایانایی که پابلو لارائین ساخته از دل یک روایت شاید تخیلی سعی دارد گوشههایی از همین چهرهی همیشگی را نشان بدهد، اما در این اطلاعات و تصویر کلیشه نماند.
این اولین بار نیست که لارائین سراغ شخصیتهایی میرود که سازگاری و شباهت و تناسبی با محیط اطرافشان ندارند. آدمهای فیلمهای او معمولاً دچار به یک جداافتادگیاند چه گلوریا بل یک شهروند ساده باشند و چه ژکی کندی بانوی اول آمریکا.
بین «جکی» و «اسپنسر»، لارائین فیلم دیگری هم در کارنامهی خود دارد، اما این دو فیلم و شخصیتهایشان بسیار به هم شبیهاند. اینکه کارگردان شیلیایی در دو فیلم خود دو زن جنجالی دنیای سیاست و تاریخ را انتخاب میکند میتواند از موقعیتشناسی او هم باشد در دنیایی که وضعیت خطیر زنها هر روز گوشزد میشود پرداختن به زنانی که با محیط و شرایط غالب اطراف خود پیوستگی و سازش ندارند میتواند توجهات بیشتری را به سمت سازندهاش جلب کند. اما دست گذاشتن روی زنانی که جدا از بودن در شرایطی اینچنینی الگوهای زمانهشان نیز بودهاند. هر دو زن -ژکی و دایانا- به واسطهی غریبگیشان با محیط سیاستزدهی اطراف و اعلام آن به اشکال مختلف مورد توجه قرار میگرفتند. هر دو جدا از دنیای سیاست، در عرصههای مد و هنر و فرهنگ فعالیت میکردند و هر دو سلبیریتیهای زمانهی خود بودند.
فیلمی خوشساخت دربارهی شاهدخت ولز
در داستانی که لارائین از دایانا روایت میکند فقط نشانههایی از این سلبیریتی بودن را میبینیم و اشارههایی به عکاسان و نبود زندگی خصوصی او. لارائین قصد ندارد دایانایی را نشانمان دهد که چهرهای مادر ترزا گونه داشت. روایت او برش است از روزهایی که دایانا اسپنسر در حال فروپاشی عصبی است، اما این روایت جاهای بسیاری موضع نامشخص دارد که به تطهیر دایانا متمایل است. فیلم مطلقاً روابط خصوصی و عاطفی دایانا را رد میکند. آنچه دیگران به عنوان فرد سوم بین دایانا و همسرش میدیدند بیشتر نتایج رفتار عصبی و پر توهم دایانا بود. بیشک دیدن این دوره از زندگی این زن بسیار مهم است اما دستوپای نویسنده و کارگردان را از جهات بیشمار میبندد. ما هیچگاه دایانا را در مهمانیهای سیاسی نمیبینیم. رفتار او را با مردانی غیر از همسرش نمیدانیم. زنی را میبینیم که جایی جملهای گلدرشت به فرزندانش میگوید که مادر بودن اولین شغل او است. دایانای فیلم لارائین از پیش حدس میزند که قرار است بلایی سرش بیاورند. مدام به شکلی استعاری افسانههای بداقبال را دنبال میکند. اما خود دایانا در میان جمعی جز خانوادهی سلطنتی دیده نمیشود.
جدا از بحث کاستیهای داستان اما فیلم اسپنسر را میتوان یکی از خوشساختترین فیلمها دربارهی شاهدخت ولز است. کریستن استوارت کمتر جایی از نقش خودش بیرون میزند و میتوان دایانا را بهترین بازی او دانست. فضاها، نور، طراحی لباس به شدت حرفهای و مجذوبکنندهاند. همچنین پایان فیلم نقطهی قوت فیلمنامه است. یکجور آزادی موقت که برای زنی در سطح دایانا با رانندگی ماشین خودش، کنار فرزندان خودش، گرفتن غذا از فستفود و خوردن ناهار در خیابان حاصل میشود.
تماشای آنلاین فیلم اسپنسر در نماوا