مجله نماوا، یزدان سلحشور
به نظر میرسد که مارول تصمیم گرفته هر چه را که در آستین کمیکهایش داشته در سینما رو کند و از لحاظ آزمون و خطا قدم به وادیهای تازهای بگذارد و به همین دلیل دارد با برگهای تازهای بازی میکند که به اندازهی برگهای پیشین، در بازار کمیکها لااقل جواب نگرفته بودند و مشکل اصلی شاید این باشد که خیلی از این ابرقهرمانهای تازه شباهتهای ناگزیری به ابرقهرمانهای پیشین دارند یعنی گرتهبرداری از آنها هستند و حتی گرتهبرداری از ابرقهرمانهای دی سی. مشکل به همین جا ختم نمیشود چون جهان سینما، بسیار متفاوت است با جهانِ کمیکها و وقتی شما سعی میکنید یک جهانِ گسترده را به نام جهان مارول بسازید آن وقت باید به شکلی باورپذیر، دلیلِ عدمِ حضورِ این ابرقهرمانهای جدیدِ سینمایی را، در آثار پیشین، روایت کنید؛ اگر نتوانید یا اگر انرژی اصلی روایتتان صرفِ چنین توجیهی شود، جهانِ مستحکم پیشین فرو میریزد. به نظرتان مدیرانِ مارول، تا موقعی که از گیشه جوابِ درست میگیرند، چقدر به چنین مسئلهی مهمی توجه میکنند؟
متأسفم که بگویم ظاهراً پوست خربزهای که پس از استیلای کامل بر بازار کمیکها و سینما و تلویزیون در قرن بیستم و دههی نخست قرن بیست و یکم، زیر پای دی سی افتاد، در زمانی به مراتب کمتر، الان زیرِ پای مارول است. شاید اشتباه، با ساختِ مجموعههای تلویزیونی کمهزینه شکل گرفت [مجموعههایی که بنا بود زیرِ سایهی نام قهرمانانِ محبوب، با قهرمانان رده دوم و سومِ زیرِ سایهی آنها ساخته شوند آن هم نه واقعاً به قصدِ توسعهی داستان، به این دلیل مهم اقتصادی که بازیگرانِ نقشِ آن قهرمانان محبوب، پولهای محبوب هم میگرفتند!] اما الان با ساختِ دو فیلم جاودانگان و «شانگچی و افسانه ده حلقه»، این اشتباه با هزینههای ساخت بالا گره خورده است.
اشتباهاتی با دلارهای زیاد
یک. وقتی میگوییم: «این فیلم میتوانست موفق باشد اما نبود!» واقعاً منظورمان چیست؟! میانِ فیلمهایی که امسال دیدیم احتمالاً برای بیانِ منظور خودمان فیلمی بهتر از «جاودانگان» به کارگردانی و نویسندگی کلویی ژائو نخواهیم یافت کارگردان و نویسندهای که دو جایزه اسکار بهترین کارگردانی و بهترین فیلم را به خاطر ساختنِ «سرزمین خانهبهدوشها» در کارنامه دارد [او تهیهکنندهی این درام اجتماعیِ به شدت کمهزینه –با ۵ میلیون دلار بودجهی ساخت- هم بود و میدانیم که جایزه بهترین فیلم هم متعلق به تهیهکننده است] اما «جاودانگان» پاشنهی آشیلاش اتفاقاً همین کارگردانی و نویسندگیِ آن است.
ژائو تدوینگر هم هست و به خاطرِ فیلم اسکاریاش در بخشهای بهترین فیلمنامه و بهترین تدوین هم نامزد بوده و گرچه در «جاودانگان» کارِ تدوین را برعهده نداشته با این همه دشوار است که باور کنیم بر کار دو تدوینگر آن یعنی کریگ وود [که تدوین «نگهبانان کهکشان» را هم در کارنامه دارد] و دیلن تیچنر [که نامزد دریافت جایزه بهترین تدوین اسکار هم بوده به خاطر تدوین مشترک «سی دقیقه پس از نیمهشب» کاترین بیگلو، با ویلیام گلدنبرگ (که او را به خاطر تدوینِ فیلم به شدت محبوبِ «مخمصه» مایکل مان میشناسیم)] نظارت نداشته و میدانیم که یکی از مهمترین کارهایی که یک تدوینگر خوب باید انجام دهد رسیدن به «ریتم درست» در فیلم است ریتمی که در «جاودانگان» میانِ ریتمِ یک درام اجتماعی با حال و هوای سینمای مستقلِ امریکا [متأثر از سینمای اروپا] و یک فیلم اکشنِ فانتزی-علمی-تخیلیِ هالیوودی دائماً در حالِ نوسان است و ابداً هم راضیکننده نیست. [حتماً ماجرای حذف یک سکانس مهمِ «آروارهها»ی اسپیلبرگ را شنیدهاید که وجودش برای کارگردان مهم بود اما با اصرار تدوینگر –ورنا فیلدز- حذف شد و بعدها اسپیلبرگ در مصاحبهای اعتراف کرد که به رغم خوب بودن آن سکانس، اگر در فیلم میبود توازنِ فیلم از دست میرفت. فیلدز، هم سابقهاش از اسپیلبرگ بیشتر بود و هم سناش؛ اسپیلبرگ در همان مصاحبه اشاره میکند به جوانی خودش که تجربهی کافی برای رسیدن به ریتمِ درستِ چنین فیلمی را نداشته.]
دو. استفادهی مکرر از بازگشت به گذشته در فیلمنامهای که ریتمِ تندِ روایت برایش ضروریست، یکی از اشتباهاتِ میلیوندلاریِ این فیلم است. میخواهم بگویم که انتخاب ژائو به عنوان کارگردان و پس از آن، حضورش در تیمِ فیلمنامهنویسانِ فیلم، اشتباه بوده البته درک میکنم که سرمایهگذارانِ «جاودانگان» چه تصوری نسبت به این انتخاب داشتهاند؛ ژائو، دومین کارگردانِ زنِ اسکاری این جایزه در کلِ تاریخ آن است و تواناییِ آن را داشته که با بودجهای در حد «هیچ» [با معیارهای هالیوود که حتی فیلمهای B هم با بودجههای بالاتری ساخته میشوند] فیلمی اسکاری بسازد که تقریباً ۸ برابرِ بودجهی ساختاش فروش کند پس میشود در روزگاری که کارگردانهای زن، کمکم دارند فیلمهای فمینیستی پرفروشی میسازند، روی این یکی هم حساب ویژه باز کرد! گفتم که درک میکنم اما یک برآوردِ اشتباه بوده! مدیرانِ مالی مارول، ظاهراً از یاد بردهاند که کارگردانان و نویسندگانِ بااستعداد در یک ژانر، امید به موفقیتشان در ژانرهای دیگر، مثلِ گردش تاس است در گردونههای قمار لاس وگاس!
سه. «گرتهبرداری»، روشِ معمولِ مارول بوده از آغازِ کارش در حیطهی کمیکها تا الان؛ اینکه به سراغِ ساختِ سینماییِ کمیک «جاودانگان» رفتهاند [کمیکی که با خوشبینانهترین نگاه هم گرتهبرداری مستقیم از «مردان ایکس» مارول است (یعنی از خودش سرقت کرده که بدترینِ سرقتهاست در کار هنری!) که شروع انتشارش ۱۳ سال پیش از شروع انتشار «جاودانگان» است و تأثیرپذیری شخصیتهای آن از «مردان ایکس» انکارناپذیر است] شاید نوعی پاسخ به این نیازِ طرفدارانِ سینمایی مارول بوده که جای یک سوپرمن دی سی در این دنیا خالیست! [در فیلم حتی اشاراتی مستقیم را به بتمن و سوپرمن دی سی شاهدیم که علاوه بر اینکه تلاشی برای ریشخند کردنِ منتقدانِ احتمالیست، رویکردِ هوشمندانهایست در عقب راندنِ این شخصیتها به جهانِ کمیکها و «واقعیتانگاری» حضور شخصیتهای مارول در جهان واقعی. این فیلم، در واقع حملهای تمامعیار است به هر آنچه که از امپراتوری شرکت رقیب، به جا مانده! البته، حملهی ناتمام به دروازهی حریف، همیشه خطر ضدحملههای سریع را در پی دارد که باید منتظرِ ضدِ حملههای دی سی هم باشیم!]
چهار. ایدهی اصلیِ فیلم به طورِ کامل، گرتهبرداری از ایدهی اصلی «صعود ژوپیتر» واچوفسکیهاست فیلم ناموفقی که حاصلِ اجرای کمیکی یک پروژهی سینماییست و مارول پس از چند اجرای سینمایی موفقِ پروژههای کمیکی، یک گرتهبرداری ناامیدکننده را در «جاودانگان» به نمایش گذاشته؛ به نظرم بحثِ آزمون و خطا هم بوده و برای چنین رویکردی، میتوانسته با بودجهای بهمراتب کمتر به سراغِ چنین پروژهای برود.
پنج. اشتباهی را که در شیوهی ساخت «تلماسه»ی دنی ویلنوو شاهدیم [با کیفیتِ ساختی بهمراتب بالاتر از «جاودانگان»] اینجا هم اتفاق افتاده؛ رمان «تلماسه» فرانک هربرت در سال ۱۹۶۵ منتشر شد و مطمئناً بسیاری از آثار سینمایی موفقِ چندین دههی اخیر، وامدارِ این رماناند اما وقتی شما میخواهید پس از این همه سال، از همان «وام»ها دوباره استفاده کنید، اثرتان این بار در «حافظهی جمعی»، به اثری دسته دوم بدل میشود. [این اشتباه را متأسفانه «دیوید لینچ» در ساختِ اولین اقتباسِ سینمایی همین رمان در سال ۱۹۸۴ مرتکب شد که به نظرم شکستاش در گیشه، محصولِ کاملِ چنین اشتباهی بود ان هم با هزینهی ساختی قابل توجه برای آن زمان.] طبیعیست که پس از اولین انتشار کمیکهای «جاودانگان» در سال ۱۹۷۶، آثار سینمایی بسیاری از آنها گرتهبرداری کرده باشند اما برای ساختِ نسخهی سینمایی، باید ایدههایی بهمرتب تازهتر وارد کار میشدند.
شش. تصور اینکه در آثارِ سینمایی مارول، شاهدِ بازیهای حتی متوسط و معمولی باشیم تا پیش از «جاودانگان» تصوری نامعقول بود اما در این فیلم حتی آنجلینا جولی محبوب هم مثلِ یک بازیگر تازهکار جلوه میکند. شاید یکی از دلایلی که فیلم به رغم فروش گیشه ۴۰۰ میلیون دلاریاش [دو برابر هزینهی ساخت] و درآمدهای قابل ملاحظهاش در فروش ویدئویی و نمایش آنلاین، دائم امتیاز «IMDb»اش در حال افول است، همین امر باشد که طرفداران جهان مارول به رغم استقبالِ نسبی اقتصادی از فیلم در دوران کرونا، با ۱۸۶ هزار رأی، مرتبهی کیفیاش را به ۶.۶ رساندهاند.
مخاطبانِ سرگردان باید این بار منتظر چه باشند؟
اگر کمی «اطلاعاتبازِ سینمایی» باشید حتماً متوجه شدهاید که چه فیلمهای در حال اکران و چه فیلمهایی که در حالِ پخشِ ویدوئویی و آنلاین هستند، داستانشان را لو نمیدهند چه رسد به اینکه جزء به جزء داستانشان را همگانی کنند. «جاودانگان» در این بخش هم رکورد زده! شما با چند جستجوی ساده، میتوانید پیش از دیدن فیلم، حتی متوجه شوید که بعد از تمام شدنِ تیتراژ پایانی، باید شاهدِ چه صحنههایی باشید! فقط میتوانم به یک نتیجه برسم: اعتماد به نفسِ مدیرانِ مالی مارول به قدری بالا رفته که تصور میکنند با لو رفتنِ کاملِ داستان هم، طرفدارانِ مارول، خودشان را برای دیدنِ فیلم به آب و آتش میزنند! [شاید هم از اول به این نتیجه رسیده باشند که داستان در این فیلم، در درجهی حتی دومِ اهمیت هم نیست و همهی کار را جلوههای ویژه و اسم مارول به پیش میبرد!] به هرحال، تنها دلیلی که میتواند طرفدارانِ جهانِ سینماییِ مارول را به دیدنِ این فیلم [که میانِ درامی اجتماعی و فیلمی فانتزی–اکشن، به شدت سرگردان است] ترغیب کند پیوستگیِ این جهان است که اگر بخشی از آن را نبینی در فیلمهای آیندهاش، باید زنگ بزنی به دوستان و از این و آن بپرسی!
تماشای فیلم جاودانگان در نماوا