مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
در میان تمام نقشهایی که دیوید تننت بازی کرده است، بازرس الک هاردی در سریال «برادچرچ» (Broadchurch)، به جرات کمترین تداعی را با یک تکیهکلام جذاب دارد – بااینحال او یکی را دارد یا حداقل اذعان میکند که وقتی به هاردی فکر میکنید، به این فکر میکنید که او با لهجه قوی اسکاتلندی فریاد میزند «میله!» (بجای میلر).
وقتی با تننت درباره فصل سوم و پایانی سریال درام بسیار جدی «برادچرچ» صحبت میکردم به او گفتم که چقدر از عبارت «میله!» در سریال لذت میبرم و او پاسخ داد: «خوشحالم.» او ادامه داد: «درواقع بعضی وقتها مردم در خیابانها همین کلمه را سر من فریاد میزنند که کمی عجیب است چون درواقع نام من در سریال نیست، اما مشخص است به دلایلی مردم را خوشحال میکند.»
تننت اذعان داشت وقتی به سریالهایی فکر میکنید که ممکن است الهامبخش تکیهکلامها باشند، «”برادچرچ” اصلاً آن نوع سریالها نیست». این سریال بریتانیایی تاریک و احساسی که کریس چیبنال خالق آن است و از مارس ۲۰۱۳ تا آوریل ۲۰۱۷ در قالب سه فصل و ۲۴ اپیزود از شبکه آیتیوی پخش شد، در حقیقت حول جنایات وحشتناکی میچرخد که هاردی و همکارِ گاه و بی گاهش، گروهبان کارآگاه الی میلر (با بازی فوقالعاده الیویا کلمن که تننت اغلب بر سر او فریاد میزند) درباره آنها تحقیق میکنند. برخلاف سریالهای جنایی معمول، «برادچرچ» در طول بسیاری از اپیزودها تنها بر یک یا دو تحقیق جداگانه تمرکز میکند. این ساختار در طول سه فصل نهتنها بر پرسش «قاتل کیست؟» تمرکز دارد، بلکه بر این موضوع که چگونه افراد آسیبدیده تلاش میکنند از ترومای پس از آن دوام بیاورند، متمرکز میشود.
تننت و کلمن هسته مرکزی «برادچرچ» هستند، اما در طول سه فصل، مجموعهای چشمگیر از بازیگران برجسته شامل آرتور دارویل، فیبی والر-بریج، شارلوت رمپلینگ، لنی هنری، ایو مایلز، سارا پریش، ماریان ژان باپتیست و جیمز دارسی به آنها میپیوندند. تننت در این گفتوگو فاش میکند که کار کردن با بازیگرانی در این سطح چگونه است، چرا همه افراد درگیر با پروژه با تصمیم برای پایان دادن به سریال با فصل سوم آن مبارزه نکردند و او چگونه با بازی در نقش هاردی در «برادچرچ» مواجه شد.
تجربه بازی در «برادچرچ» چگونه بود؟ چون چند سال بخشی از زندگی شما بود.
بله و بهنوعی همچنان ادامه دارد. وقتی برای اولین بار وارد پروژه شدیم، برای یک فصل قرارداد بستیم. هیچ ایدهای نبود که میخواهیم بیشتر بسازیم و بعد فصل اول بهگونهای خود را نشان داد که هیچکس واقعاً انتظار آن را نداشت و کریس با خجالت گفت: «احتمالاً میتوانم این را یک سهگانه کنم، بهنوعی داستانها را در ذهن دارم.» و همه ما گفتیم، «خب، اوه، باشه، عالی است.» درواقع، از بازگشت به این دنیا و این شخصیتها و این شیوه خاص برای داستانگویی خیلی خوشحالم، چون واقعاً شبیه چیزهای دیگر نیست. «برادچرچ» نوعی آرامش در خود دارد و شیوهای برای بررسی شخصیتهایی که اغلب در درامهای تلویزیونی نمیبینید. ایالات متحده را نمیدانم – و البته این فقط خودخواهی خودمحور است – اما حالا در بریتانیا اغلب چیزهایی از تلویزیون پخش میشود و به خودم میگویم، «این سریال قبل از “برادچرچ” وجود نداشت.» به نظر میرسد این سریال تأثیر داشته است و فکر میکنم فقط به این دلیل است که کریس چیزی خیلی جدید و در عین حال به طرز قابل تشخیصی واقعی و صادقانه خلق کرده است، چیزی که تخیل مردم را جلب میکند. من خیلی سپاسگزارم که بخشی از آن داستان بودم.
چیزی که درمورد آن بهعنوان یک سریال خیلی قابل توجه است این است که چطور همهچیز ریشه در انسانیت دارد.
این یک نظر دوستداشتنی است. فکر میکنم حرف درستی است. «برادچرچ» فقط درمورد جنایت نیست، بلکه همیشه درمورد پیامدهای جنایت و تأثیر آن بر زندگی افرادی است که پشت سر ماندهاند. این همیشه یک عنصرِ به همان اندازه مهم برای سریال بود، بهعنوان روش کار یک داستان جنایی که بدون شک بخش بزرگی از آن هم هست، اما این مهمتر است چون شما روی هزینه جنایتی که روی داده و آسیب بزرگی که به زندگی مردم و زندگی جامعه وارد کرده است، سرمایهگذاری کردهاید. این مهارت بزرگ متن تمام فصلهای «برادچرچ» است. این همچنین چیزی است که آن را زنده نگه میدارد. صحت روانشناختی داستان خیلی مهم است. این همان چیزی است که در وهله اول همه ما را برای حضور در سریال خیلی هیجانزده کرد. نهتنها یک تریلر محشر بود، بلکه مملو از شخصیتهایی بود که کاملاً میتوانید آنها را بشناسید و فقط و انرژی خود را صرف آنها کنید. این وقتی است که درام واقعاً زنده میشود.
در عین حال، با نگاهی به همه کسانی که بخشی از گروه بازیگری بودهاند، این واقعیت که همه آنها بهخودیخود استعدادهای شگفتانگیزی هستند، واقعاً چشمگیر است.
اوه، آره. «برادچرچ» همیشه توانست خارقالعادهترین بازیگران را جذب کند – همه کسانی که انتظار دارید بهتنهایی یک سریال تلویزیونی را رهبری کنند و بودن در بین آنها یک امتیاز واقعی بود. من و الیویا همیشه از خودمان راضی بودیم، چون باید مقابل همه بازی میکردیم. میتوانستیم کار همه را ببینیم و این همیشه واقعاً لذتبخش بود، این که بتوانیم آن صحنهها را با بازیگران شگفتانگیزی که داشتیم، چهرههای خیلی شناختهشده و بعد استعدادهای کاملاً جدید، بازی کنیم. همهچیز به نوشته کریس چیبنال برمیگردد، چون این چیزی است که بازیگران را جذب میکند. متن خوب چیزی است که باعث میشود آدمها به سر کار بیایند. اینطوری است که میتوانید کسانی را که معمولاً ممکن است خودشان نقشهای اصلی را بازی کنند، برای بازی در نقشهای فرعی جذب کنید، چون نمیتوانند در مقابل آن مقاومت کنند.
آن صحنههای بازجویی بهویژه باید بخشی از سرگرمی باشد.
خب البته، آنها میتوانند خیلی سخت هم باشند چون صحنههای خیلی طولانی هستند. اغلب صحنههای خیلی پر از لفاظی و اغلب ازنظر احساسی خیلی پربار هستند، بنابراین روزهای کاری آسانی نیستند، اما روزهای خیلی هیجانانگیزی هستند، چون اغلب نقاط عطف دراماتیک داستان را شامل میشوند و همه تلاش میکنند بهترین کار خود را انجام دهند و این خیلی هیجانانگیز است.
مردم درمورد اسپینآف هاردی و میلر با شما صحبت میکنند؟
آره، من فکر میکنم اگر چیزی موهبت بزرگ موفقیت را داشته باشد، همیشه بهناچار صحبت از ادامه دادن آن و ساختن کارهای بیشتر با آن مطرح است، اما درباره «برادچرچ» هرگز این هدف نبود. در ابتدا، ما فقط فکر میکردیم که داریم یک سریال میسازیم و وقتی گسترش یافت، مثل این بود که «دو فصل دیگر را میسازیم و بعد تمام». همیشه این انتظار بود که صرفاً به این دلیل که ادامه ساخت سریال قابل پذیرش هست، زیادهروی نکنیم. این یک شهر کوچک در غرب انگلستان است، اتفاقات وحشتناک زیادی در اینجا رخ نمیدهد. پس از یک نقطه خاص، باید بپذیرید چه چیزی باعث افزایش اعتبار میشود.
ما به خاطر پایبندی به صداقت وضعیت، مجبور شدیم بهنوعی از آن دور شویم. خطر این است که بر صحت آن شخصیتها تأثیر بد بگذارد که واقعاً مایه شرمساری است؛ بنابراین فکر نمیکنم کسی بهطور جدی درباره ساخت هر نوع اسپینآف صحبت کند، چون همه ما میدانیم که این چیزی نیست که باید اتفاق بیفتد.
آیا داشتن ایده یک پایان، خوب است؟
آره، البته. خوب است بدانید که ترجیح میدهید از چیزی دور شوید بهجای این که مشتاق باشید از بین برود و مجبور شوید کنار بکشید، چون هیچکس دیگر شما را نمیخواهد. خیلی خوب است به سلاحهای خود بچسبید تا نگویید: «اوه، باشه. پس یک فصل دیگر هم میسازیم.» برای چیزی که بخش مهمی از زندگی همه ما، ازنظر شخصی و حرفهای بوده است، فکر میکنم خوب است که بدانیم بهخوبی به آن خدمت کردهایم و میتوانیم سرمان را بالا بگیریم و راه برویم؛ بنابراین بعد از فصل سوم همه احساس کردند «کار خوب انجام شد، بیایید خرابش نکنیم.»
فراتر از «برادچرچ»، به نظر میرسد در سالهای اخیر کارهای زیادی انجام دادهاید. کاری هست که هنوز انجام نداده باشید و واقعاً بخواهید انجام دهید، کاری که مشتاقانه منتظر انجامش باشید؟
خب، شما همیشه به دنبال چیز بعدی هستید و تا زمانی که خودش را نشان ندهد، هرگز نمیدانید آن چیز چیست. من واقعاً ازنظر تاکتیکی به انتخابهای شغلی فکر نمیکنم، بهنوعی از یکی به دیگری پیلیپیلی میخورم و تا اینجا کاملاً خوششانس بودهام که آنها جمع شدهاند. به نظر میرسد بهنوعی موفق شدم چیزهای مختلف را تجربه کنم که به نظر من را راضی نگه میدارد.
منبع: ایندیوایر (لیز شنون میلر)