مجله نماوا، ساسان گلفر
کم نیستند فیلمسازانی که سعی کردهاند تجسم پرسشهای دشوار فلسفی، مفاهیم عمیق اخلاقی و انسانی و تفکر پویای علمی را پیش چشم تماشاگران سینمای امروز جهان بگذارند؛ اما بدون تردید پیچیدهترین ترکیب از درونمایههای برآمده از فلسفه، اخلاق، دانش و فناوری و بیان دراماتیک چنان مفاهیمی در زیباترین فرمها را باید در آثار کریستوفر نولان جستوجو کرد.
کریستوفر نولان با این تعریف احتمالاً بیش از هر فیلمساز دیگری در نسل جدید سینماگران بزرگ شایستهی عنوان وارث و جانشین استنلی کوبریک فقید است و از این لحاظ فیلم میان ستارهای او با اثر شاخص کوبریک، «۲۰۰۱: ادیسهی فضایی» قابل مقایسه است. جنبههای مشترک بسیار میان این دو فیلم را هم از خلال تصویر و با درنگ در مفاهیم و شخصیتهای «میان ستارهای» میتوان دریافت و خود نولان هم بارها به تأثیری که از کوبریک و مخصوصاً «…اودیسهی فضایی» او گرفته، اشاره کرده است؛ با این حال فیلم او چندین منبع الهام دیگر هم داشته که تماشاگر ایرانی، تعدادی از آنها را به خوبی میشناسد، ولی شاید با برخی از آنها آشنایی چندانی نداشته باشد و حتی ممکن است پی بردن به نام چند منبع الهام برایش غیرمنتظره و غافلگیرکننده باشد.
داستان و ساختار
در فیلم «میان ستارهای» آیندهی نسل بشر به خطر افتاده است و بلاهای گوناگون و قحطی به گونهی انسان نشان میدهد که مهمان است و باید سیاره را ترک کند و برای بقا راه سفری به میان ستارگان را در پیش بگیرد. کوپر (متیو مککاناهی) خلبان سابق که اکنون به کشاورزی اشتغال دارد و دخترش مورفی (مکنزی فوی) پیامهایی مرموز دریافت میکنند که آنها را به مرکز مخفی ناسا برای اجرایی کردن مأموریت انتقال نوع بشر به سیارهای مناسب زیست او رهنمون میشود. کوپر با وجود مخالفت دخترش رهسپار سفر به سوی کرمچالهای میشود که ظاهراً شخصیتهای بیگانهی مرموز برای نجات بشر در نزدیکی سیارهی زحل ایجاد کردهاند…
سفر قهرمان این فیلم نسبتاً طولانی ۱۶۹ دقیقهای، از ساختار سهپردهای مرسوم پیروی میکند. فیلمنامهای که کریستوفر نولان و برادرش جاناتان نوشتهاند، تقریباً تمام مدت شخصیت کوپر را در این مأموریت دنبال میکند و در بخشهایی از داستان رویدادهایی موازی (کمابیش) در همان زمان را در میلیاردها کیلومتر دورتر به نمایش میگذارد که دخترش مورفی (مکنزی فوی در کودکی، جسیکا چاستین در جوانی و الن برشتاین در پیری) و پسرش (تیموتی شالامی در نوجوانی و کیسی افلک در بزرگسالی) در کانون آنها قرار دارند.
تدوین عالی لی اسمیت از تصاویر چشمنواز هویت وان هویتم، موسیقی افکتیو هانس زیمر، طراحی صحنه بینقص ناتان کراولی و جلوههای ویژه عمدتاً آنالوگ فیلم که چهار سرپرست بخش جلوههای تصویری را برنده تنها جایزهی اسکار این فیلم کرده، عوامل مهمی در حفظ جذابیت داستان پیچیده در زمان نسبتاً طولانی فیلم برای تماشاگر عادی و احتمالاً ناآشنا با مفاهیم دشوار فیزیک هستند؛ اما شاید بازی پراحساس متیو مککاناهی و خوب درآوردن تمام افتوخیزها در حفظ این تداوم حتی بیشتر از عوامل دیگر کمک کرده و البته بازیهای جسیکا چاستین، آن هاتاوی، مایکل کین و الن برشتاین و مت دیمون از نقاط قوت دیگر فیلم است.
درونمایهها
مهمترین دغدغه و درونمایهی مشترک آثار نولان که وحدتی موضوعی میان آثار او در مقام یک فیلمساز مؤلف برقرار میکند، مسئلهی زمان و پیچیدگی بُعد زمان است که سیطرهاش را بر سرتاسر فیلم «میان ستارهای» حفظ میکند و خود را به شکلهای مختلف نشان میدهد و یکی از هزارتوهای معمول آثار او را بهوجود میآورد که به عامل حرکت دایرهوار یا مارپیچی روایت بدل میشود. نسبیت زمانی، تأثیر گرانش در زمان، پیچش و تکینگی فضا-زمان مسئلهی اصلی قهرمان فیلم و مؤلفهی اساسی این روایت است و فراتر از اهمیت معمول و مرسوم زمان به عنوان عنصر مهم بسیاری از روایتها میرود. البته در سیر کلی و بخشهایی از این داستان نیز مانند بسیاری از فیلمها مسابقهای زمانی جریان دارد و همینطور نوعی روایت موازی ساخته میشود (در اینجا بحث نسبیت زمان به روایت موازی پیچیدگی و غرابتی میدهد که در فیلمهای دیگر نظیرش را نمیتوان دید). کریستوفر نولان در گفتوگو با تام شون در کتاب «دگرگونیهای نولان» گفته است: «مفهوم اتصال و ارتباط میان افراد در «میان ستارهای» خیلی پررنگ است. برای همین بود که خواستم از شعر دیلان توماس (۱۹۵۳-۱۹۱۴) «خشم، خشم علیه مرگ نور» استفاده کنم. از اینکه نور سوسو میزند و به خاموشی میگراید، خشمگین میشوید. زمان، بدون تردید، دشمن است، مخصوصاً در میان ستارهای. نیرویی شرور و موذی است که میتواند شما را فریب بدهد.»
بقای فرد در مقابل بقای نوع از درونمایههای مهم دیگر فیلم است. مرگ و مفهوم بقا یا جاودانگی هم که یک مسئلهی دیرین فلسفی و از پرسشهای بنیادین اغلب آثار دراماتیک است، با توجه به درهمتنیدگی آن با نسبیت زمانی و مسئلهی بقای نوع در این فیلم چنان وضعیت بغرنجی پیدا میکند که در کمتر فیلمی میتوان نظیرش را یافت و از این لحاظ شاید فیلم نولان فقط با «۲۰۰۱: ادیسهی فضایی» قابل مقایسه باشد. صداقت و اعتماد و این مسئله که برای روراست بودن نیز باید نسبت در نظر گرفت و اینکه شوخطبعی با راستگویی چه نسبتی ممکن است داشته باشد، یکی دیگر از مفاهیم عمیق فلسفی و اخلاقی فیلم است که در کنار درونمایههای فلسفی دیگر مطرح میشود؛ مثلاً اینکه به دل بیشتر میتوان اعتماد کرد یا به ذهن یا اینکه آیا واقعاً قانون مورفی –به معنای درست، نه مصطلح آن- یعنی «آنچه بتواند اتفاق بیفتد، حتماً اتفاق میافتد» واقعاً صادق است یا نیست.
منابع الهام
«من به نوعی کاتولیک بزرگ شدم. پدرم یک کاتولیک مؤمن بود، من مانند او نیستم، اما به مدرسه کاتولیکها رفتم. در مورد (موسیقی) «میان ستارهای» به ایدهی استفاده از ارگ علاقهمند بودم که حسی مذهبی یا مهابت را القا میکند…» کریستوفرنولان در جملههای بعدی اشاره میکند که موسیقی «میان ستارهای» گوشه چشمی هم به فیلیپ گلس و موسیقی فیلم «کویانیس کاتسی»/ Koyaanisqatsi (که سینماروهای ایران آن را با نام «زندگی بدون توازن» میشناسند و روی پرده دیدهاند) اثر گادفری رجیو داشته که یک کشیش کاتولیک بوده و طبیعتاً تصویرش نیز تحت تأثیر بعضی ایدههای تصویری آن فیلم نیز بوده است. از فیلمسازی چنین شیفتهی علم و فناوری کمتر انتظار میرود که ایدههای مذهبی را در فیلمش گنجانده باشد، اما اشارهی او تأییدی است بر نمادها و نامهای متعددی که به کهنالگوهای خاورمیانهای ارجاع میدهند، از اسامی خاصی مانند «لازاروس» تا ذخیرهی گندم برای هفت سال یا اشاره به چهل سال سرگردانی یا انتظار برای بازگشت پدر و شخصیتی که مانند قابیل عمل میکند و افرادی که به خواب میروند تا در دورانی دیگر از خواب برخیزند. برخی از اسامی نیز مشخصاً به دوران رنسانس اشاره دارند، مانند «گارگانتوا» که از رمان قرن شانزدهمی «زندگی گارگانتوا و پانتاگروئل» فرانسوا رابله گرفته شده است.
تعدادی از منابع ادبی یا هنری دیگر الهامبخش نولان برای «میان ستارهای» شاید چندان شناخته شده نباشند. در کتاب «دگرگونیهای نولان» به کتابی قرن نوزدهم با عنوان «سرزمین صاف: داستانی عاشقانه با ابعاد بسیار» اشاره شده که ادوین ابوت در سال ۱۸۸۴ نوشته و نولان یکی از مفاهیم فیزیکی و تصویری مهم فیلم، یعنی «ابَرمکعب» را از آن گرفته است. فیلمی با عنوان «زمان است»/ Time Is به کارگردانی دان لِوی که در سال ۱۹۶۴ ساخته شده، یکی دیگر از منابع الهامی است که با درونمایهی مکرر آثار نولان ارتباط معنایی خاصی دارد.
منبع ادبی مهمی که بسیاری از خوانندگان و تماشاگران ایرانی با آن آشنایی دارند، اما شاید کمتر تصوری از ایده گرفتن نولان از آن را داشته باشند، خورخه لوئیس بورخس (۱۹۸۶-۱۸۹۹) نویسندهی مشهور آرژانتینی و بهویژه «کتابخانهی بابِل» اوست که در کتاب گفتوگو با کریستوفر نولان بارها به آن اشاره شده است. همچنین یک منبع دیگر در هنرهای تجسمی که از داستان پسامدرن بورخس تصویر تأثیر گرفته، حضور پررنگی در فیلم نولان دارد. این اثر یک مجموعه اینستالیشن عکاسی با عنوان «کتابخانه» اثر نیکلاس گراسپیر (متولد ۱۹۷۵) است که آثاری مانند «دالان بیپایان کتابها» و «دیوار بیپایان کتابها» را شامل میشود. عکاسی اولیه به شیوهی داگروتایپ اوایل قرن نوزدهم و روش ابتکاری گرهارد ریختر (متولد ۱۹۳۲) هنرمند آلمانی برای تصویر کردن خطوط موازی نوارمانند نیز در خلق تصاویر این فیلم و بهویژه در جلوههای موسوم به «ناهنجاری گرانش» مؤثر بوده است.
از منابع سینمایی که نام آن بارها آمده و نولان به آن اشاره کرده، «۲۰۰۱: ادیسه فضایی» کاملاً آشکار و ملموس است، اما شاید کمتر تماشاگری متوجه شده باشد که نولان از فیلم کلاسیک «حرص» (۱۹۲۴، اریک فن اشتروهایم) چقدر تأثیر گرفته است. «فیلم «حرص» تأثیر بزرگی در «میان ستارهای» داشت، در واقع، بخشی از فیلم که دو فضانورد در برابر چنان چشماندازی درگیر میشوند، تحت تأثیر آن فیلم بود.»
علاقهها و مکانها
یک دوربین سوپر ۸ که کریستوفر نولان در دوران کودکی از عمویش هدیه گرفت، به عشقی دامن زد که مسیر زندگی او را تغییر داد. «از کارهایی که کردم این بود که از مأموریت فضایی آپولو روی صفحهی تلویزیون فیلم گرفتم و بعضی از آدمهایی که میدیدند، خیال میکردند که خودم رفتهام آن فیلمها را گرفتهام. یکی از دوستهای دورهی بچگی که با هم فیلم آپولو را گرفته بودیم، وقتی تریلر «میان ستارهای» را دید، به من تلفن زد و گفت: «از نوع همان نماهایی بود که قدیمها میگرفتیم. همان نماهای کلاسیک که دوربین را روی سهپایه میکاشتیم.» عشق و علاقهی فراوان نولان به عملیات فضایی سفر به ماه در یکی از سکانسهای اوایل فیلم نمایان است که کوپر در مدرسه از دخترش دفاع میکند که بر سر واقعی بودن سفر نیل آرمسترانگ به ماه با همکلاسیهایش گلاویز شده است. در بخشی دیگر از فیلم و پیش از ورود ادیسهوار به درون سیاهچاله، جملههایی در شرح اتفاقات لحظه به لحظه میشنویم که یادآور جملههای آرمسترانگ هنگام قدم گذاشتن بر سطح ماه است.
شاید شنیدن این جملهها از زبان کریستوفر نولان، روشن کند که ریشهی شخصیت کوپر خلبان (و همچنین شخصیت خلبانهای فیلمهای دیگر او مانند «دانکرک») در کجاست: «در خانوادهی ما همه عاشق هواپیما بودند. وقتی داشتم بزرگ میشدم هوانوردی بخش بزرگی از زندگی من شده بود. من همیشه به اینطرف و آنطرف پرواز میکردم. مادرم چندین سال مهماندار خط یونایتد ایرلاینز بود و برای همین من هم بلیت مجانی داشتم، همیشه در پرواز بودم و هرجایی که دلم میخواست، میرفتم.» واضح است که پهپاد ابتدای فیلم «میان ستارهای» و آن سکانس طولانی، زمانبر و پرخرج تعقیب پهپاد از میان مزرعه از کجا آمده است.
شیفتگی نولان به سرزمینهای یخبسته که از اولین فیلمهایش آشکار بود او را بارها به یکی از مکانهای مورد علاقهاش کشانده است. یخچال طبیعی سوینفلسژوکول در ایسلند که نماهای سیارهی یخزدهی «میان ستارهای» در آن فیلمبرداری شده، لوکیشن محبوب نولان است که در نماهایی از «بیخوابی» (۲۰۰۲)، «بتمن آغاز میکند» (۲۰۰۵) و «تلقین» (۲۰۱۰) نیز میبینیم. شاید شوق کشف و فتح چنین سرزمینهایی بود که فیلمساز را به کاشفان قطب تا این اندازه علاقهمند کرده. نام سفینهی کوپر «استقامت» / Endurance از کشتی ارنست شکلتن (۱۹۲۲-۱۸۷۴) ایرلندی گرفته شده است که سه سفر اکتشافی به میان آبهای منجمد قطب جنوب داشت.
آنچه شخصیت کوپر در صحنهای از فیلم میگوید، احتمالاً اشارهای به این کاشفان نیز هست، گرچه فراتر میرود و نسل بشر را مخاطب قرار میدهد: «روی این لحظهها چنان حساب میکنیم که انگار غرورانگیزترین دستاوردهای ما هستند. ولی ما باختیم. یا شاید مسئله فقط اینه که فراموش کردیم ما فقط پیشگام هستیم. میشه گفت کار ما تازه داره شروع میشه. و بزرگترین دستاوردهامون پشت سرمون نیست، سرنوشتیه که پیش روی ماست.»
تماشای فیلم میان ستارهای در نماوا