مجله نماوا، سحر عصر آزاد
سریال بهتره با ساول تماس بگیری
سریال «بهتره با ساول تماس بگیری» را باید از معدود دنبالهها یا به گفته بهتر مشتقات یک سریال موفق دانست که توانسته مخاطبان و منتقدان را به یک نسبت از ادامه کار راضی نگهدارد و در عین حال استانداردهای سازندگان اثر را در رقابت با خود ارتقا دهد.
این سریال که تا امروز در ۵ فصل ١٠ قسمتی تولید و پخش شده و فصل ششم آن نیز در حال ساخت است، اسپین آف مجموعه منحصر به فرد «افسار گسیخته» یا همان «برکینگ بد» است که در ۵ فصل از سال ٢٠٠٨ تا ٢٠١٣ توسط وینس گیلیگان برای شبکه ایامسی ساخته شد و عنوان تحسین برانگیزترین سریال تلویزیونی تاریخ جهان را در رکوردهای جهانی گینس به خود اختصاص داد. با توجه به موفقیت «برکینگ بد» طبعاً همه در انتظار اخبار تولید و ساخت ادامه این سریال جذاب و کاراکترهای به یاد ماندنیاش بودند اما گیلیگان مسیر هوشمندانهتری را برای پاسخگویی به اشتیاق علاقهمندان انتخاب کرد و همراه با پیتر گولد تصمیم به ساخت مجموعهای مشتق از این سریال منحصر به فرد گرفت.
«بهتره با ساول تماس بگیری» بسط و گسترش داستان زندگی یکی از کاراکترهای فرعی اما جذاب و کنجکاوی برانگیز سریال «برکینگ بد» است. وکیل جسور، غیر قابل پیشبینی و تبهکار والتر وایت (برایان کرانستون) و جسی پینکمن (آرون پال) به نام ساول گودمن (باب اودنکرک) که در مسیر پر فراز و نشیب درام این سریال نقشی بسزا داشت. امتیاز ویژه این اسپین آف را باید محدود نماندن در زمان، مکان و اتمسفر «برکینگ بد» در عین مانور دادن بر بستر جذابیتهای آن دانست، بخصوص با انتخاب کاراکتری که دستمایههای مستعد برای تبدیل شدن به قهرمان یک سریال شخصیتپردازانه را داراست.
«بهتره با ساول تماس بگیری»؛ که شعار تبلیغاتی این وکیل در بیلبوردها و ویدئوهایش است، قصه زندگی ساول گودمن را از گذشتههای دور روایت میکند. گذشتهای که همه او را به نام جیمز مک گیل میشناختند؛ فرزند ناخلف خانوادهای خوشنام. نقطه ای دراماتیک برای نشانهگذاری سرخوردگی، پسزدگی و تحقیرشدگی جیمی از سوی اطرافیان که در رأس آنها برادر وکیل معتبرش؛ چاک مک گیل (مایکل مککین) قرار دارد. مردی که موفقیت و جهش جیمی را از راههای میانبر برنمیتابد و آنچنان پیچیدگی بر رابطه بین این دو برادر حاکم است که بیشک میتوان آنها را به عنوان خاصترین مدل رابطه برادرانه در گوشه ذهن حک کرد.
به گفته بهتر، «بهتره با ساول تماس بگیری» مسیر چگونگی تبدیل شدن کاراکتر جیمی مک گیل، وکیل تازهکار سرخورده به کاراکتر چند وجهی ساول گودمن است. وکیلی تبهکار که هر کار خلاف و غیرقانونی را با اشراف و احاطه بر قانون ممکن و شدنی کرده و به نوعی تبدیل به وکیل معتمد خلافکاران خرده پا تا رده بالا میشود. در این مسیر تحول یا به گفته بهتر فروپاشی شخصیتی، تنها یک نفر جیمی را همراهی و در اوج و فرودهایش درک میکند که زن وکیل جوانی به نام کیم وکسلر (ریا سیهورن) است که رابطه عاطفی غیرکلیشهای هم بین آنها برقرار است.
جیمی و کیم، زوجی هستند که در این مسیر تغییر و تحول، سویههای تاریک و نادیده یکدیگر را به نظاره مینشینند و در چنین شرایطی مواجهه با خودِ واقعی خود و دیگری، میتواند سختترین چالش آنها برای حفظ رابطهشان باشد. گیلیگان و گولد به این جذابیت دراماتیک بسنده نکردهاند و با طراحی پازلی دقیق و هوشمندانه، به نوعی بازی با زمان روی آوردهاند که هم خط کلی سریال را معمایی و کنجکاوی برانگیز جلوه داده، هم اینکه هر قسمت از سریال را واجد یک ساختار مدرن و نظم درونی کرده است.
به این ترتیب که در ابتدای هر قسمت با بخشهایی سیاه و سفید از موقعیت زمان حال جیمی مواجه هستیم که سوال برانگیز و همراه با رمز و راز است. او با ظاهر و اسمی متفاوت و ناشناس در جغرافیایی دور، در یک قنادی مشغول به کار و در حال مخفی کردن هویت و گذشتهای است که مواجهه با نشانهای از آن، او را آشفته و وادار به فرار میکند. این ترجیعبند روایی- تصویری که با نوع کارگردانی، فیلمبرداری، موسیقی و… نشانهگذاری شده در ابتدای هر قسمت پیوند میخورد به فلاشبکهایی از زندگی خطی جیمی مک گیل در جوانی، کارآموزی در دفتر وکالت، رابطه پرتنش او با چاک، تلاش برای رشد، تحقیر شدن و… نهایتاً چگونگی تبدیل شدن به ساول گودمن که تنها نقطه آرامش بخش زندگی گذشته و حالش، کیم است.
این طراحی به گونهای تدریجی و هوشمندانه انجام شده که هنوز هم در آستانه شروع فصل ششم سریال، مخاطبان و پیگیران این سریال نمیتوانند حدس بزنند دقیقاً چه بر سر ساول گودمن آمده که به وضعیت بیثبات زمان حال (در بخشهای سیاه و سفید) دچار شده؟ مگر حدس و گمانهایی که می توان به واسطه نقاط اتصال این قصه با داستان «برکینگ بد» به ذهن آورد که طبعاً پاسخگوی تمام و کمال این چراییها نیست. همین کامل و روشن نبودن پاسخ سوالها و در عین حال مبهم نبودن، عامل مهمی است که اشتیاق و انگیزه مخاطب را برای پیگیری این سریال بیشتر میکند.
باید پذیرفت که «بهتره با ساول تماس بگیری» یک سریال شخصیتپردازانه است؛ مانند «برکینگ بد» و آنچه در درامهای شخصیتپردازانه مخاطب همراه را راضی و مشتاق به پیگیری میکند، نه حوادث و رویدادهای لحظهای و ریتم بیرونی و حرکت سریع در طول درام، بلکه حرکت با طمأنینه در عرض درام و گسترش خطوط و کاراکترهای فرعی در جهت بسط کاراکترها و پردازش شخصیتها است. بیدلیل نیست که این دو سریال منحصر به فرد از سوی علاقهمندان به سریالهایی مثل «فرار از زندان»، «بیستوچهار» و… کند، ساکن یا حتی حوصله سربر به نظر بیایند؛ چراکه مبنای سنجش جذابیت آنها متفاوت و تابع دو نگاه، جهانبینی و سلیقه مختلف هستند؛ به گفته بهتر این قیاس از اساس اشتباه است!
سازندگان این سریال به گونهای ظریف و تدریجی پازل شخصیتی کاراکترهایشان را از اصلی تا فرعی تکمیل میکنند که وقتی تکههای آنها را از ورای «برکینگ بد» و «بهتره با ساول تماس بگیری» در کنار هم قرار میدهید، با شمایلی تمام و کمال و چندلایه از شخصیتهایی ملموس و در عین حال منحصر به فرد در طول زمان مواجه میشوید. این تصویر بینقص هم در مواجهه با کاراکترهای ادامهدار هر دو سریال شکل میگیرد؛ مثل مایک اِرمن تراوت (جاناتان بنکس)، گاس فرینگ (جانکارلو اسپوزیتو) و…، هم در برخورد با کاراکترهای تازه وارد «بهتره با ساول تماس بگیری»؛ مثل هاوارد هملین (پاتریک فابین)، چاک مک گیل و کیم وکسلر.
«بهتره با ساول تماس بگیری» که همچنان مخاطبان و پیگیران پر و پا قرص آن در انتظار پخش فصل ششم این سریال به سر میبرند، از معدود سریالهایی است که به بهای جذب مخاطب گستردهتر، از اصول اولیه خود و قراری که با مخاطب گذاشته، عدول نکرده است. سریالی که حرکتی ظریف بین درامهای ماجرامحور و درامهای شخصیتمحور از وجه جذابیتزایی دارد و هرچه پیشتر میرود این بندبازی جسورانهتر، جذابتر و همراهی برانگیزتر میشود.