مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سریال کوتاه «ریور» (River) که سال ۲۰۱۵ در شش اپیزود از بیبیسی وان پخش شد، اولین مجموعه پلیسی اَبی مورگن، نمایشنامهنویس و فیلمنامهنویس ولزی بود که برای کارهای تلویزیونی خود مانند «قاچاق جنسی» و «ساعت» و فیلمهای سینمایی چون «بانوی آهنین» با بازی مریل استریپ در نقش مارگارت تاچر، «شرم» با بازی مایکل فاسبندر و «مدافع حق رای برای زنان» شهرت دارد.
«ریور» یک سریال پلیسی سنتی نیست؛ نمایشدرمانی را با توهم و پارانویا در هم میآمیزد – و در آن خیلی کم شاهد تعقیب و کتک زدن یک مظنون در کوچهای تاریک به سبک قدیمی اما محبوب فیلمها و سریالهای مشابه هستیم. استلان اسکاشگورد بازیگر نقش پروفسور لمبو در «ویل هانتینگ خوب» و بیل چکمهای در «دزدان دریایی کارائیب»، نقش جان ریور، کارآگاهی آشفته را بازی میکند که مردگان بر او ظاهر میشوند. قابل درک است که این نوع ارتباط با کسانی که دیگر در این دنیا نیستند، در کار پلیسی او که با همکارش، استیوی (با بازی نیکولا واکر) انجام میدهد تداخل ایجاد میکند. ریور در حالی با پروندههای خود که عمدتاً قتل هستند دست و پنجه نرم میکند که اغلب قربانیانی را تجسم میکند که به دنبال اجرای عدالت برای آنهاست. ایده یک کارآگاه آسیبدیده چیز اصلاً تازهای نیست، اما «ریور» دنیای دیگری دارد که آن را از دیگر سریالها و فیلمهای پلیسی متمایز میکند.
«ریور» برای مورگن ۵۳ ساله نیز تجربه تازهای بود. او میگوید: «این اولین سریال پلیسی من – و احتمالاً آخرین سریال من است. هر کس از پس داستانهای این شکلی برمیآید از دید من قابل احترام است. به اپیزود دوم که رسیدیم مجبور شدیم چند هفته قبل از فیلمبرداری، همهچیز را کامل دور بریزیم و دوباره شروع کنیم. چون من اشتباه متوجه شده بودم.»
مورگن میگوید: «ایده سریال چند سال پیش به ذهنم رسید. من فیلم “حقیقتاً، دیوانهوار، عمیقاً” را دوست دارم. اعتقاد دارم روش خیلی زیبایی برای بررسی اندوه به کار میبرد؛ بنابراین هرگز نمیخواستم ریور یک “واسطه” باشد: کسانی که او میبیند ارواح نیستند، بلکه تجسم اندوه او هستند، همانطور که هرگز باور ندارم آلن ریکمن در “حقیقتاً، دیوانهوار، عمیقاً” یک روح واقعی است. از شوخی آن خوشم میآید. شما فکر میکنید این یک سریال پلیسی است، اما نیست. مثل این است که کسی بپرسد “چطور منطق یک سریال پلیسی را به هم میزنی؟» تیپها همه حضور دارند: پلیس پیر و بیزار از زندگی، دستیار جوانتر. کلیشهها همه هستند. من امیدوارم توانسته باشیم خصیصههای فردی زیرین را نشان دهم. سریال همچنین درمورد سلامت روانی شکنندهای است که همه ما داریم. همه ما در لحظاتی شکننده هستیم.»
مورگن کار روی اپیزود اول را با این امید آغاز کرد که بازیگری از هالیوود، اما معتبر را وارد کار کند تا حد زیادی به روش سریال «کارآگاه حقیقی» با بازی وودی هارلسون و متیو مکاناهی. اسکاشگورد تقریباً بلافاصله پس از آن که مورگن و جین فدرستون، تهیهکننده سریال برای ملاقات با او به استکهلم پرواز کردند، وارد پروژه شد. او بعداً، آنطور که مورگن میگوید «منبع الهام» کار شد. «استلان یکی از موثقترین افرادی است که تابهحال دیدهام؛ و آن ویژگی اسکاندیناویاییِ کمی “متمایز” را دارد. او کاملاً جادویی است – واقعی و در عین حال جادویی. او یک وایکینگ است.»
عدیل اختر که در «ریور» نقش همکار گیجشده ریور را بازی میکند، میگوید اسکاشگورد میتواند در یک دقیقه در فکر و خیال و در قالب یک بازیگر باشد و لحظه بعد کلی شوخی کند.
اسکاشگورد میگوید: «بارها به من بازی در سریالهای پلیسی پیشنهاد شده است. همیشه رد میکردم، چون جنبه مربوط به روش کار پلیسی در این داستانها من را خسته میکند، اما در این سریال، این چیزها در پسزمینه است. در پیشزمینه با مشکلات روانی این مرد روبرو هستیم.»
درواقع، آنچه در سریال «ریور» محوری است، حس فرساینده آدمهایی است که در اندوه غوطه میخورند، بهویژه ریور که متأثر از آن تقریباً از پا درآمده است. مضمون دوستی به همان اندازه قوی است، کشش بین اسکاشگورد و واکر، گرم و واقعی است. آنها فست فود میخورند، کارائوکه میخوانند و همانطور که مورگن اشاره میکند، «درست مثل آدمهای واقعی درمورد هیچچیز صحبت نمیکنند.»
بااینحال، اسکاشگورد حاضر نبود همینطور سر صحنه برود و هر چه به او گفته میشد، انجام دهد. «وقتی راضی نبودم شکایت میکردم و درباره آن صحبت میکردیم. همیشه به همه میگویم دقیقاً درباره همهچیز چه نظری دارم. ابی گاهی اوقات از چیزی که میگفتم استفاده میکرد، گاهی اوقات نه اما ما متن را با هم نمینوشتیم. او نویسنده است و کارش هم خوب است.»
یکی از جنبههای عجیبتر سریال، شخصیت دکتر توماس کِریم با بازی ادی مارسن است، یک قاتل سریالی واقعی متعلق به قرن نوزدهم که به «زهردهنده لمبث» معروف بود. ریور در حال خواندن کتابی درمورد اوست که در یکی از لحظههای تاریک تصوراتش، کریم بر او ظاهر میشود، با همان سبیلهای مومزده، دقیقاً خودش و به او طعنه میزند. در یک صحنه وحشیانه، ریور به کریم حمله میکند و با مشت او را میزند، اما تنها چیزی که روی دیوار نقش میبندد، خون مفصل انگشتهای خودش است. کریم دائم بر او ظاهر میشود تا نمادی از خشم و شک ریور به خودش باشد.
مورگن میگوید: «شخصیت کریم پشه کوچکی بود که برای خودم در فیلمنامه قرار دادم. کمی سرگرمی برای خودم. این جملات باورنکردنی درباره مرگ را در گوگل جستجو میکردم، اما نمیتوانستم آنها را در دهان هر شخصیتی بگذارم، مصنوعی میشد؛ بنابراین این شخصیت را برای خودم انتخاب کردم که بتواند از پس آن بربیاید. او از افلاطون و ارسطو نقل قول میآورد؛ مثل یک نوار کاغذی است که دور ذهن ریور بسته شده است. میخواستم روانپریشی یک قاتل را کشف کنم – و این یک راه بود.»
شخصیت ریور، اسکاشگورد را از میان دنیای چرک و تاریک و روشن کبابفروشیها، بارهای کارائوکه پر از چراغهای نئون، خدمات سواره، فروشگاههایِ با نور مهتابی و راهپلههای مجتمعهای ساختمانی میگذارند. از او میپرسم، آیا مضمون توهمات زندهنما برای یک سریال پلیسی، کمی بیشازحد سنگین نیست؟
اسکاشگورد پاسخ میدهد: «این مسئله به ابی بهعنوان یک قصهگو آزادی زیادی میدهد. او میتواند مردهها را احضار کند، هر کسی را که میخواهد بیاورد تا بینظمی ایجاد کند و سرعت قصهگویی عادی در تلویزیون را تغییر دهد. نوشتههای ابی، نوشتههای تلویزیونی عادی نیست. پیچیده است: باید مبنای روش کار پلیسی را داشته باشد، اما نه تا آن حد که بر داستان غلبه کند. در غیر این صورت، هوا از بالون خارج میشود. در آن صورت یک سریال تلویزیونی معمولی است که من در آن بازی نمیکنم.»
درنهایت، اسکاشگورد انتظار دارد تماشاگران با دیدن سریال «ریور» چه چیزی به دست بیاورند؟ «البته که امیدوارم سرگرم شوند، اما به روشی متفاوت و شاید مجذوب چیزهایی شوند که معمولاً نمیبینند. “ریور” بیشتر سریالی در مورد انسانها و رفتار انسانی است؛ بسیار دوستداشتنی، گرم و دلسوز، بدون این که بیشازحد احساساتی باشد… سریال با عشق فراوان به زندگی ساخته شد و اگرچه در برخی سطوح میتواند افسردهکننده یا غمانگیز باشد، در سطوح دیگر مثل زندگی است. کمدی و درام و بامزه.»
منبع: گاردین (بن آرنولد)