مجله نماوا، یزدان سلحشور
فیلم یک زندگی پنهان
قبل از اینکه کار این یادداشت به جاهای باریک میان من و مخاطبِ این متن یا من و ترنس مالیک یا من و جشنواره کن که جایزه نخل طلای ۲۰۱۹ را به فیلم داده، بکشد لازم است چند نکته را مشخص کنم:
1. ترنس مالیک، سینماگر تأثیرگذاریست در تاریخ سینما و خیلیها – از جمله نزدیکترین دوستانم – او را در ردیف تارکوفسکی و کیشلوفسکی و… ارزیابی میکنند اما شرمندهام که بنده از این جمع نیستم! سینمای ترنس مالیک سینمای خوبیست و لااقل من از یک فیلماش خوشم میآید: «خط باریک سرخ» اما زمانی یک منتقد ادبی رُکگو گفته بود که تا زمانی که ما منتقدان اروپایی از پروست و در جستجوی زمان از دست رفتهاش پشتیبانی میکنیم، فرانسویها سعی میکنند که با گذاشتن پایشان لای در، آندره ژید را هم بفرستند تو، اما زور میزنیم در را میبندیم!
2. من شخصاً از فیلمها یا رمانهایی که اولشان نوشته میشود «بر اساس یک داستان واقعی» بدم میآید! البته از «یک زندگی پنهان» بدم نیامده مشکل این است که خوشم هم نیامده! همانطوری که از «سرپیکو» سیدنی لومت هم خوشم نمیآید گرچه برخی از سکانسهایش را دوست دارم.
3. کلاً از فیلمهای امریکاییای که کارگردانهاشان میخواهند شبیه فیلمهای اروپایی باشند خوشم نمیآید! همانطوری که از فیلمهای اروپاییای که کارگردانهاشان هوسِ ساختِ فیلم امریکایی میکنند بدم میآید نمونهاش «عنصر پنجم» لوک بسون! مشکلی هم با کارگردانهای اروپایی که در امریکا فیلم اروپایی میسازند، ندارم از «لئون» خوشم میآید همان طوری که از «پاریس تگزاس» ویم وندرس. [حالا یک نفر بپرسد مگر کارگردانهای هالیوود – در دوران طلاییاش – همه امریکایی بودند؟! نبودند و البته غیر از چندتاشان که انگلیسی یا آلمانی بودند و متأسفانه فریتس لانگ هم جزو موفقهاشان نبود، بقیه سُر خوردند و رفتند کشور خودشان که فیلم خوب بسازند!] به نظرم، نوع فیلمسازی اروپاییها با نوع معماری مکان و جغرافیا و تجربهی زیستیشان همخوانی دارد همانطوری که نوع فیلمسازی امریکاییها اینطور است.
4. کلاً با فیلمهایی درباره جنگ جهانی دوم که امریکاییها میخواهند با نگاه امریکایی به سراغِ یک تجربهی کاملاً اروپایی بروند مشکل دارم! مخصوصاً با آن فیلمهایی که آلمانیهایش انگلیسی حرف میزنند! [سؤال این است که چرا باید در فیلم مالیک، آلمانیهای خوب انگلیسی حرف بزنند و بنویسند و آلمانیهای بد آلمانی حرف بزنند؟!]
5. نه با ریتم تند فیلمهای امریکایی مشکل دارم نه با ریتم فیلمهای اروپایی؛ ریتم با «درونمایه»، «میزان خردهروایات» و تأثیری که بر قاب و مخاطب قاب میگذارد، سنجیده میشود. با ریتم کُند «یک زندگی پنهان» مشکل دارم چون «داستان» کم دارد و شخصیت، کم دارد و موقعیت کم دارد و در عوض کارگردان میخواهد با نماها و سکانسهای چشمنواز که با حذفِ بخشِ اعظمشان مشکلی برای فیلم ایجاد نمیشود، زمان فیلم را زیاد کند تا مخاطب درباره «زمان محبوس در روایت» که توسط شخصیتِ اصلی حس میشود، کاملاً شیرفهم شود اما راهاش این نیست. استادان «زمان محبوس در روایت» فرد زینمان و ژان پیر ملویلاند که شما قادر نیستید حتی یک نما از «نیمروز»، «بنگر این اسب کهر را»، «روز شغال»، «دایره سرخ»، «ساموایی» و «یک پلیس» حذف کنید بدون اینکه به فیلم آسیبی برسد. چرا؟ چون غیر از نخ تسبیح «کلان روایت»، بحثِ «زنجیره تداعیها» هم مطرح است که باید نماها و صحنهها را به هم متصل کند و ارتباطی ارگانیک پدید آورد.
بررسی فیلم یک زندگی پنهان
حالا برسیم به فیلم، که فیلم بدی نیست آن هم در قحطی فیلم خوب در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۱ که سینما کلاً فقیر شده و هر چه اتفاق سینمایی خوب است در سریالهای تلویزیونی میافتد به برکت تجمع پول و مدیریت خلاقه در این بخش. فیلم مالیک، آغاز خیلی خوبی دارد با صدای پرندگان آغاز میشود که متصل میشود به صدای شخصیت فیلم که میگوید: «فکر میکردم میتونیم آشیانهمون رو اون بالاها بسازیم روی درختا مثل پرندهها پرواز کنیم به سمت کوهها» نقشِ صدای طبیعی یا صدایی که بناست ما باور کنیم که طبیعیست، البته در آثار پیشین مالیک، پررنگتر است و کاش همین رویه [اتصال «زنجیره تداعیها» با صدا] تا پایانِ فیلم تداوم مییافت اما کارگردان روش دیگری را در پیش میگیرد.
به نظرم سکانس بازی صدا میان شخصیت و خانوادهاش، در حالی که چشمانش بسته است میتوانست به جای بدل شدن به سکانسی صرفاً زیبا، به سکانسی کاربردی و ترجیعوار در کلِ فیلم بدل شود که نمیشود! فیلم، به رغم گوشنوازی و چشمنوازیاش، زیادی کُند است و میشود گفت حتی کشدار است. داستانِ خیلی کوچکی دارد به اندازه یک داستان کوتاه و حتی بیشتر، به اندازه یک داستان خیلی کوتاه که با زمانِ ۱۷۴ دقیقهایاش جور نیست. [به نظرم اگر بنا بود که فیلم را روی پرده بزرگ ببینم نه در صفحه کوچک تلویزیون یا بدتر از آن، صفحه لپتاپ، وضع، بدتر هم میشد چون ارتباط مخاطب با ریتم، با کوچکتر شدن صفحه، بهتر میشود.] در سکانسهای روستا، تأثیر سینمای پس از جنگ اتحاد جماهیر شوروی کاملاً هویداست و این فقط به دلیل شباهت میان لباسها یا طبیعت یا مشترکات اجتماعی و فرهنگی آدمهای فیلم با آدمهای آن فیلمهای روسی نیست، نوع بازیها و جاگیری دوربین و چینش صحنه یادآور همان فیلمهاست و حتی در صحنههایی [مثل صحنههای دوتایی زنِ شخصیت با خواهرش] گرتهبردارانه است به طور مستقیم و البته ادای دین هم نیست.
کدام دین؟! ترنس مالیک در این فیلم، شدیداً به دنبالِ ساختِ فیلمی به شیوه اروپاییست که احتمالاً برای بعضیها یا خیلیها، میتواند جذاب باشد یا جذاب هست. برخی منتقدان ایرانی را هم مفتون خودش کرده مثلاً یکی از منتقدان را: «این فیلم نیز همانند «مرد ایرلندی» مارتین اسکورسیزی به نوعی قصد دارد عصارهای از المانهای مخصوص به سبک ترنس مالیک در طول ۵ دهه فیلمسازی را به تصویر بکشد. کارگردان، به خوبی توانسته است شوخطبعی ترسناک صحنههای واقعی (در ابتدا و انتهای فیلم) را با سبک منحصربهفرد خود از کاتهای سریع و مونتاژ صدا روی تصویر ترکیب کند؛ صحنههای ابتدایی فیلم، هواداران را به یاد آثار کلاسیک مالیک همچون «زمینهای لمیزرع» و «روزهای بهشت» میاندازد. «یک زندگی پنهان» یکی از بهترین و متمایزترین فیلمهای سال ۲۰۱۹ است؛ اگرچه مخاطبان این اثر به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی که عاشق فیلم خواهند شد و گروهی که با آن مخالف خواهند بود و در برابرش احساس بیگانگی میکنند.» خُب من احساس بیگانگی نکردم احساس کسالت کردم اما برای گروه اول که میتوانند از چشمنوازی و گوشنوازی فیلم لذت ببرند، آرزوی موفقیت دارم.
تماشای فیلم یک زندگی پنهان در نماوا