مجله نماوا، ساسان گلفر
تصویر و صدای جذاب و خیرهکننده، زیبایی و جلوههای بصری و صوتی فیلم «تلماسه» (Dune) محصول ۲۰۲۱ به کارگردانی دنی ویلنوو تماشاگران را با یکی از چشمگیرترین آثار سینمایی سالهای اخیر روبهرو کرده است. با این حال، علاوه بر ارزشهای سینمایی و زیباییشناختی چند نکته نیز در داستان فیلم نهفته است که اغلب به منشأ ادبی آن -رمان «تلماسه» نوشته فرانک هربرت که در سال ۱۹۶۵ منتشر شده- برمیگردد و دقت در آنها، هم کلیت فیلم را برای تماشاگر جذابتر میکند و هم به درک بیشتر مضمون و محتوای فیلم کمک میکند.
یک. ساختار فئودالی کهکشان
داستان فیلم در سال ۱۰۱۹۱ میلادی و در سیارههای دور در کهکشان میگذرد که یکی از آنها کالادان نام دارد و دیگری آراکیس ملقب به «تلماسه». اما اشارهها، نمادها، اسامی و بسیاری دیگر از عناصر داستان فرانک هربرت و فیلم دنی ویلنوو کاملاً به منطقه بینالنهرین و خاورمیانه به عنوان گهواره تمدن و همچنین یک منطقه مهم استراتژیک در تمام تاریخ بشر ارجاع میدهد. مسئله خاورمیانه و حضور چشمگیر آن در داستان و فیلم «تلماسه» را در یادداشتی با عنوان «خاورمیانهی حماسی در سیارهای دوردست» را در سایت «منتقدان فارسی زبان» میتوانید بخوانید.
یکی از نکاتی که در آن یادداشت مجال پرداختن به آن پیدا نشد، ماهیت فئودالی روابط شخصیتها و مناسبات اربابورعیتی حاکم بر این فضاست. کل کهکشان این داستان یک امپراتوری یا پادشاهی بزرگ است که هر بخش آن و در واقع هر سیاره یا منظومهی ستارهای تحت سلطه یک خاندان است. این ساختار مشابه بسیاری از پادشاهیها و امپراتوریهای روی زمین است که نظم اجتماعی زندگی بشر و مخصوصاً امکانات ارتباطی و لجستیکی دوران پیشامدرن سیارهی ما ادارهی آنها به این شکل را اجتنابناپذیر میکرد. هر پادشاه مجبور بود اداره مناطق را به خانها یا اربابها یا به اصطلاح فئودالهای محلی بسپارد و معمولاً امکان نظارت کامل بر آنها را نداشت و در نتیجه اغلب این خانها میتوانستند آزادانه و به نام پادشاه هر رفتاری را با رعیت داشته باشند و نمونه داستانی این رفتار را در استثمار و غارت سیارۀ آراکیس «تلماسه» توسط خاندان هارکنن میتوانید ببینید. علت اینکه بومیان قبیله فریمِن (به معنی ضمنی «مردمان آزاد») به نایبالسلطنههای جدید روی خوش نشان نمیدهند نیز همین است. القابی مانند دوک و بارون که در داستان «تلماسه» شنیده میشود، از همین مسئله برخاسته است و به مناسبات اربابورعیتی موجود در اروپای قدیم اشاره دارد. نکتۀ کلیدی داستان این است که مانند بسیاری از پادشاهیها و امپراتوریهای دنیای باستان، امپراتور (که در فیلم اول مجموعه هنوز چهرۀ او را ندیدهایم) از یکی از خوشنامترین و شایستهترین زیردستان خود بیمناک است (که به دلیل شایستگی طبیعی روزی جایگاه او را تصرف کند) و در نتیجه علیه او توطئه میچیند.
دو. لسانالغیب
واژهای که چندین بار در فیلم «تلماسه» دنی ویلنوو شنیده میشود، برای ما ایرانیها بسیار آشناست و اغلب دیوان حافظ شیرازی و لقب این شاعر بزرگ ایرانی را به یاد میآورد. لسانالغیب لقبی بود که اولین بار در حدود سال ٨۴٠ هجری و نزدیک به نیم قرن بعد از درگذشت خواجه حافظ شیرازی به او داده شد و اصطلاحاً به معنای زبان گویای عالم معنویات در مقابل عالم مادیات است. این کلمه در فیلم اغلب بر زبان بومیان سیاره آراکیس یا اشرافزادههای برآمده از قبیلههای مرتبط با این سیاره شنیده میشود و اشاره به شخصیت نجاتدهندهای دارد که معتقدند با جهان فراسوی مکان و زمانِ ملموس برای آنها ارتباط دارد. ظاهراً تقدیر این شخصیت چنین رقم خورده است که باید به نجات ساکنان سیاره بشتابد. بحث نجاتبخش و ارتباط با فرهنگ هند و اروپایی در این فیلم که بخش اول مجموعه است، چندان پررنگ نیست اما در گوشههایی از فیلم و تصاویری مانند مادر و نوزاد به ریشههای آن اشاره میشود.
سه. اهمیت زبان
با دقت در واژه «لسانالغیب» میتوان به اهمیت زبان در فیلم «تلماسه» پی برد، گرچه زبان و کارکرد آن در فیلم و داستان از این اصطلاح فراتر میرود. زبان انسان البته مبحثی است که با دقت در هر اثر هنری و به ویژه دراماتیک میتوان به اهمیت آن پی برد اما در این داستان و فیلم خاص ارزش و کاربردی فراتر از حد معمول پیدا میکند. در فیلم «تلماسه» علاوه بر انواع گوناگون زبانهای معمول گفتاری و نوشتاری، زبانهای دیگری نیز داریم؛ مانند نوعی زبان اشاره که بین شخصیتهای اصلی داستان رایج است و زبانی تلهپاتیک که گویی استعدادی نهفته در ژنهای یک قبیله خاص است. اما این داستان همچنان که اشاره شد در نوعی خاورمیانه فانتزی و بینالنهرین فضایی میگذرد که سیارههای مهم منظومۀ داستانی آن کالادان و آراکیس نام دارند و یادآور نام شهر باستانی کلدان در تمدن بابِل در کشور عراق امروزی هستند. در داستان فرو ریختن برج بابِل که در کتاب مقدس به آن اشاره شده است، خواندهایم که بعد از فرو ریختن برج بابل شداد ستمگر، مردم آن سرزمین که به خشم خداوند گرفتار شده بودند، متوجه شدند که هرکدام به زبان متفاوتی صحبت میکنند و در نتیجه امکان ارتباط با یکدیگر و پی بردن به حقیقت جهان را از دست دادند و به هفتاد و دو ملت بیگانه از هم تبدیل شدند. اشاره لسانالغیب حافظ نیز به همین نکته است: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
چهار. ادویه
عنصر مهمی در داستان «تلماسه» وجود دارد که اغلب شخصیتها در پی آن هستند و انگیزه و عامل پیشبرد داستان است. این عامل یا عنصر مرموز که شخصیتهای داستان به آن «ادویه» میگویند، نام خاص «ملانژ» را نیز در داستان دارد که در واقع برگرفته از واژهای فرانسوی به معنی «ترکیب» یا «معجون» است و البته در زبان انگلیسی و همچنین اصطلاحات پزشکی برگرفته از ریشهی یونانی به رنگدانه سیاه و مخصوصاً رنگ پوست اشاره دارد. ماده موسوم به «ادویه» در داستان نوعی ماده حیاتبخش است که ارزشمندترین و در واقع استراتژیکترین ماده در سرتاسر کهکشان است. بومیان فریمن متخصص استخراج این ماده هستند و خاندان ستمگر و بیرحم هارکنن برای استخراج این ماده و انحصار آن و استثمار بومیان انواع ظلمها را به آنان روا داشتهاند. این عنوان از یکسو یادآور نقش استراتژیک خاورمیانه در جاده تجاری موسوم به راه ابریشم بین شرق و غرب است که مهمترین کالای استراتژیک آن همین ادویه محسوب میشد و همچنین مادهای که چندین قرن انگیزه کشورهای استعمارگر برای کشمکش با یکدیگر و تلاش برای فتح سرزمینهای شرق عالم شناخته شده آن روزگار بود. از سویی دیگر این ماده به شکلی استعاری مفهوم «نفت» این روزگار را نیز در خود دارد (مخصوصاً اگر به معنای رنگ سیاه آن واژه توجه کنیم) و کشمکش قدرتهای استعماری در خاورمیانه که در زمان انتشار رمان «تلماسه» در حدود نیم قرن پیش، حتی بیشتر از امروز اهمیت داشت.
پنج. نظام مادرسالاری و فرهنگ شمنی
قبیله زنانه «بن جزریت» البته شاید در قالب اساطیر غربی یادآور قبیله موسوم به «آمازون» باشد؛ اما این نام در عین حال طنینی خاورمیانهای دارد. وجود این قبیله در داستان اشارهای است به نظم اجتماعی روزگاری دور در تمدن بشری که در تاریخ دنیای شناخته شده کمتر اثری از آن میتوان دید؛ دورانی که نظام مادرسالاری به جای پدرسالاری رایج بود و البته میتوان حدس زد در گهواره تمدن خاورمیانه مدتها پیش از اروپا برقرار بوده است. این زنان همچنین تواناییهایی فرابشری و جادویی دارند که به نوعی فرهنگ شمنی پیش از تاریخ مکتوب بشری را تداعی میکند؛ فرهنگی که هنوز ممکن است در میان قبیلههای دورافتاده بتوان نشان آن را دید و در آثار کلاسیک قومشناسی نیز به نمونههایی از آن برمیخوریم.