مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
برد پیت زیر لب زمزمه میکند: «تنهایی، سریعتر؛ با هم، جلوتر.» بالای شانه چپ او مریخ آویزان است، قهوهای مایل به قرمز و به شکل دلخراشی کوچک، درحالیکه در سمت راست او، مشتری، بسیار بزرگتر، مانند یک گوی دیسکو روشن است.
ما در پایینترین سطح رصدخانه گریفیت در لس آنجلس در نمایشگاهی به نام «اعماق فضا» روبروی یکدیگر نشستهایم و مردان خویشتندار را بررسی میکنیم. پیت نقش خیلی از آنها را در فیلمها بازی کرده است، ازجمله دو شخصیت فقط در سال ۲۰۱۹: کلیف بوث، بدلکار در فیلم تابستانی بسیار موفق «روزی روزگاری در هالیوود» و روی مکبراید، فضانوردی که با سفر به ایستگاههای فضایی دورتر در کهکشان، بیشتر در دل تنهایی فرو میرود، در فیلم «بهسوی ستارگان» (Ad Astra).
ستارگان سینما ویژگیهای خود را دارند و درحالیکه پیت ثابت کرده که میتواند در فیلمهایی مانند «۱۲ میمون» و «قاپزنی» نقش یک آدم پرچانه را بازی کند، وقتی چیزی در دل دارد که به زبان نمیآورد، جذابترین حالت خود را دارد. انگار در حال تماشای مردی هستید که بیش از نیاز خود حرف نمیزند و این برای کسی که در دو فیلم ساخته کوئنتین تارانتینو، مشهور به پرحرفی بازی کرده، کار بزرگی است.
پیت به من میگوید: «من با آن نگاه قابل باش، قوی باش، ضعف نشان نده، بزرگ شدم.» او در اسپرینگفیلد، میزوری بزرگ شد؛ بین سه فرزند خانواده از همه بزرگتر بود؛ پدرش صاحب یک شرکت باربری بود. حالا، در ۵۷ سالگی، او به جایی رسیده که در هر نقشی بازی میکند، پدرش را میبیند. پیت میگوید: «از برخی جهات، من از او کپی میکنم. او در سختی و فقر شدید بزرگ شده بود، همیشه مصمم بود در مقایسه با خودش زندگی بهتری به من بدهد – و این کار را کرد، اما او از تبار آدمهای خویشتندار بود.»
آن نسب به پیت در مقابل دوربین خیلی بهتر از پشت دوربین خدمت کرده است و در سالی که او دو نقشآفرینی مهم ارائه داد، خیلی به شخصی که به آن تبدیل شده است فکر میکند. پیت درحالیکه روی صندلی خود قوز کرده، میگوید: «من خیلی سپاسگزارم که کسی با فروتنی بر تواناییها و کارهای خود تأکید کند، اما چیزی که کم است، صورتبرداری از خودتان است. این تقریباً نفی قسمت دیگری از شماست که ضعیف است و درمورد خودش دچار شک و تردید میشود، حتی اگر اینها چیزهای انسانی باشند که همه ما تجربه میکنیم. مطمئناً، اعتقاد دارم تا وقتی آنها را نشناسید و نپذیرید، واقعاً نمیتوانید خودتان را بشناسید.»
چند ساعت بعد، مدتها بعد از صحبت کردن با پیت، پیامها از دوستان و خانواده شروع شد: برد پیت چطور آدمی بود و قیافهاش چطور بود؟ در بخش زیادی از مکالمات ما، پیت هم نادم بود و هم درونگرا، گویی بین کسی که اعتراف میکند و کشیشی که اعتراف میشنود، تغییر موضع میداد. درمورد ظاهر او: خوب، او کلاه کپ خاکستری، تیشرت خاکستری و ریش خاکستری روی چانهاش داشت. چند خالکوبی شگفتانگیز روی بازوهایش داشت، ازجمله نقل قولی از مولوی، یک موتور، کلمه «شکستناپذیر» و یک مرد و سایه او. بااینحال، او بیشتر شبیه برد پیت بود.
مجبور نبودم از جیمز گری بپرسم که آیا فیلمنامه «بهسوی ستارگان» را با در نظر داشتن ستارهاش نوشت. وقتی فیلم را دیدم، همین که دیگر شخصیتها از این که ضربان قلب فضانوردِ پیت هیچگاه از ۸۰ بار در دقیقه بیشتر نمیشود، تعجب کردند، متوجه این موضوع شدم. گری دوست دارد داستانی را بیان کند که نشاندهنده پیت باشد، حتی در حالت بیوزنی و این داستانی است که اگر تعجب کردید چرا برد پیت وقتی «مهتاب» که او یکی از مدیران تولید آن بود در ۲۰۱۷ برنده اسکار بهترین فیلم شد، در مراسم حضور نداشت، چند شکاف را برای شما پر میکند.
پیت آن شب در لس آنجلس بود، اما به جشن نرفت، در عوض ترجیح داد به خانه گری برود که شام اسپاگتی داشت؛ یک نشان شگفتانگیز از اولویتهای کسی که بالاترین افتخارات هالیوود را دارد. درحالیکه پیت، گری و چند دوست دیگر شام میخوردند، همسر گری در اتاق دیگری مراسم اسکار را میدید و پیت غیر مستقیم متوجه شد که فیلمش در یکی از عجیبترین لحظات اسکار تاکنون نقش داشت: زمانی که نام «لا لا لند» بهاشتباه بهعنوان بهترین فیلم اعلام شد، درحالیکه برنده واقعی «مهتاب» بود.
و وقتی به پیت گفتند چه اتفاقی افتاد، چه واکنشی نشان داد؟ گری با تقلید از لحن کشدار و بیتفاوت پیت میگوید: «او گفت، “اوه، چه باحال” و خندید. واضح بود که قدرنشناسی نمیکند، اما برد خود را درگیر جشن و اوضاع و احوال نمیکند. فکر میکنم او میداند چطور متمرکز بماند.»
پیت و گری بیش از دو دهه با یکدیگر دوست بودهاند، از زمانی که پیت اولین فیلم او در ۱۹۹۵ را دید، یک درام جنایی کمهزینه به نام «اودسای کوچک». در آن زمان، پیت از بازی در نقش شخصیتهای خوش قد و بالا با موهای بلند که در «افسانه خزان» و «مصاحبه با خونآشام» بازی کرده بود، دور میشد و احساس میکرد که گری میتواند چیز جدیدی از او بیرون بکشد. پیت به من میگوید: «کار او حسی از دهه ۱۹۷۰ را داشت، مثل فیلمهایی که از کودکی با آنها بزرگ شدم. کارش نوعی زبری داشت، یک خشونت؛ و به نظر میرسید روی مردان تمرکز کرده است.»
گری از این که پیت به سراغ او رفت، جا خورد. گری میگوید: «تصورش آسان نیست؛ یک نفر که در مسیر ستاره شدن قرار گرفته به سراغ منِ ۲۵ ساله بیاید که جز آن فیلم هیچ کار دیگری نکرده بودم. عجیب بود، اما خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. او ذوق هنری زیادی دارد و همیشه به دنبال دیدگاههای جدید است.»
دو مرد مصمم به همکاری بودند، اما امکانش فراهم نشد. در ۲۰۱۰، پیت از حماسه جنگلی گری، فیلم «شهر گمشده زد» کنار رفت (نقش او درنهایت به چارلی هانم رسید). پیت میگوید: «در آن زمان، سفر به آمازون با برنامه کاری من جور درنمیآمد.»
سالها بعد، گری با فیلمنامه «بهسوی ستارگان» پیش پیت رفت و انتظار داشت او این پیشنهاد را نیز رد کند. گری میگوید: «حتی وقتی گفت این کار را انجام میدهد، هرگز فکر نمیکردم به حرفش عمل کند. تنها ایراد من از برد در سطح حرفهای این است که او بهاندازه کافی در فیلمها بازی نمیکند. فکر میکنم او میتواند به شیوهای که تنها تعداد کمی از بازیگران قادر به انجام آن هستند، به پرده نمایش فرمان دهد و ایکاش این را همیشه میدیدم.»
اگر پیت شخصاً ساکتتر و بیشتر ازآنچه شاید انتظار دارید متفکر است، «بهسوی ستارگان» نیز همین ویژگی را دارد. مطمئناً فیلم درحالیکه شخصیت پیت، کهکشان را در جستجوی پدر فضانورد گمشده خود (تامی لی جونز) زیر و رو میکند، سکانسهای اکشن چشمگیری دارد، اما «بهسوی ستارگان» بیشتر بر زندگی درونی قهرمان داستان خود متمرکز است تا نمایش مناظر باشکوه از ستارگانِ بیرون فضاپیمای او؛ و در بخش زیادی از فیلم و مسیر طولانی، تنها پیت روی صفحه حضور دارد، درحالیکه حرفهای او روی تصویر از تأمل بر اعماق زندگی نشان دارد.
پیت اذعان میکند: «ما سؤالاتی از قبیل “همه اینها برای چیست؟” و “چرا ما اینجا هستیم؟” مطرح میکنیم. کمی شبیه یک میدان مین است، چون تلههای زیادی وجود دارد.» اما تنهایی شخصیت مکبراید که مأموریت دارد منظومه شمسی را از تخریب قریبالوقوع نجات بدهد، برای او جذاب بود: «ما میخواستیم ناتوانی در برقراری ارتباط با دیگران و مکانیسمهای محافظت از خود را که از باز شدن ما جلوگیری میکند، بررسی کنیم.»
باز بودن چیزی است که پیت اخیراً خیلی به آن فکر کرده است. این ویژگی همیشه بهراحتی نصیب مردان نمیشود و بازیگری که زندگیاش بیش از هر کس دیگر زیر ذرهبین قرار دارد، اگر بخواهد بخشهایی از خود را مهر و موم کند، هیچکس از او گله نمیکند. پیت میگوید: «اما نقطه نهایی سبک بازیگری من، آنطور که من آن را درک میکنم، رسیدن به حقیقت مطلق است. باید چیزی را تجربه کنم که برای من واقعی باشد تا برای شما نیز واقعی جلوه کند.»
در اوایل سال ۲۰۱۷، وقتی پیت متعهد به بازی در «بهسوی ستارگان» شد، هنوز از جدایی اخیر خود از آنجلینا جولی که با او شش فرزند دارد، گیج و ویج بود. گری میگوید: «او قطعاً از محرکهای زندگی خود استفاده کرد. من با او اصلاً درباره این مسئله صحبت نکردم – فکر نمیکنم به من ارتباطی داشته باشد یا حتی کار من باشد – اما او ماهیت شخصیت مکبراید را از طریق خودش بررسی کرد.»
وقتی از پیت درمورد آن دوره زمانی زندگیاش میپرسم، در ابتدا این تجسس را محدود میکند و میگوید: «من درگیر مسائل خانوادگی بودم. ما آن را کنار میگذاریم.»
آیا «بهسوی ستارگان» راهی برای گذراندن برخی از تنهاییهایی بود که ممکن بود تجربه کرده باشد؟ او میگوید: «واقعیت این است که همه ما درد، غصه و فقدان را تحمل میکنیم. بیشتر وقت خود را برای پنهان کردن آن صرف میکنیم، اما اینجاست، در شماست؛ پس آن جعبهها را باز میکنید.»
گزارش شد که آخرین ضربه در رابطه ۱۱ ساله پیت با جولی در سپتامبر ۲۰۱۶ زده شد، وقتی آنها هنگام سوارشدن در یک هواپیمای خصوصی درمورد وابستگی به او الکل دعوا کردند. حالا، پیت متعهد به حفظ هشیاری است. پسازآن که جولی درخواست طلاق داد، پیت یک سال و نیم را در مرکز الکلیهای گمنام گذراند.
گروه بهبودی او کاملاً از مردان تشکیل شده بود و پیت تحت تأثیر آسیبپذیری آنها قرار گرفت. او میگوید: «کلی مرد نشسته بودند و طوری که هرگز نشنیده بودم درباره مشکلات خود صادقانه صحبت میکردند. یک فضای امن بود که در آن خیلی کم قضاوت میشدی و بنابراین خیلی کم خودت را قضاوت میکردی.»
به طرز شگفتانگیزی، هیچکس از آن گروه، داستان پیت را به مطبوعات نفروخت. مردان به یکدیگر اعتماد کردند و در این اعتماد، او تخلیه هیجانی پیدا کرد. او میگوید: «عملاً اینطور بود که فقط جنبههای زشت خودت را رها میکردی. خیلی ارزشمند بود.»
در اوت ۲۰۱۹، بازفید مقالهای با عنوان «برد پیت بازیگری شخصیتساز گرفتار در بدن یک ستاره سینما» منتشر کرد. آلیسون ویلمور نویسنده مطلب استدلال میکند پیت زمانی در بهترین حالت خود قرار دارد که نقش یکی از شخصیتهای اصلیِ کمی فرعی را بازی میکند – مانند «باشگاه مشتزنی» که نقش شخصیت پنهان ادوارد نورتون را دارد، یا «روزی روزگاری در هالیوود»، جایی که او به لئوناردو دیکاپریو شانه میدهد تا به آن تکیه کند. نقش دوم چهارمین نامزدی اسکار بازیگری و اولین جایزه اسکار بازیگری او (نقش مکمل مرد) را برای او به ارمغان آورد. ویلمور مینویسد «تناقض سه دهه دوران کاری پیت این است که بهترین نقشهای او تقریباً همه نقشهای مکمل هستند.»
به گفته گری، منیت پیت ارتباط چندانی با انتخاب یک نقش ندارد. گری میگوید: «او همیشه از توضیح کمتر و دیالوگهای کمتر حمایت میکند. فکر نمیکنم برد لزوماً دوست داشته باشد در مرکز توجه باشد – او را باید به این مسیر هل داد.»
آن نقشهای فرعی حداقل برای پیت نقش مهلت را دارند. او از زمان بازی در فیلم «تلما و لوییز» در ۱۹۹۱ در مرکز توجه جهان بوده است، پس چرا همیشه باید در کار خود به آن نیاز داشته باشد؟
پیت میگوید: «در دهه ۹۰، آنهمه توجه واقعاً من را گیج کرد. هیاهوی انتظارات و قضاوتها برای من واقعاً ناراحتکننده بود. واقعاً کمی گوشهگیر شدم و در فراموشی فرو رفتم.»
همه کارهایی که در آن زمان انجام میداد، زیر ذرهبین قرار میگرفت: موفقیتها، شکستها، مدل موی او، بدن او و بهویژه عاشقانههای او – ازجمله نامزدی با گوئینت پالترو و ازدواج با جنیفر آنیستون. او به من میگوید زندگی او «آنطور که از بیرون دیده میشد قمار نبود.» کار به جایی رسید که دیگر نمیتوانست احساسات و خواستههای خود را جدا ازآنچه دیگران بر او تحمیل میکردند، بیان کند.
سرانجام، وقتی پیت از بازی در نقشهای مردانه فارغ شد و با دیوید فینچر در فیلمهای «هفت»، «باشگاه مشتزنی» و «مورد عجیب بنجامین باتن» همکاری کرد و پاداش آن را نیز گرفت، آرامآرام جای خود را پیدا کرد؛ و اگرچه زندگی مشترک با جولی او را به طرز فاجعهآمیزی مشهورتر کرد، در آن زمان حداقل آموخته بود که به انتظارات دیگران توجه نداشته باشد.
پیت میگوید: «آن افکار دوپهلو که در ذهن وراجی میکنند، مثل یک موش در جمجمه؛ کمدی است. مسخره است که ما خودمان را به این شکل کتک بزنیم. مهم نیست. من بخش زیادی از زندگیام را با مبارزه با آن افکار، یا در قید و بند آن افکار، یا اسیر آن افکار گذراندم.»
پیت اخیراً بازیگری را «بازی یک مرد جوانتر» نامید و در اواسط ۵۰ سالگی، خود را بهطور فزایندهای مجذوب سایر کارهای هنری میبیند. او بهعنوان یک تهیهکننده، پرکار است؛ پیت میگوید: «تهیهکنندگی یعنی مجبور نیستید خیلی زود از خواب بیدار شوید و گریم کنید»؛ و پلن بی، شرکت تولید فیلم که او با دده گاردنر و جرمی کلاینر اداره میکند، از فیلمهایی مانند «۱۲ سال بردگی»، «ایکاش خیابان بیل توان حرف زدن داشت» و «سلما» حمایت کرده است.
بااینحال، او درمورد آینده سینما در دوران پلتفرمها خیلی خوشبین نیست: «من کنجکاو هستم که ببینم فیلمها دوام میآورند یا باقی میمانند؟» چیزی که او میداند این است که دیگر زیاد در فیلمها بازی نمیکند. پیت که به مجسمهسازی و نقاشی مناظر نیز علاقه دارد، میگوید: «بازیگری برای من کمتر و دورتر خواهد شد، فقط به این دلیل که حالا میخواهم کارهای دیگری انجام دهم. وقتی احساس میکنید بالاخره چیزی را در آغوش گرفتهاید، وقتش است که دست خود را دور چیز دیگری بیندازید.»
با این گفته، مصاحبه ما به پایان میرسد. از دو پلکان بالا میرویم و از اعماق فضا به چمن رصدخانه پا میگذاریم. رصدخانه مملو از گردشگران است، بیشتر آنها از نشان هالیوود درست در آنطرف دره عکس میگیرند. پیت برای رسیدن به ماشینی که در انتظار اوست، باید راه خود را از میان جمعیت باز کند. او از من میخواهد او را همراهی نکنم: اگر من در کنار او قدم بزنم و با او مانند یک شخص معروف رفتار کنم، مردم او را میشناسند.
پس پشت سر میمانم و برد پیت بهتنهایی راه میافتد. او از کنار گردشگرانی میگذرد که ندانسته بهجای ستاره هالیوود که در میان آنهاست، به نشانه هالیوود خیره شدهاند، مردی با شهرت جهانی، اما بدون تمایل واقعی به آن، مردی که تنهایی، سریعتر است.
منبع: نیویورک تایمز (کایل بیوکنن)