مجله نماوا، علی اصغر کشانی
«پینوکیو» پویانمایی آمریکایی و یک درام مهیج و پرماجرای خانوادگی و کودکانه محصول سال ۱۹۴۰ و از نوشتههای کارلو کلودی منتقد، روزنامهنگار، طراح، مترجم، ویراستار و نویسنده شهیر ایتالیایی است. این محصول والت دیزنی که کلودی با سِبقه نگارش کتابهای آموزشی، اول بار آن را صرفا باهدف سرگرم کردن قشر نوجوان نوشت، وی را در عین شگفتی، دههها در رتبه بزرگترین نویسندگان ادبی دنیا قرار داد. تاثیر ادبیات کودک قرن نوزدهم بر کلودی، زمانی که او «شنل قرمزی» و «زیبای خفته» (هر دو اثر شارل پروی فرانسوی) را به ایتالیایی ترجمه میکرد، متبلور شد؛ وقتی توانست گرگِ بد ذاتِ شنل قرمزی را به روباهِ مکار، و نجات دادن شنل قرمزی و مادربزرگ از شکم گرگِ درنده (۱) را به نجاتِ پدر ژپتو از دل نهنگِ عظیمالجثه تبدیل کند. او نخستین بار ماجراهای پینوکیو (با عنوان اولیه داستان یک عروسک) را در سال ۱۸۸۱ با پایه ریزی و انتشار نشریه «چیلدرن مگزین» به عنوان یکی از اولین مجلات ایتالیایی مخصوص کودکان منتشر ساخت. چیزی که کمپانی والت دیزنی را در بحبوحه آتش افروزیهای جنگ جهانی دوم بر آن داشت تا اقتباسی آمریکایی از آن روانه اکران کند. فیلمی سرشار از مابازاءهای اخلاقی، با نشان دادن سرشت پاک در برابر بد کرداری و فریبکاری، و سادگی و خوشقلبی در برابر حیلهگری و بد سرشتی است.
این اثر ارزشمند و محبوب کودکان سراسر دنیا که سالهاست در فهرست گنجینه ملی فیلم آمریکا به ثبت رسیده و انجمن فیلم آمریکا آن را جزو ده فیلم پویانمایی برتر جهان انتخاب کرده است، در آغازین سال دهه چهل میلادی، توانست تلالویی از تبلور زیباترین آرزوها را به عنوان اصلیترین پیرنگِ خود به دنیا معرفی کند تا نشان دهد قدرت و جاذبه نیک کرداری تا چه حد میتواند در برابر خشونت ناشی از طمعورزی، نیرنگبازی و حیوانصفتی ایستادگی کند.
والت دیزنی با بهرهگیری از داستان کلاسیک و کهنِ کلودی، با به تصویر کشیدن خطکشی نیکی و بدی در دو سطح از داستان، میان خیر و شر، توانست تصویری به عینه آشکار از همت آدمی برای دگرگونی حال خویش ترسیم کند. موسیقی سحرانگیز پل اسمیت و دنیای افسانهای آمیخته به راز و خیال فیلم، با ترانه «وقتی طالعت را در یک ستاره میبینی» لی هارلین و ند واشنگتن (برنده اسکار بهترین ترانه در اسکار سال ۱۹۴۰) «پینوکیو» را به یکی از ستودهترین نوولهای بشری تبدیل کرد.
این اثر تکنی کالر و کلاسیک دیزنی که پس از موفقیت پویانمایی «سفید برفی و هفت کوتوله» و سالها پیش از کارتون پینوکیو (مجموعه تلویزیونی مشهور محصول ۱۹۷۶ کشور ژاپن) به روی پرده سینماها رفت، فیلمی گرم و صمیمی با محوریتی آکنده از جنبههایی معنوی و آموزههایی اخلاقگرایانه است.
راوی فیلم «جیمینی» جیرجیرک آس و پاس و یه لا قبایی است که با بدبینی و تلخاندیشی و البته فراموشکاری و دست و پاچلفتی بازی قرار است راهنمای زمینی و وجدان آگاه (۲) پینوکیوی حواسپرت و گیج و منگ باشد. جایی که پینوکیو باید یک خط سیر مشخص روایی تا رسیدن به هدفی خواسته شده (فرشته: خداوند به تو زندگی بخشیده… و برای اینکه ژپتو به آرزوش برسه همه چی بستگی به تو داره… باید بین درست و غلط یکی رو انتخاب کنی… و وجدانت بهت میگه چطور اونو بفهمی… پس همیشه بذار وجدانت راهنمای تو باشه … پینوکیو: وجدان چیه؟ جیمینی: وجدان یه صدای آرومه که مردم نمیتونن بشنون… چیزی که همه مردم دنیا باهاش مشکل دارن…) را طی کند، اما او در این سلوک پر اُفت و خیز و این مسیر پر پیچ و خم و لَبالب ناراستی، کژی و فریبندگی با موانع، انقباضها و انبساطهایی دراماتیک مواجه میشود تا برابر کنشهای منفعت خواهانهای (گربه نره، روباه مکار، استرومبولی و…) که با تلاشهای خستگیناپذیر، برای از راه به در کردن و کشیده شدنش به مردابی متعفن طرحریزی شده، بایستد.
همه چیز در این ماجرای پر احساس، لغزان و این داستان پُر آب چشم و البته این قصه جادویی و سحرانگیز، به شب اسرارآمیز «آرزوی از ته دلِ پیرمردِ تنهای داستان» در کلبه پر از ساعت و مجسمه و رو به ستاره چشمکزن، باز می گردد، وقتی ژپتوی پیر پس از تکمیل عروسک زیبایش، خموده، غمگین، بیانگیزه، دردمند و ناامید به رختخواب میرود و بیخبر از فعل و انفعالات بعدی پیرامونش، همه چیز به طرز ناگهانی و با ورود فرشتهای زیبا، مهربان، نجیب و باوقار جان میگیرد. سکانسی بی نهایت خیرهکننده و شگفتآور با استعارههایی صریح و دلانگیز از خلقت، آفرینش و جانبخشی (ژپتوی نازنین! تو همیشه سعی کردی همه رو شاد کنی پس حقته که به آرزوت برسی)؛ وقتی آشکارا انسان را به «راستگویی»، «شجاعت» و «از خود گذشتگی» فرمان میدهد. آنجا که جیمینی به پینوکیوی سربه هوا تذکر میدهد آدمها و اطرافیان، آنچنان که نشان میدهند (نام روباه مکار در فیلم «جانِ درستکار» است) نیستند، جایی که او باید مراقب خودخواهی خود و دغلکاری، نیرنگبازی و تلبیس اطرافِ خود (باید بدونی که خیلی چیزها در ظاهر خوبن ولی در باطن غلط هستند) باشد.
جشن پس از بیدار شدن ژپتو، گویی برگرفته از سنت «جشن تولد» با رقص و پایکوبی و شادی به همراه فیگارو و کیلئو (گربه ملوس و ماهی نازِ خانگی ژپتو) و انواع و اقسام ساعتهایی (نشانهای از عنصر زمان در فلسفهِ فیلم) است که ژپتو آنها را با خلاقیتی هر چه تمامتر تولید کرده تا به یکی از زیباترین، صمیمیترین و البته بامزهترین سکانسهای فیلم تبدیل شود.
این اثر گرم و دوستداشتنی، با محوریتی آکنده از نیاز، قهر و وصال که در پی نشان دادن شکرگزاری در عین نداری، اشتیاق در عین اندوه و طلب در عین حسرت است، متنی برگرفته از پاکی، معصومیت و سادگی با فضایی شوخ طبعانه (بینی پینوکیو به عنوان عنصری دراماتیک با دروغگویی دراز میشود) و البته عیان از ذکر، یاد و محبت است. فیلمی مشحون از نشانههای غفلت، جهل، گناه، پشیمانی، حضور، بندگی، پیوستگی، اُنس، ایمان و البته «آدم شدن» (پینوکیو در اقیانوس مواج با صدا کردن پُرتکرارِ نام «پدر» بدون توجه به غرق شدن و خطرِ نهنگ غول پیکرِ پیشِرو با شجاعت و جانفشانی به سوی او میرود) است، اثری که بی هیچ شک و تردیدی پیرامون جستجو برای یافتن حقیقت در راهی پُرسنگلاخ، درباره مسیر اشتباه برای پیدا کردن خوشبختی، در خصوص ممکن کردن کاری ناممکن با جد و جهدی دشوار و پیرامون تلاشی وصفناپذیر برای دیدار دوست در قعر اقیانوس است.
پانویس:
۱-درنسخه «شارل پرو» پایان داستان با هدف آموزش و رویکرد پرهیز از سادهدلی و زودباوری کودکان، شنل قرمزی و مادر بزرگ طعمه گرگ میشوند، در حالی که برادران گریم در ترجمه نسخه آلمانی متن، ترجیح میدهند هیزمشکنِ داستان، شکم گرگ را پاره و مادربزرگ و شنل قرمزی را نجات دهد.
۲- در نسخه ژاپنی، «جینا» (اُردک کوچولو) این نقش را ایفا میکند.