مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
پس از آن که یورگوس لانتیموس برای «دندان نیش» (۲۰۰۹)، تریلرِ حومه شهری ناراحتکننده خود درباره خانوادهای که ارتباط فرزندانش را با دنیای خارج قطع کرده، نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم خارجیزبان شد، کلی در لس آنجلس چرخ زد، اما چیزی گیر او نیامد. فیلمساز ۴۸ ساله یونانی میگوید: «اینطرف و آنطرف میرفتم، آدمهای مختلف را میدیدم، هر وقت از یک استودیو به استودیوی دیگر میرفتم استرس داشتم. در این مواقع، واقعاً نمیدانید آنها قدر کارتان را میدانند یا فقط چون فیلمتان حالا سر زبانها افتاده میخواهند شما را ببینند.»
چند سال طول کشید، اما لانتیموس درنهایت راه حل بهتری برای رساندن تصورات عجیب و غریب خود به طیف گستردهتری از تماشاگران پیدا کرد: او یونانِ فقیر را ترک کرد و در یک جامعه هنری قوی در لندن مستقر شد. لانتیموس روی پروژههای انگلیسیزبانِ به لحاظ تجاری، شدنی کار کرد که نیاز داشت بازیگران درجه یک با شرایط او در آنها کار کنند.
این مؤلفه مخفی به او اجازه داد تقریباً یک دهه پس از «دندان نیش»، بزرگترین و به لحاظ تجاری، در دسترسترین فیلم خود را بدون ذرهای مصالحه بسازد: «سوگلی» (The Favourite)، یک کمدی سیاه پیچیده که داستان آن در دربار سلطنتی بریتانیا در قرن نوزدهم اتفاق میافتد. اما استون و ریچل وایس نقش دو زن دربار را بازی میکنند که برای جلب محبت ملکه آن (الیویا کلمن) یکی به دو و توطئهچینی میکنند؛ در ادامه مثلث عاشقانه نامتعارف آنها در یک هزارتوی پر پیچ و خم از اغوا و درگیریهای فیزیکی جاری میشود.
پروژه را اولین بار سیسی دمپسی، تهیهکننده پس از موفقیت «دندان نیش» به لانتیموس پیشنهاد کرد. لانتیموس نگارش فیلمنامه را به تونی مکنامارا واگذار کرد و از او خواست نسخه اول را که نوشته دبورا دیویس بود، بهروز کند. بااینحال، «سوگلی» مضامین مورد علاقه لانتیموس را که در کارهای او تکرار میشود، به شکلی دلپذیر تقویت میکند: اثرات زیانآور قدرت و حرص که آدمهای وسواسی را به شاهبیت تلخ آنچه خودشان ساختهاند تبدیل میکند.
«سوگلی» همراه با دو پروژههای انگلیسیزبان دیگر لانتیموس، فیلم دیستوپیایی «خرچنگ» (۲۰۱۵) – با بازی کالین فارل، وایس، کلمن و بن ویشاو که داستانش در آینده نزدیک در جایی روی میدهد که آدمهای مجرد باید در ۴۵ روز جفت پیدا کنند، وگرنه به حیوان تبدیل و در طبیعت رها میشوند – و تریلر روانشناختی «کشتن یک گوزن مقدس» (۲۰۱۷) – با بازی فارل، نیکول کیدمن و بری کیون درباره یک جراح ماهر که پسری پردردسر از خانوادهای بههمریخته را زیر بال و پر خود میگیرد – یک سهگانه غیر عمدی را تشکیل میدهد. هر سه فیلم روایتهای مسحورکننده و غیر قابل پیشبینی ارائه میدهند، اما چهرههای آشنا، بینندگان جدیدی را به هیجان منحصربهفرد جهان همیشه در حال گسترش لانتیموس دعوت میکنند. از زمان ظهور لارس فون تریر، هیچ فیلمسازی نتوانسته بود تماشاگران را به یک اندازه آزار دهد و هیجانزده کند و همزمان آوازه خود را گسترده کند. او میگوید: «فقط سعی میکنم تصمیم بگیرم به چه چیزی علاقه دارم و چه چیزی من را هیجانزده میکند. نگران این نیستم چگونه تعبیر میشود.»
لانتیموس تمایل دارد از توضیح دادن درباره معنای کار خود یا ارزیابی جذابیت گسترده آن را اجتناب کند، اما تصمیم او برای گسترش دادن پروژهها در مقیاس بزرگتر ناشی از مذاکره دقیق درمورد فرصتهایی است که برایش فراهم میشود. بهعنوان یک دانشجوی سینما در یونان در دهه ۱۹۹۰، صنعت فیلمسازی ناموجود او را مجبور کرد جاهطلبیهای خود را در سطح پایین نگه دارد. او از فیلمهای بروس لی و وسترنهای اسپاگتی لذت میبرد، اما هیچ سینمای هنری نبود که او را در معرض مجموعهای وسیعتر از امکانات قرار دهد. حساسیتهای او از تجربیات دیگر پدیدار شد.
او میگوید: «هیچوقت فکر نمیکردم واقعاً بتوانم فیلم بسازم. یونانی بودن به این معنا بود که این آرزو واقعیت ندارد.» لانتیموس گروهی نزدیک از دوستان علاقهمند به فیلم را جمع کرد و مشغول ساخت فیلمهای تبلیغاتی شد. او در دهه اول زندگی حرفهای خود صدها فیلم تبلیغاتی کارگردانی کرد و غرایز فنی خود را پرورش داد. لانتیموس میگوید: «کارهای مزخرف زیادی کردم. دورهای در اوایل دهه نود بود که روزنامههای قدیمی به همراه نسخههای چاپی خود به مشتریان هدیه میدادند. ما برای دستگاههای قهوهساز که آنها به مشترکین خود میدادند فیلمهای تبلیغاتی ارزانقیمت میساختیم، از این کارهای دیوانهوار میکردیم.»
لانتیموس کارهای جدیتر هم انجام میداد، در فیلمبرداری از اجراهای رقص با طراحان همکاری میکرد و چند تئاتر نیز کارگردانی کرد؛ هر دو مورد بر ویژگیهای جسمانی و رفتارهای نامتعارف در مرکز فیلمهای او تأثیر گذاشت. او میگوید: «در یک مقطع زمانی آشکارتر شد که میخواهم تلاش کنم و فیلم بسازم.»
«کینهتا» (۲۰۰۵) اولین تجربه کارگردانی انفرادی او با گروه بسیار کوچک و سه بازیگر ساخته شد. پیرنگ پر پیچ و خم فیلم سه نفر از ساکنان یک هتل را در برمیگیرد که به دلایل مرموز سعی میکنند مرتکب قتل شوند. این فیلم اولین فرصت نگاه اجمالی به زیباییشناختی لانتیموس را فراهم میکند – یک دنیای اضطرابآور و تودار که به منطق خود پایبند میماند، روی کاغذ مضحک به نظر میرسد و در مقابل دوربین بهنوعی معتبر جلوه میکند. لانتیموس درمورد اولین تولید خود میگوید: «نحوه برخورد ما با آن پروژه خیلی سادهلوحانه بود. قبلاً چنین کاری نکرده بودیم، اما با آن فیلم ثابت کردیم که این کار شدنی است. حتی بیشتر انگیزه پیدا کردیم، بنابراین به ساخت فیلم ادامه دادیم.» «کینهتا»، لانتیموس را وارد دنیای جشنوارههای سینمایی کرد و وقتی فیلم از تورنتو و برلین سر درآورد، او ناگهان از جهان بزرگتری آگاه شد که فیلمهایش میتوانستند در آن وجود داشته باشند. او میگوید: «حتی نمیدانستم موضوع چیست و چگونه کار میکند و آن آدمها که فیلمها را برای جشنوارهها انتخاب میکردند، چه کسانی بودند.»
لانتیموس در کشورش «دندان نیش» را ساخت که کشف جشنواره کن ۲۰۰۹ بود و جایزه اصلی بخش نوعی نگاه را برد. او میگوید: «هرگز تصور نمیکردیم که بتوانیم به شیوهای متفاوت با آنچه کارمان را شروع کرده بودیم، فیلم بسازیم. انتظار موفقیت را نداشتیم.» لانتیموس بهجای این که منتظر بماند تا ببیند هیاهو سر فیلم او به کجا ختم میشود، به کار خود با محدودیتهای جامعه فیلم یونان ادامه داد. او در ۲۰۱۰ فیلم «آتنبرگ» – پرتره دیوانهوار آثینا راشیل ساگاری از دو دوست صمیمی که با انزوا و اصول اخلاقی مبارزه میکنند – را تهیه و در آن بازی کرد. لانتیموس در زمان تولید آن فیلم با همسر آینده خود، آریان لابد، بازیگر که از قبل از طرفداران کار او بود، آشنا شد. لابد میگوید: «خیلی تحت تأثیر او قرار گرفتم. او با موانع زیادی روبرو بوده و هرگز تسلیم نمیشود.»
همانطور که «دندان نیش» در سطح بینالمللی بیشتر شناخته میشد، لانتیموس سراغ پروژه بعدی خود رفت: «آلپ» (۲۰۱۱)، یک تریلر عجیب و غریب و فراگیر درباره کسانی که ادای افراد تازه فوتشده را درمیآورند تا به نزدیکان آنها کمک کنند. فیلم او چند ماه پس از آن که «دندان نیش» نتوانست برنده اسکار بهترین فیلم خارجیزبان شود، در جشنوارههای ونیز و تورنتو، هوادارانی پیدا کرد و لانتیموس دوباره خود را در یک مکان آشنا دید.
«آلپ» اکرانی گذرا در ایالات متحده داشت و کمی بعد محو شد. او میگوید: «”آلپ” بهعنوان یک فیلم یونانی کوچک دیگر که پولی در بساط ندارد، نادیده گرفته شد.» اگرچه لانتیموس و ساگاری در برخی رسانهها بهعنوان رهبران «موج عجیب یونانی» مطرح شدند، اما خودشان هرگز از این تعبیر استقبال نکردند. جیمی دمترو، مدیر جامعه فیلمهای یونانی در نیویورک میگوید: «موج عجیب، محصول بحران مالی در یونان بود، زمانی که مردم یونان به لحاظ اقتصادی بهشدت در مضیقه قرار گرفتند. طبیعی است که فیلمسازان سعی کردند بفهمند چه اتفاقی افتاد و چرا و به همان اندازه طبیعی بود که آنها برای تفسیر آنچه خود و کل کشورشان تجربه میکردند، به اغراق روی آورند.»
اما این برچسب در خانه برای کارگردانان هرگز کار زیادی انجام نداد. دمترو میگوید: «هیچ فیلم موج عجیب در یونان با موفقیت تجاری روبرو نشد. تماشاگران یونانی اینجور فیلمها را نمیبینند.» او اضافه میکند در این کشور هر سال بهطور متوسط ۲۰ تا ۲۵ فیلم تولید میشود و از زمان اکران «دندان نیش» در ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۸، تنها ۱۱ فیلم برای توزیع در ایالات متحده فروخته شد. بخش عمدهای از تولیدات ملی کشور – که عمدتاً کمدی هستند – سفر نمیکنند، اما حالا این شامل فیلمهای لانتیموس نمیشود. او توانسته راهی برای خروج از جهانی جزیرهمانند پیدا کند. دمترو میگوید: «اگر لانتیموس تأثیری بر فیلمسازان یونانی داشته باشد، تأیید این تصور است که فیلمها باید بیشتر به بازار جشنوارههای بینالمللی توجه داشته باشند تا توزیع در خود یونان.»
لانتیموس پس از «آلپ» به انگلستان فرار کرد، جایی که بازیگران دستهدسته به سراغ او رفتند و خروجی او بالا رفت. کیت بلانشت ابراز علاقه کرد، همینطور وایس، اگرچه مدتی طول کشید تا با فیلمنامه او برای «خرچنگ» کنار بیاید، فیلمی که وایس در آن در آیندهای عجیب و غریب که مجرد بودن یک جرم است، در مقابل فارل بازی کرد. کیدمن مشتاق بود رویکرد غیرمتعارف کارگردان برای «کشتن یک گوزن مقدس» را بپذیرد و لانتیموس تولید «سوگلی» را زمانی به پایان رساند که پروژه مشترک او با کیدمن حتی هنوز به جشنواره کن راه پیدا نکرده بود.
لانتیموس میگوید هرگز پروژههای خود را با بازیگران خاص در ذهن نمینویسد. او میگوید: «نمیخواهم خودم را محدود کنم. شما نمیدانید که آیا آنها در دسترس خواهند بود یا خیر.» حرفهای زیادی درمورد روند تمرین غیر معمول او در «سوگلی» زده شده است. درحالیکه بازیگران فیلمنامه را اجرا میکردند، لانتیموس به آنها دستورات تجربی میداد. استون در یک جلسه پرسش و پاسخ «سوگلی» در جشنواره تلوراید گفت: «در پایان، همه ما فیلمنامه را کاملاً حفظ بودیم چون بارها و بارها بدون هیچ منظور قبلی کلمات را بیان کرده بودیم. یک روش بسیار جالب برای فهمیدن این مسئله بود که ما در کنار هم ایمن هستیم و میتوانیم به هم تکیه کنیم و وقتی فیلمبرداری را شروع میکردیم میدانستیم چه میگوییم. به آنچه واقعاً فیلمبرداری کردیم هیچ شباهتی نداشت.»
لانتیموس از آزادی خود برای اجرای روشهای غیر سنتی در مقیاس بزرگتر استقبال کرده و چند مقررات هنری را در یک بسته واحد ترکیب میکند. درحالیکه منتقدان و تماشاگران میکوشند کار او را طبقهبندی کنند، همیشه شیوهای برای جنون وجود دارد. او میگوید: «من سالهای زیادی رقص و تئاتر و همه چیزهای شبیه آن را میدیدم و مشارکت داشتم که باعث شد درمورد نحوه کار با بازیگران و برخورد با موارد مختلف خیلی چیزها یاد بگیرم.» فیلمهای لانتیموس چرخشهای شدیدی دارد که افراد کمتر توانا ممکن است لحن داستانهای او را از بین ببرند یا آنها را ساده کنند.
در «سوگلی»، سارا، دوشس مارلبرو با بازی وایس، برای جلب رضایت ملکه خود به شکلی گیجکننده درگیر یک رقص معاصر میشود – اما این تلاش هرگز به نقیضهای در سطح فیلمهای برادران زوکر تبدیل نمیشود، زیرا بازیگران خیلی جدی آن را انجام میدهند و فیلمساز با فراهم کردن یک محیط سازگار، شرایط را برای آنها فراهم میکند. لانتیموس برای طراحی این سکانس، کنستانزا ماکراس طراح رقص آرژانتینی را به خدمت گرفت. او میگوید: «میدانستم ویژگیهای جسمانی بسیار مهم است تا فیلم را بهگونهای خلق کنیم که شبیه دنیای خودش باشد و بیشباهت با فیلمهای تاریخی دیگر که در آنها آدمها به شیوهای خاص حرف میزنند و راه میروند.»
به همین دلیل بود که او میخواست یک نویسنده جدید روی فیلمنامه دیویس که از دهه ۱۹۹۰ دستبهدست میشد، کار کند. او میگوید: «فیلمنامه اولیه ازنظر تاریخی بسیار دقیق بود و اطلاعات زیادی درمورد سیاست آن زمان داشت، اما من واقعاً میخواستم تمرکز فیلمنامه بیشتر روی این سه زن باشد. برای من جالبتر بود – رابطه آنها با سیاست و قدرت و این که چگونه روابط آنها بر تصویر بسیار بزرگتر تأثیر میگذارد.»
لانتیموس که معمولاً از رسانهها گریزان است، راه خود را برای رسیدن به یک تصویر بزرگتر پیدا کرد. او میگوید: «میخواستم همهچیز را بسیار سادهتر کنم تا فیلمی باشد که با امروز ما مرتبط حس شود تا بتوانید تصور کنید این اتفاق در هر نقطه از دنیا یا در هر زمان و هر مکان رخ میدهد.»
او ادامه میدهد: «اگر سیاست را کنار بگذارید، درک پیامدهای ناشی از تصمیمات این سه نفر یا اقدامات این سه زن آسانتر میشود.» اگر خوب دقت کنید متوجه میشوید اصول اخلاقی واقعی بهطور پنهانی در مرکز سینمای لانتیموس حرکت میکند. برای استون، «سوگلی» بیانگر «تلاش برای درک این مسئله است که بین این سه نفر کدام یک واقعاً مسئول است».
وقتی لانتیموس فیلمنامه جدیدی را تمام میکند، آن را در خانه با صدای بلند برای لابد میخواند. او میگوید: «آنوقت است که چیزهای خاصی را درک میکنم.» لابد اضافه میکند سرازیر شدن منابع بودجه و ستارهها، فرمول او را تغییر نداده است. او میگوید: «فقط ابزارهای بیشتری به یورگوس میدهد تا بینش خود را خلق کند. قرار نیست چیزی تغییر کند. فکر نمیکنم او داستانهای خود را با در نظر داشتن تماشاگران بیشتر در ذهن، خلق کند.»
لانتیموس ترجیح میدهد پشت روکش کار خود پنهان شود. او میگوید: «من فیلم میسازم و اجازه میدهم خودش صحبت کند.» اما او با «سوگلی» با فشارهای فصل جوایز سینمایی راحتتر کنار آمد. لانتیموس میگوید: «اگر مردم فیلم را دوست داشته باشند، عالی است. اگر نامزد جایزه شدیم، عالی است. اگر هم نشدیم، اشکال ندارد.» («سوگلی» نامزد ۱۰ جایزه اسکار شامل بهترین فیلم و بهترین کارگردان برای لانتیموس شد و کلمن جایزه اسکار بهترین بازیگر زن را برد. فیلم در سی و دومین دوره جوایز فیلم اروپا نیز در ۹ رشته شانس دریافت جایزه را داشت و برنده هشت جایزه ازجمله بهترین فیلم و بهترین کارگردان شد.)
منبع: ایندیوایر (اریک کان)