مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
چند روز قبل از آغاز تولید تریلر «گناهکار» (The Guilty) در نوامبر ۲۰۲۰، آنتوان فوکوا کارگردان فیلم، پس از تماس نزدیک با فردی که تست کووید-۱۹ او مثبت شد، بهناچار به قرنطینه رفت.
«گناهکار» بازسازی فیلمی دانمارکی به همین نام به کارگردانی گوستاو مولر است که در ۲۰۱۸ در بخش مسابقه فیلمهای داستانی سینمای جهان جشنواره فیلم ساندنس به نمایش درآمد و جایزه تماشاگران این بخش را برد. فیلم بعدها به نمایندگی از دانمارک برای رقابت در بخش فیلم خارجیزبان نود و یکمین دوره جوایز اسکار به آکادمی علوم و هنرهای سینمایی معرفی شد و به فهرست کوتاه نامزدهای این بخش نیز راه پیدا کرد، اما درنهایت نامزد اسکار نشد.
داستان فیلم اصلی در یک شب در یک مرکز تماس اضطراری روی میدهد، جایی که زنی ربودهشده با اسگر هولم مأمور و پلیس سابق تماس میگیرد. وقتی تلفن ناگهان قطع میشود، هولم درحالیکه تنها ابزارش یک تلفن است برای نجات زن وارد عمل میشود. ماجراهای فیلم جدید که داستان آن مانند فیلم اصلی در زمان واقعی و در یک روز روی میدهد، در یک مرکز تماس اضطراری ۹۱۱ در لس آنجلس اتفاق میافتد، جایی که یک زن ربودهشده از داخل یک ون با جو بیلور، یک پلیسِ تنزل درجه یافته (با بازی جیک جیلنهال) تماس میگیرد. جو بیلور سعی میکند زن را از خطر جدی نجات دهد، اما بهزودی متوجه میشود هیچچیز آنطور نیست که به نظر میرسد و روبرو شدن با حقیقت تنها راه نجات است.
شرایط تولید «گناهکار» تا حد زیادی بازتاب ماهیت کلاستروفوبیک و خفهکننده پیرنگ تکلوکیشن خود فیلم است. فیلم در بحبوحه افزایش موارد ابتلا به ویروس کرونا در لس آنجلس وارد مرحله تولید شد و عوامل را ناچار به بداههپردازی کرد. فوکوا که علاقهمندان سینما او را با فیلمهایی چون «روز آموزش» و «ایکوالایزر» میشناسند، فیلم را در شرایط قرنطینه، دور از دیگران و از داخل یک ون پارکشده در خیابان، با سه مانیتور، یک واکی تاکی و تلفن خود، در ۱۱ روز کارگردانی کرد.
توصیف جیلنهال که یکی از تهیهکنندگان فیلم نیز هست، از شرایط کار بسیار شبیه خط داستانی نیک پیتزولاتو فیلمنامهنویس «گناهکار» («هفت مرد باشکوه»، «گالوستون»، «کارآگاه واقعی») است که فرصتی برای پیشبینی ادامه داستان باقی نمیگذارد.
جیلنهال میگوید: «بهیادماندنیترین روز من زمانی بود که پژواک صدای خودم را در گوشم داشتم چون ما برای یک برداشت ۲۰ دقیقهای، شش بازیگر داشتیم که با زوم با هم در ارتباط بودیم. صدای من میپیچید و نامفهوم بود و وقتمان هم داشت تمام میشد؛ و من یک بخش کامل را درحالیکه با تکتک بازیگران دیگر حرف میزدم، با تکرار صدای خودم کار کردم. عملاً نمیتوانم آن بخش فیلم را نگاه کنم چون بعد از ۱۰ ساعت کار در آن شرایط واقعاً به جنون نزدیک شده بودم.»
درحالیکه فوکوا در ابتدا وحشتزده بود، بهسرعت متوجه شد که جیلنهال با وجود مشکلات فنی از پس آن بخش برآمد. او میگوید: «جیک مجبور بود با همه آن پژواک و صداهای مختلف در سرش بازی کند؛ بنابراین، او تمرکز کرد و کارش را انجام داد. یادم میآید فقط او را تماشا میکردم. این چیزی است که درمورد جیک دوست دارم. تمرکز او باورنکردنی است.»
«گناهکار» که اولین بار در دنیا ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱ در جشنواره فیلم تورنتو به نمایش درآمد، دومین همکاری فوکوا و جیلنهال پس از «چپدست» در ۲۰۱۵ است. آنها در این گفتوگو درباره شیوه غیرعادی فیلمبرداری فیلم و این که چگونه مردانگی مسمومکننده آمریکایی در دوران معاصر را با داستان پیوند زدند تا بهتر بازتاب دنیایی باشد که در آن زندگی میکنیم، صحبت کردند. «گناهکار» از ۲۴ سپتامبر بهطور محدود در آمریکای شمالی اکران میشود و از اول اکتبر از طریق نتفلیکس بهطور آنلاین در دسترس قرار میگیرد.
جایی خواندم که این فیلم از داخل یک ون کارگردانی شد. میخواستم دراینباره بیشتر بشنوم. هم کارگردانی در یک ون چگونه بود و هم کارگردانی شدن از یک ون.
آنتوان فوکوا: ایدهآل نبود. روزی که وارد این حرفه شدم تصوری از این شیوه فیلمسازی نداشتم، اما ما تصوری هم از کووید نداشتیم. این فقط یکی از آن موقعیتها بود. خلاصهاش این است که ما چند روز با فیلمبرداری فاصله داشتیم. تمام اقدامات احتیاطی را انجام میدادیم تا در اوج بیماری کووید از همه کسانی که قرار بود در فیلم با ما همکاری کنند، محافظت کنیم. تست کووید یکی از نزدیکان من مثبت شد. من آزمایش دادم، منفی بود، اما البته، همچنان به این معنا بود که نمیتوانستم سر صحنه بروم. کل فیلم تهدید به تعطیلی شد. من، جیک و تیم ما، فکرمان را روی هم گذاشتیم و به این ون رسیدیم. تصمیم گرفتیم که من بیرون استودیو، یک بلوک دورتر، در ون بنشینم، درواقع زندانی شوم، بدون این که بتوانم حرکت کنم و با مانیتورها، کامپیوترها، درحالیکه آدمها از طریق زوم با هم ارتباط تصویری برقرار میکنند، اسپای کم سر صحنه است، همهچیز را ببینم و فیلم را کارگردانی کنم. با همه کسانی که نیاز بود در ارتباط بودم و با خطهای خصوصی با جیک دائم صحبت میکردم؛ و همه بازیگران دیگر از سراسر جهان در کامپیوتر، در زوم بودند؛ بنابراین من و جیک عملاً رودررو با هم صحبت میکردیم، فقط از آن طرف دیوار. او آن طرف دیوار از نردبان بالا میرفت و ما هر چند وقت یکبار مثل رومئو و ژولیت با هم صحبت میکردیم! همین بود. او برمیگشت سر کار و ما اساساً از طریق آن سیستم ارتباط برقرار میکردیم. من تا به امروز هنوز جیک را رودررو ندیدهام، اما جالب بود چون کمکم همان حسی را پیدا کردم که شخصیت او داشت. به دام افتاده بودم. نمیتوانستم آنجا را ترک کنم. من با مانیتورها و وسایلم در یک ون بودم. جیک هم در اتاق محبوس شده بود. نمیتوانست مانیتورهایش و بقیه چیزها را ول کند و برود؛ پس این فضا بهآرامی معنا پیدا کرد و انرژی و درماندگی آن وارد فیلم شد. بهعلاوه وقتی آنجا را ترک میکردیم، به خاطر کووید همچنان گیر افتاده بودیم. اینطور نبود که بتوانی برای شام بیرون بروی و اوقات خوشی داشته باشی و با دوستان خود نوشیدنی بخوری؛ فشار از روی تو برداشته شود. باید به خانه برمیگشتیم و روز بعد دوباره با همان شرایط سر صحنه میرفتیم؛ پس ایدهآل نبود، اما ازنظر خلاقانه، فکر میکنم یک نکته مثبت بود و همه را ایمن نگه میداشت.
جیک جیلنهال: قطعاً اولین بار بود که به این شکل کارگردانی میشدم. نزدیکی فیزیکی و رابطه نزدیک با کارگردان، این که پیش تو بیاید و بگوید چه چیزی نیاز است، یا این که بتوانی سر صحنه آزادانه حرکت کنی؛ خبری از این چیزها نبود. ما واقعاً و کاملاً از هم جدا بودیم. تکنولوژی از جهات مختلف خود را بر کل فیلم تحمیل کرده بود، حتی نقشآفرینیها. بازیگرها همه در زوم بودند و دستیار اول کارگردان به آنها علامت میداد. پل دانو در استرالیا بود، ایتن هاوک در نیویورک، پیتر سارسگارد هم در نیویورک؛ ما صحنههای مربوط به رایلی کیو را در لس آنجلس گرفتیم؛ بنابراین همانطور که میبینید و همانطور که میدانیم، تکنولوژی ریتم خاص خود را ایجاد میکند، تقریباً ریتم را به تو دیکته میکند. پس ما درحالیکه واقعاً تحت تأثیر تکنولوژی بودیم سعی کردیم یک داستان بسیار انسانی را روایت کنیم. این فیلم با آن فرایند تعریف میشود.
آنتوان فوکوا: همانطور که تو میگویی، بازیگری یعنی گوش دادن. کارگردانی هم یعنی گوش دادن. باعث میشود همه به همهچیز بیشتر توجه کنند چون این تنها چیزی است که داری؛ بنابراین موقع فیلمبرداری وقتی با جیک ارتباط برقرار میکردم و با هم صحبت میکردیم، باید خیلی دقت میکردم، چون با مدیر فیلمبرداری خود آنجا نبودم. باید درمورد لنزها و سایر موارد خیلی دقت میکردم. واقعاً نیاز به تمرکز زیاد داشتیم، چون در عین حال تلاش میکردیم کار بهموقع، در ۱۱ روز و در شرایطی انجام شود که مشکلی برای کسی پیش نیاید. هرچه بیشتر سر صحنه میرفتیم، تفسیر نادرست از چیزها بیشتر میشد، یا فکر میکردیم محل قرارگیری دوربین اشتباه است، یا لنز اشتباه است، یا هر چیز دیگری. بیش از همه جیک در خطر بود چون او برای نقش بازی کردن باید ماسک خود را برمیداشت؛ بنابراین لازم بود همهچیز بسیار دقیق باشد.
اشاره کردید که بازیگران با زوم با هم در ارتباط بودند. بهصورت زنده با آنها نقش خود را بازی میکردید؟ آن نقشآفرینیها همزمان بود یعنی عملاً با آنها تماس میگرفتید یا آنها با شما تماس میگرفتند؟
جیک جیلنهال: ما فیلم را به پنج قسمت تقسیم کردیم، هر قسمت ۲۰ صفحه و همه بازیگران در همان روزها با اطلاع از ساعات کار خود برنامهریزی میکردند؛ بنابراین همه بازیگران در زوم بودند و ما سکانسها را تمرین و طراحی میکردیم. تماسها در لحظه نبود، اما میدانستیم مثلاً در ۲۰ صفحه، ۱۰ تماس داریم، چهار تماس را من با آنها میگیرم و شش تماس را آنها با من؛ و ما الگو را میدانستیم، دستیار اول کارگردان هم همینطور و البته بازیگران. همهچیز کاملاً طراحی شده بود، اما بعضی وقتها با مشکلات فنی عجیب روبرو میشدیم، مثلاً وسط یک برداشت، صدای تو دائم تکرار میشد. ۱۰ دقیقه وقت داشتیم و ناگهان همهچیز خراب میشد. صدا مرتب تکرار میشد. از این موارد دائماً اتفاق میافتاد، اما خوب، این اشتباهات گاهی واکنشها و پیامدهای خوبی به همراه داشت و کاملاً یک فرایند بود.
فیلم اصلی چقدر برای شما مهم بود؟ آن را مطالعه کردید، یا بیشتر علاقهمند بودید این پروژه را به کار خودتان تبدیل کنید؟ در مقایسه با کاری که اینجا انجام دادید چطور به فیلم اصلی نزدیک شدید؟
آنتوان فوکوا: من اول فیلمنامه را خواندم و مجذوب داستان، هیجانانگیز بودن آن، معما و همهچیز شدم و بعد فیلم اصلی را دیدم. فیلم را خیلی دوست دارم. واقعاً میگویم. یک حس اروپایی دارد، کمی متفاوت است. طبعاً میخواستم فیلمی بسازم که برای خودمان باشد. جو شخصیتی است که بیشتر با او ارتباط برقرار میکردم، طبعاً به خاطر رابطهام با جیک بود. ضمناً اینجور آدمها را میشناسم، جیک هم چنین افرادی را میشناسد، منظورم به لحاظ کاری، نظامی، همه آن مشاغل پرخطر است؛ بنابراین میخواستم داستان با اینجا یعنی با ایالات متحده ارتباط بیشتری داشته باشد. نوعی مردانگی که ما آمریکاییها کمی بیشتر درک میکنیم و هر روز شاهد آن هستیم؛ بنابراین آن بخش واقعاً برای من هیجانانگیز بود.
جیک جیلنهال: وقتی فیلم اصلی را دیدم، فوراً فکر کردم که این باید به یک موقعیت آمریکایی جابجا شود. حتی مطمئن نیستم که چرا چنین احساسی داشتم. فقط حس کردم خیلی بهندرت یک فیلم به این شکل با تماشاگر ارتباط برقرار میکند… بله من فکر میکنم فیلم اصلی عالی است. درواقع، من این روزها در فیلم دیگری با گوستاو مولر کارگردان آن فیلم کار میکنم. ما دوستان خوبی هستیم و او از فیلم ما خیلی راضی است و او از همان ابتدا با ما همراه بود، اما فکر میکنم بیان داستانی شبیه به این ضرورت داشت، داستانی که همانطور که آنتوان گفت، درباره مردانگی است، درباره برداشتهای ما از همدیگر، درباره تصورات غلط ما، درباره پیشبینیهای ما، درباره چیزی که فکر میکنیم میبینیم، یا چیزی که با شنیدن صدایی تصور میکنیم، چقدر میتوانیم درمورد آدمها و آنچه تصور میکنیم، اشتباه کنیم. همه آن ایدهها، بهویژه در فرهنگ ما در حال حاضر، از طریق یک داستان بسیار هیجانانگیز، بسیار پرشور که سرگرمکننده است، بهوضوح بیان میشود. واقعاً در یک موقعیت آمریکایی ضروری به نظر میرسید. همهچیز در این داستان، داستانی است و در بسیاری از موارد درباره آمریکا در حال حاضر است. فکر میکنم هم آنتوان و هم من چنین احساسی داشتیم.
آنتوان فوکوا: بله. ما در آمریکا با برخی از مشکلات جدی روانی روبرو هستیم که درمورد آن صحبت نمیکنیم.
منبع: اسلش فیلم (کریس اوانگلیستا)