بهجز ابراهیم حاتمی کیا و رسول ملاقلیپور، کمتر فیلمسازی در سینمای ایران پیدا میشود که دغدغه جنگ داشته باشد و جنگ هشتساله ایران و عراق را به محوریت اصلی جهان سینماییاش تبدیل کند. محمدعلی باشه آهنگر، بیشک یکی از این فیلمسازان است. او که به نسل جدیدتری از سینمای ایران تعلق دارد، در تمام آثارش تاکنون، حداقل نیمنگاهی به جنگ داشته است. گاهی به میان میدان نبرد رفته است و گاه دوربینش را پشت جبهه نگهداشته است. گاه از آدمهای بیگناهی گفته است که قربانی جنگ شدهاند و گاه کابوسهای تمامنشدنی جنگ را در طی سالها به نمایش درآورده است.
باشه آهنگر، در پرداختش به جنگ، نگاهی حماسی ندارد. بلکه ذات حقیقی و ویرانگر جنگ را نشان میدهد. این نگاه به قربانیان جنگ در بیداری رویاها اصلیترین تم دراماتیک روایت را میسازد. روایتی جسورانه که زندگی آدمهایی که درگیر جنگ بودهاند را بیست سال بعد به نمایش میگذارد. از حال کسانی میگوید که نقشی در جنگ نداشتهاند، اما تا سالها بعد تحت تأثیر تبعات آن همچنان درگیر هستند و از سایه سنگین آن رهایی ندارند.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم سازهای ناکوک – یک ایده خام
بازگشت یک اسیر
قصه بیداری رویاها و ایده اصلی روایت آن بهشدت جسورانه است. ایوب در جنگ مفقودالاثر شده است و همه گمان میکنند که او به شهادت رسیده است. داوود برادر او (امین حیایی) به اصرار اطرافیان با بیوه ایوب، رخشانه (هنگامه قاضیانی) ازدواجکرده است و سرپرستی پسر دوسالهاش را برعهدهگرفته است. بیست سال بعد، حمید، آن کودک دوساله در آستانه ازدواج است. داوود و رخشانه کارگاه خانوادگی را میگردانند و زندگیشان در جریان است که خبر میرسد ایوب پیداشده و درراه بازگشت به ایران است. زندگی داوود و رخشانه، ازدواج حمید و همه آنچه این خانواده در این بیست سال، در غیبت ایوب ساختهاند رو به ویرانی میرود. خبر زندهبودن ایوب بهجای آنکه خانواده و بستگانش را خوشحال کند، مثل نفرین نحسی همه را آشفته میکند. در این میان رازهایی که یکبهیک برملا میشوند و رابطه ایوب و خانوادهاش را بیشازپیش پیچیده میکنند هرلحظه اوضاع را بحرانیتر میکند.
فیلمنامه جسورانه و شخصیتهای منفعل
محمدرضا گوهری، نگارش فیلمنامه بیداری رویاها را بر عهده دارد. نویسندهای که با آثاری چون خیلی دور، خیلی نزدیک، یکتکه نان و «یه حبه قند، تواناییاش در پرداخت موقعیتهای دراماتیکی که در بستری ساده به بار مینشینند را نشان داده است.
فیلمنامه گوهری در بطن خود ایدهای ناب و جذاب دارد که اولین گره دراماتیک روایت را استوار و درگیر کننده میسازد. فیلم مقدمه طولانی ندارد و بهسرعت بیننده را وارد قصه و ماجرای آدمهای آن میکند. یک شروع هیجانانگیز که هم کاراکترها را معرفی میکند و هم پیشروی روایت را ممکن میسازد.
نکته برجسته فیلمنامه گوهری در بسط قصه است. گوهری همانقدر که به پیشروی روایتش وفادار است، در مسیر این پیشروی، با به کار بردن داستانکهایی به موازی قصه اصلی و ایجادِ گرههای دیگر رشد عرضی قصهاش را هم تحت کنترل درمیآورد. افشای تدریجی اطلاعات و حس تعلیقی که از گرهافکنی در جریان فیلمنامه ایجاد میشود تا پایان بیننده را با خود همراه میکند و ملاقات نهایی حمید و ایوب را بهشدت جذاب و پیشبینینشده میکند.
ایراد فیلمنامه گوهری در پرداخت شخصیتهایش است. گرچه کاراکتر ایوب در یک اقدام هوشمندانه در روایت حضور فیزیکی ندارد تا از این طریق معصومیت و مظلومیت او در این ماجرا به تصویر کشیده شود، اما باقی کاراکترها نمیتوانند بیننده را با چنین تأثیری روبرو کنند.
رخشانه و داوود بهعنوان کاراکترهای اصلی در یک انفعال خستهکننده دستوپا میزنند. واکنشی به اتفاقات ندارند و تسلیم هستند. هیچکدام نه مبارزهای میکنند و نه تلاشی برای توجیه خودشان دارند. حمید هم که شاید نماد اصلی قربانیان این ماجرا باشد هیچ کنش دراماتیک جذابی به روایت اضافه نمیکند.
کلیشه در پرداخت بیداری رویاها
باشه آهنگر با یک فیلمنامه و ایده جسورانه و ناب روبرو است. اما در پرداخت محتاطانه عمل میکند و بهشدت به دام کلیشه میافتد. بیشتر روایت بیداری رویاها در سکانس پلانهای طولانی اتفاق میافتد که نفس فیلم را میگیرد و دوسوم میانی فیلم را بهشدت از ریتم میاندازد.
بهعلاوه اصرار او برای به تصویر کشیدن ماجرای بارداری رخشانه و تصمیمش برای سقط هم یکی از همان کلیشههای همیشگی سینمای ایران است. این خرده روایت، در مسیر اصلی قصه دیر اتفاق میافتد و تأثیر دراماتیکی ندارد و حذف کل این ماجرا هم تأثیری روی روایت بیداری رویاها نداشت.
بااینحال، بیداری رویاها پرداخت روانی دارد که بار رئالیستی فیلمنامه را بهخوبی به دوش میکشد. برخوردها و وقایع در بستری از واقعیت شکل میگیرند و گرچه بار دراماتیک مشخصی برای جذب بیننده دارند اما غلو شده نیستند. به سکانسی که رخشانه در زیرزمین خانه ماجرای آشناییاش با ایوب را تعریف میکند نگاه کنید. یک سکانس با تکگویی که میتوانست با فلاشبک به یک سکانس تزئینی و غیر دراماتیک تبدیل شود. اما اتکای باشه آهنگر به خلق این سکانس از پس گفتار رخشانه و تصویرسازی ذهنی این سکانس را به یکی از تأثیرگذارترین سکانسهای فیلم تبدیل میکند.
بازیهای درخشان بازیگران بیداری رویاها
باشه آهنگر گرچه در روایت کردن به کلیشه دچار میشود، اما لحظات جذابی را رقم میزند و بازیهای درخشانی از بازیگرانش میگیرد.
هنگامه قاضیانی در بیداری رویاها یکی از بهترین بازیهایش را ارائه میدهد. او کاراکتر رخشانه را بهخوبی درک کرده است. دختری پرورشگاهی که روزهای جوانیاش در کوران حوادث انقلاب گذشته و شوهر جوانش را در جنگ ازدستداده و درنهایت تسلیم تقدیرش شده است.. زنی که هیچگاه چیزی که او میخواسته برای کسی اهمیت نداشته است، زنی که حالا مادر است و اگر بعد از بیست سال تازه زندگی را یافته است، باید همهچیز را بگذارد و برود. قاضیانی کاراکتر رخشانه را با سدی که عواطف او را پنهان میکند به تصویر درمیآورد. بازی قاضیانی بهویژه در سکانس تکگویی رخشانه در زیرزمین بهشدت حسابشده است و بهاندازه کافی احساسی است تا بیننده را تحت تأثیر قرار دهد. انفصالی که قاضیانی میان اتفاقات زندگی رخشانه و واکنشهای عاطفی او ایجاد میکند، ظرافت زیبایی است که اجرای او را علامتگذاری میکند.
امین حیایی هم ستاره اصلی بیداری رویاها است. حیایی بااینکه سالها است از یک بازیگر جدی فاصله گرفته است و بیشتر به گیشه و فیلمهای کمدی نظر دارد، اما هرگاه فرصتی چون بیداری رویاها در اختیارش قرارگرفته است، حسابی خود را به رخ کشیده است. بازی حیایی بهویژه در سکانسی که داوود در تنهایی خودش در ماشین بغضش میترکد، زیبا و درخشان است. آنچنان گریه میکند و در نقشش فرو میرود که انگار هیچ فاصلهای میان او و داوود نیست. گویی این دقیقاً داوود است که در ماشین نشسته است، اشکهایش جاری میشود و در تنهاییاش دلیلی نمیبیند تظاهر کند.