علیرضا معتمدی که فیلم اولش رضا این روزها در شبکه نمایش خانگی منتشر شده، از نویسندگان سینمایی قدیمی است. سالهای زیادی در سینما فعالیت میکرده و عنوان نویسنده را با خود بهیدک میکشیده است. حالا او پشت دوربین ایستاده و اولین فیلمش را ساخته. اولین فیلمی که تماشای بخش کوتاهی از آن کافی است تا تماشاگر بداند هرچند یک فیلم اول میبیند اما با کارگردانی پخته سر و کار دارد که با سینما زیاد زندگی کرده و گویی زیر و بمهایش را به خوبی میشناسد.
این نکته مهمی درباره فیلم رضا و کارگردانش است. فیلم پختگی و بلوغی در پرداخت داستان و کارگردانی دارد که ثمره سالها چرخیدن در فیلمهای مختلف و عالم داستان و فانتزی است.
هرچند فیلم ساختاری رئالیستی و واقعگرایانه دارد اما کارگردان ذهنش را باز گذاشته تا در مقاطع مختلفی از داستان، فانتزی گوی سبقت را از واقعگرایی پیش بگیرد و فیلم را در مسیری پیش ببرد که هرچند آنرا از واقعیت جهان خود فیلم دور نمیکند اما به خیال و رویا میزند.
عامل اصلی این همزمانی فانتزی و واقعگرایی، روند پینگ پنگی روایت است که از واقعیت بیرونی مادام در حرکتی رفت وبرگشتی به سمت حقایق و مکاشفات درونی، در رفت و آمد قرار میگیرد.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم رضا – عشق در روزهای تنهایی
گرگ و میش
رضا در واقع درون متلاطم و بیقرار قهرمانش را در برابر جهان نظامیافته و قابل پیشبینی بیرونی قرار میدهد. آیا تماشاگر داستان زندگی از هم گسیخته عاطفی رضا را میبیند و فیلم قرار است درباره این باشد؟ یا درباره داستان پیرمردی است که رضا مشغول نوشتن و کار کردن بر روی آن است؟
مططئنا این دو پاره فیلم از یکدیگر جدا نیستند و در برهمکنشی متداوم با یکدیگر قرار دارند؛ بهعبارت دیگر فیلم هم درباره خود رضا و موقعیت عاطفی ناشناختهای است که در آن قرار دارد و هم درباره نویسندهای است که در داستانی که مینویسد گیر کرده. اما آنچه رضا را تبدیل به فیلمی خاص از گروه هنر و تجربه در چند سال گذشته میکند، همین برهمکنش بالقوه این دو خط داستانی است. رضا از این منظر درباره این است که چطور زندگی شخصی یک نویسنده در داستانی که مشغول نوشتن آن است راه پیدا میکند و هم درباره ایناست که چطور یک داستان، زندگی و روزمره نویسنده را از خود متاثر میکند و انگار دائم میخواهد جای خود را در واقعیت کسلکننده بیرونی بازیابد؛ به عبارت دیگر رضا درست درباه آن لحظه یا لحظاتی است که مرز مشخصی میان واقعیت و خیال پیدا نیست و تنه این دو به هم میخورد یا حتی درهم میآمیزند. رضا درباره آن لحظهایست که تماشاگر هم مانند خود رضا نمیداند که واقعی است یا از صور خیال نشات گرفته.
اما این رابطه میان قهرمان و داستانش بهمرور در ذهن تماشاگر جا باز میکند و قابل ردیابی میشود. هرچند فیلم سنگبنایش را از همان اول میگذارد و در همان نمای آغازین سروکله نریشن یا صدای ذهنی رضا که داستان را در خودش مرور میکند به گوش میرسد، اما تاکید کم و حس گذرای صحنه، باعث میشوند تا تماشاگر چندان توجهی به آن نکند و بیشتر به چشم یک مقدمه از کنارش بگذرد. اما در طول داستان و با پیشروی درام، داستان پیش میرود و هر روز از سفر پیرمرد، قهرمان نویسنده، نسبتی مستقیم یا غیر مستقیم با اتفاقاتی که پیش روی رضا قرار میگیرند، پیدا میکند؛ با رخدادی از زیست خود رضا در یک دوره گذار عاطفی هممسیر میشود.
در آغوش کشیدن فانتزی
نسبت میان داستان و زندگی رضا، هرچه که فیلم به نیمه خود نزدیکتر میشود، در ذهن مخاطب جای بیشتری را اشغال میکند و اهمیت بیشتری مییابد. حالا او در پی آن است که رابطه میان پیرمرد و رضا را پیدا کند و هر تماشاگری دیر یا زود، بسته به هوش و تربیت سینماییاش به آن پی خواهد برد. فیلمساز نه برای نمایان کردن این رابطه عجله دارد و نه سعی میکند آنرا زمان بیشتری در خفا نگه دارد تا مثلا نیمه پایانی یک شوک داستانی ایجاد کند و این هوشمندانهترین کار علیرضا معتمدی در پروسه تصویر کردن فیلم اولش بوده است.
نکته مهم و امیدوارکننده دیگر فیلم که در نیمه دوم آن هویدا میشود هم، باز در ارتباط میان داستان و نویسنده است. فیلمساز هرچند تا لحظه آخر به واقعگرایی (خصوصا در ساختار بصری فیلم) پایبند میماند، اما از در آغوش کشیدن فانتزی هم ابایی ندارد و حتی میتوان حس کرد که ته دلش، اعتبار بیشتری به بعد فانتزی اما نامحسوس ذهن کاراکتر و کلیت فیلم میدهد. این اتفاق وقتی میآفتد که در نیمه دوم داستان رابطه میان نویسنده و داستانش، صورتی عکس پیدا میکند. انگار نویسنده برای رسیدن به پایان داستان خود باید اجازه دهد تا داستان در زندگی و خلوتش رسوخ کند و افسار او را در دست گیرد و تا نقطه پایانی به دنبال خودش بکشد، گویی این داستان است که دارد زندگی عاطفی نویسنده را بازنویسی میکند.
همانطور که خلق یک «داستان در داستان» این چنینی از یک نویسنده خلاق و خوره برمیآید، ساخت چنین فیلمی با شکل و شمایل کنونیاش هم کاری است که تنها یک سینهفیل یا خوره فیلم میتواند از عهده آن در اولین تجربه قرار گرفتن پشت دوربین برآید.
سهم فیلمساز
کارگردانی معتمدی از جمله نکات قابل توجه دیگر فیلم است و کاری که او با فرم و ظاهر فیلمش میکند حتی به مراتب خلاقانهتر از مواجهات داستانی او هستند، ضمن اینکه در هماهنگی با داستان و روایت طراحی شدهاند. این همان نقطهایست که ذائقه و سلیقه سینمایی تربیت شده کارگردان به مددش میآید تا تصاویری از جنس کنونی را ثبت کند، تصاویری رسا با شیوایی ساکن مختص خودشان.
تماشاگر هرچند ممکن است در لحظات متعددی از فیلم، کسل شود و یا صحنهای بهنظرش طولانی بیاید و او را از ریتم قصهگویی دور کند، اما گرافیک فیلم رضا آنقدر غنی و پویا هست که از تماشای طولانی مدت هر پلان فیلم، خستگی به چشمها و نگاه تماشاگران راه پیدا نکند. شاید اصلا یکی از دلایل طولانی بودن بعض از سکانسها همین حس خستگیناپذیر تماشای هر پلان بوده باشد که فیلمساز را مجاب کرده تا صحنه را ادامه دهد و در تدوین هم دست و دلش به کات کردن «بهموقع» نرود تا کمی بیشتر از هر تصویرش لذت ببرد.
در کنار شم سینمایی فیلمساز، نکته مشهود و قابل اشاره دیگر استفاده خوب و تمام و کمال او از زندگی واقعی و تجربه زیسته شخصی خودش است که می توان رد آنها را در کیفیت نوستالژیک بسیاری از لحظهها، دیالوگها، کنشها و واکنشهای درون فیلم دید. بعضی از لحظات فیلم، خصوصا بزنگاههای عاطفی که رضا در مواجهه با زنان مختلف در آنان قرار میگیرد، غبار شفافی از یک «احساس واقعی» را در خود دارند که با قاطعیتی نسبی می توان گفت، از جایی از ازندگی یا دیدههای شخصی فیلمساز سربرآوردهاند.
جغرافیای آشنا
کمااینکه خود معتمدی هم می گوید که این توصیه ناصر تقوایی به او در یک کلاس فیلمسازی در سالهای جوانی بوده که درباره چیزی فیلم بسازد که آنرا تجربه کرده و میشناسد و در جایی که آنرا میشاسد و درش زندگی کرده.
معتمدی بهخوبی حرف استاد را آویزه گوش کرده و توصیه ناصر تقوایی هم که بسیار جالب توجه بوده، درسش را در رضا پس داده. انتخاب شهری که خود فیلمساز در آن بزرگ شده، برای تعریف داستانی که حدیث نفس نیست اما بیش از حد معمول به تجربیات شخصی و دغدغههای عاطفی کارگردان معطوف شده، بسیار هوشمندانه است و حس وحالی را به فیلم اضافه کرده که اگر رابطه شخصی فیلمساز با لوکیشنها و گوشههای مختلف شهر نبود، هرگز چنین گیرا و توام با حسی آشنا، از کار درنمیآمد.
رضا از معدود فیلمهای متفاوت و خوش فرم در میان اکرانهای گروه هنر و تجربه است که از منظر عاطفی و برخورد بالغانهاش با گیر و گرفتهای عاطفی در داستان، فراتر از انتظار یک تماشاگر حرفهای را است.