ژانگ ییمو، فیلمساز چینی طی بیش از 15 سال فعالیت بینالمللیاش به کندوکاو در تنشهایی پرداخته است که بین شرححالنگاریهای فرد و تاریخ ملی وجود دارند. ییمو، کمالیافتهترین فیلمساز در بین نسلی از فیلمسازان که اصطلاحاً «نسل پنجمی» خوانده میشوند به شمار میآید، نسلی که در واقع شامل اولین فارغالتحصیلان موسسهی فیلم بیجینگ پس از انقلاب فرهنگی دههی هفتاد هستند. فیلمهای ییمو در اغلب موارد علیه بیعدالتیهای اجتماعی جاری در چین انتقادهایی کمابیش پنهان دارند؛ برای مثال او در فیلم فانوس سرخ را برافراز، 1991، Raise the Red Lantern به بررسی نقش طبقه و پدرسالاری در دورهی پیشاکمونیستی میپردازد، یا در برای زندگی، To Live ،1994 به درامپردازی غائلهی انقلاب فرهنگی و آشوب منتج از آن نظر میافکند. با این همه، ییمو در تمام فیلمهایش بیشتر بر مسئلهی انسانیت تاکید میورزد و انسانباوری را به «تاریخ» ارجحیت میدهد گرچه «تاریخ» اغلب آن نیروی بیامانی است که آدمهای فیلمهای او را درهممیشکند و بر آنها سیطره دارد.
یکی از آثار درخشان ژانگ ییمو، یک حماسهی کنگفویی است که قهرمان Hero نام دارد؛ حکایتی دربارهی عزیمت و جدایی. نخست آنکه این فیلم بدون اینکه مایهی شرمساری باشد تجاریترین اثر او پس از یک دوجین فیلم کمبودجهتر هنری است. این فیلم با اینکه یکی از پرهزینهترین فیلمهای تاریخ سینمای چین به شمار میرود اما همچنین در زمان خودش موفقترین فیلم این کشور نیز هست (دستکم تا زمان ساخت خانهی خنجرهای پرّان House of Flying Daggers، جدیدترین فیلم کنگفویی او).
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم خانه خنجرهای پران House of Flying Daggers
قهرمان Hero همچنین تحت تاثیر توفیق چشمگیر فیلم ببر غرّان، اژدهای پنهان Crouching Tiger, Hidden Dragon ،2000 ساختهی آنگ لی، عملاً اولین یورش جدی ییمو به سینمای ژانر رزمی نیز محسوب میشود. هرچند این دو فیلم از برخی عوامل فنی مشترک و بازیگرانی مشابه سود بردهاند، اما قهرمان اولین فیلم ژانگ ییمو است که عنصر «انسانی» در آن کمترین اهمیت را دارد و تحت تاثیر تمهیدات سبکپردازانه و فنی تولید و صحنههای نبرد قرار گرفته، و زیر بار سنگین تاریخ باستانی و وقایع معاصر مدفون شده است.
قهرمان Hero در سپیدهدمانِ تاریخ چین «مدرن» رخ میدهد؛ قرن دوم پیش از میلاد، در دوران حکمرانی خاقان خین شی هوآنگ (با بازی دائومینگ چن)، اولین خاقان دودمان چین. خین همان کسی است که با درهمشکستنِ رقبایش، موفق میشود همهی دستهها و فرقهها و خاندانهای مختلف و متفرق را یکپارچه کند. تعجبی ندارد که بنا بر شایعاتی که دهان به دهان میچرخند، سایر طوایف و دودمانها انزجار شدیدی از او دارند و آدمکشهای بیشمار از ولایتهای تحت سلطهی او عزم کشتناش را دارند و او دائماً مشغول پدافند و حفاظت از خویش است. در این گیرودار، یک افسر مرموز، با نام وو مینگ (با بازی جت لی) ــ که معنای اسمش به طور دقیق یعنی «هیچکس» یا «بینامونشان» ــ به سردرِ کوشک شاهی میرسد، در حالیکه سلاحها و جنگافزارهای کشتارِ سه آدمکش را با خود به خدمت خاقان آورده است: این سه آدمکش قهّار آسمان (دانی یِن)، شمشیر شکسته (تونی لیانگ)، و برف پرّان (مگی ژانگ) هستند.
وو مینگِ بینامونشان که اینک در پیشگاه اورنگ حضرت خاقان دو زانو زده، شرح میدهد که چگونه سلاحهای سه جنگاور مرگآفرین را به چنگ آورده است؛ وجه سترگ قهرمان Hero از اینجای فیلم در قالب فلاشبکها رخ مینماید. سلاح آسمان تنها یک بار به نمایش درمیآید، اما شرح برهمکنشهای وو با برف پرّان و شمشیر شکسته سه بار از سر گرفته میشوند. ژانگ ییمو بدون هیچ شرمساری با مهارتی در خور این ساختار روایتی را از راشومون Rashomon آکیرا کوروساوا (1950) میگیرد؛ در حالیکه قهرمان Hero تکرارهایی از این دست را به پیرنگها و طرحهای هنرمندانهاش میدوزد، اما نهایتاً این تلاش در برداشت از راشومون یک تلاش ناکام از کار درمیآید زیرا کارگردان فیلم کسی است که خودش قبلاً در خلق روایتهایی غیرخطی ممتاز و سرآمد بوده است.
انتخاب بازیگران فیلم کمی نامتوازن به نظر میرسد. جت لی از دوران بازیگریِ پیش از هالیوودش به این سو، چنین مرعوبکننده ظاهر نشده بود؛ تمرکز شدید و رواقیِ شخصیتِ وو به نحوی کاریزمای خاص خودِ جت لی را بازمیتاباند. جذبهی عاشقانهی میان چونگ و لیونگ کمابیش بیمعنی به نظر میرسد، اما سوز و گداز تغزلی میان این دو سخت یادآور نقشهایشان در فیلم بسیار ستایششدهی وُنگ کارـوای، در حال و هوای عشق In the Mood for Love ،2002 است. و نهایتاً، ژانگ زی (در نقشِ «ماه»، کارآموز و شاگرد «شمشیر شکسته») که در ببر غرّان بسیار تاثیرگذار ظاهر شده بود، و دانی یِن بازیگر پیشکسوت فیلمهای اکشن (چون میمون آهنی Iron Monkey) به نقشهای کوچکی بسنده کردهاند.
دست کم، سکانسهای نبرد آنها سرگرمکننده از کار درآمده، خصوصاً دوئل آغازینِ لی و یِن که در یک شبستان شطرنج درمیگیرد آنجا که قطرات باران بر سر و روی دو جنگجو میچکد و هر چکهی باران ریتمی بدیل برای صحنهی ستیز این دو پیکارجو پدید میآورد.
ژانگ ییمو برخی از کاستیهای پیشگفته در گزینش بازیگران را آگاهانه با زیبایی بصری خیرهکنندهاش جبران میکند. فیلمبردار استرالیایی، کریستوفر دویل، که دیرزمانی با ونگ کارـوای همکاری داشته و فیلمبردار ببر غرّان نیز بوده است، شکوه همهجانبهی صحراهای نقاشیشدهی ژائو را با همهی جزئیات و ظرایفش بر نوار سلولوئید تجسم میبخشد. ییمو در این فیلم تکتک نماها را فریم به فریم با نقش و نگار اشباع میکند و با رنگآمیزیِ میخکوبکننده و نقاشانهای غنا میبخشد، طوریکه حماسهی چینیِ برناردو برتولوچی، آخرین امپراتور، The Last Emperor ،1987 را به یاد میآورد. ژانگ و دویل طیفهای رنگی را به طرزی دراماتیک و تاثیرگذار تفکیک و متقارن میکنند، و شاکلههایی مکمل و هماهنگ را بهمنزلهی بخشی از روایت بسط میدهند.
اولین نسخهی دیدار وو و شمشیر شکسته و برف پرّان در سایهروشنهای سرخ خونین میگذرد؛ رژ لب یاقوتیِ برف پرّان با رنگآمیزی جامهاش همخوانی دارد، و این هر دو با شمشیرزنیِ «ماه» مناسبت دارند، و شخصیتپردازی او نیز با رنگپردازیِ صحنهی ریزش انبوهی از برگهای خزانی به خوبی جفتوجور میشود. در صحنهی چشمنواز و گیرای دیگری از فیلم، شمشیر شکسته و برف پرّان غوغایی در دژ به پا میکنند، و ضمن نبرد تن به تن آنها، خاقان پردهی سبزی را موجوار حرکت میدهد، حرکتی که به رداهای زرد مایل به سبزِ آدمکشها اشاره دارد.
قهرمان Hero موفق میشود لحظات بصریِ والا و شاعرانهای را ثبت کند، لحظاتی در ژانر رزمی که بیش از همهی فیلمهای وونگ کارـوای از زمان خاکسترهای زمان، Ashes of Time ،1994 چشمگیر و دلنوازند.
به رغمِ این توانمندیهای هنرمندانه، قهرمان Hero تاملی آشوبناک دربارهی تاریخ چین و نیز دقایقی از روزگار معاصر است. گاهی اخلاقیات فیلم به این منطق آری میگوید که برای دستیابی به صلاح ناگزیر از برپاکردن جنگ هستید، ایدهای که انگار به مجموعهی فجایع بوش در عراق و افغانستان پهلو میزند. هرچند شاید این ادعا از لحاظ تاریخی منطقی به نظر برسد که وجود چین کنونی بدون استیلای امپراتوری خین در دو هزار سال پیش میسر نمیشد، اما فیلم بر آن تکانهی ناسیونالیستی صحه میگذارد که خودِ ییمو در آثار پیشیناش به نقد کشیده بود.
تصویری که قهرمان Hero از خین طرح میکند همدلانهتر از آن چیزی است که تاریخ میگوید (بر اساس مکتوبات تاریخی، او آنقدر مستبد و خودکامه بود که حتی یکسال از مرگ او نگذشته، خیزشهای مردمی و قیام دهقانان سرتاسر مرزهای سرزمینی را درنوردیدند). معلوم نیست که این تجدیدنظرطلبیِ ییمو در خدمت چه هدفی است، شاید او قصد تجلیل و رازوارهسازیِ خاستگاههای دودمان چینی را دارد. در زمانهای که سوز و تب یک سویه و مطلقنگرِ ناسیونالیستی موجبات تلاطمها و بدبختیهای بسیاری در سراسر دنیا شدهاست، فیلم قهرمان Hero ظاهراً آگاهانه بر این طبل میکوید که میتوان با شعار صلح و زیر بیرق صلحطلبی به جنگ هم آری گفت. اگر فیلم سالها پیش از این ساخته شده بود شاید میتوانست نابهنگام جلوه کند اما امروزه دشوار بتوان از همطنینشدن فیلم با وقایع جاری چشم پوشید. البته این موضوعات باعث نمیشوند که با فیلمی خطرناک یا حتی با فیلمی بد طرف باشیم (به رغم برخی اغتشاشهای روایی). هرچند، برای فیلمسازی که مشخصهی آثارش را بینش و بصیرت شخصی و اجتماعیاش میدانیم متاسفانه با غیاب هر دوی اینها در این فیلم خوشساخت طرف هستیم.
نوشته و منبع: الیور وانگ در PopMatters