موسیقی سنتی شمال هند به هیچ موسیقی دیگری به جز خودش شبیه نیست: درهم آمیختگی سیتار و چهچه مدیتیشنگونهای که با نام «راگا» شناخته میشود، کیفیت باستانی عمیقی دارد که تاروپود وجودی انسان را تحتتأثیر قرار میدهد. احتمالا نام راوی شانکار که چنین ملودیهایی را در غرب محبوب کرد با این موضوع نزدیکترین ارتباط را دارد، اما فرم هنری آن (که با نام موسیقی هندوستانی شناخته میشود) فراتر از دستاوردهای یک شخص و هنر او است. این همان حقیقت تلخی است که شاراد (با بازی آدیتیا مودک که در زندگی واقعیاش نوازنده است و به تازگی به بازیگری رو آورده) با آن در فیلم بینظیر چایتانیا تامانه مواجه میشود.
داستان فیلم مرید The Disciple که جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره ونیز را از آن خود کرد، درباره نوازنده آرمانگرای جوانی است که برای پیشرفت در حرفهاش، رویای رسیدن به معجزه موسیقی سنتی را در سر دارد. تامانه در تحقیقات غیر تجربی که داشته، ملودیهای موجدار راگا را به عنوان درگاه دگرگونکنندهای که موجب رسیدن به شهود درونی میشود کشف کرده و بیننده را مجذوب قدرت شگفتانگیزش میکند.
این فیلم دومین اثر تامانه پس از دادگاه Court است. در فیلم اول نقش پیچیده موسیقی در جامعه هندی از زاویه دید یک سیستم قضایی فاسد بررسی شد. در مرید The Disciple، همانطور که شاراد به خاطر پیشینه متفاوتش با دنیایی که منتظر کسی نمیماند دستوپنجه نرم میکند، موسیقی محبوبش بار معنایی شخصیتری پیدا کرده است. او با راهنمایی گرفتن از استاد باتجربهاش (با بازی آرون دراوید خواننده پیشکسوت) در آرزوی رسیدن به مراتب بالاتری از خوانندگی موسیقی سنتی است و ذوق و شوقی که در این راه دارد را از پدر مرحومش به ارث برده است. با این حال تنها تعداد کمی قادر به موفق شدن در این مسیر هستند و زیاد طول نمیکشد که ببینیم شاراد گزینه مناسبی برای این کار نیست.
شاراد اعتقاد راسخی به بعد معنوی فرمهای هنری دارد و فیلم در بعد رازآلود و ترسناک آن پرسه میزند. او غرق در آوازهای قدیمی مبهم میشود.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی The World to Come در جشنواره ونیز – عاشقانهای متفاوت
شاراد در مسیری که از بمبئی سوار موتورش میشود، به نوارهای صوتی Maui گروی راگا گوش میدهد که به استادش هم تعلیم داده و فلسفه دلهرهآوری از آنچه برای تسلط به کار لازم است را بیان میکند. او در حالی که مزیتهای «تکاپوی همیشگی» را برمیشمرد گفت: «حتی ۱۰ بار زندگی در این دنیا کافی نیست».
همه اینها برای شغلی که ماهیت مقدسی دارد خوب است، اما به پسر احساساتی تنهای داستان که مادرش مدام به او گوشزد میکند تا یک شغل واقعی و جدی برای خودش پیدا کند، کمکی نمیکند. شاراد جایی میان جاهطلبی و درجا زدن گیر افتاده است: او با عمهاش زندگی میکند و زمان زیادی را با معلمش که مدام مشغول دلسرد کردن اوست میگذراند. از نظر کسی که اطلاعات تخصصی موسیقی ندارد، شاراد استعداد آشکاری دارد، اما دنیا مدام این پیغام را به او میدهد که بهتر است مسیر دیگری را انتخاب کند. همانطور که تامانه در حال کاوش برنامه روزانه جانفرسای شاراد است، مرید The Disciple احتمال یک ماجرای روانشناختی مهیج را میدهد. با این حال فیلمساز اهداف ظریفتری در سر دارد. با گذشت زمان، مجموعهای از اتفاقات واقعی آزاردهنده، شاراد را مجبور میکند تا درباره ارتباط اساطیر با نظم تحقیق کند. زمانی که علاقه کودکانه او از سرش میافتد و حس جدیدی از مسئولیتپذیری را تجربه میکند، فیلم به خوبی یک درام نوجوانانه چشمگیر را در دست میگیرد که استدلالهایش را به خوبی روشن میکند.
داستان مرید The Disciple با موسیقی فیلم که هسته اصلی داستان را شکل داده، همتراز است و ریتم آهسته و غمگینی را پیش میگیرد. فیلم با نشان دادن حرفه متفکرانه شاراد، در تقابل با شلوغی شهر بمبئی قرار دارد.
شخصیت اصلی بزرگ میشود و او را در سه مرحله مختلف از زندگیاش میبینیم که به درونی کردن ناامیدیاش نسبت به جبر حرفهایش ادامه میدهد. شاراد در حال تجربه نوعی اضطراب غیر قابل توصیف است که تنها میتوان آن را از طریق انتزاع موسیقی به تصویر کشید که حتی این موضوع هم او را ناکام میکند. همانطور که صحنه به صحنه خشم و کینه شاراد درونی میشود، دوربین تامانه با او همراه است.
وقتی یکی از تهیهکنندهها به شاراد پس از سالها تمرین میگوید که گزینه مناسبی برای ارائه به عنوان یک «تازهکار» است، چهره ناامید و ناراضی شاراد عملا از صفحه نمایش بیرون میزند. همین موضوع بار دیگر و زمانی که او در حال تماشای یک برنامه شبیه به امریکن آیدل هندی است یا وقتی نظرات منفی یکی از اجراهایش در یوتیوب را میخواند هم دوباره اتفاق میافتد. شاراد نسبت به موسیقی خودش وسواس زیادی به خرج میدهد، اما دنیای مدرن علاقهای به چنین تعهد موشکافانه و دقیقی ندارد.
مرید The Discipleدر دنبال کردن راههایی که شاراد برای ارزیابی مجدد تجربههایش پیش میگیرد و به استعداد خودش که واژهای برای توضیح آن پیدا نکرده، شک میکند بسیار عالی است. آلفونسو کوارون یکی از تهیهکنندگان اجرایی فیلم است و میتوان به راحتی متوجه شد که چرا کارگردان روما Roma به سبک آهسته و سرد تامانه تمایل پیدا کرده است: هر دو فیلم در روشی که برای غرق شدن در دنیای شخصیت اصلیشان با هدایت کردن بافت و مرزهای ذهنی از طریق تجربه درونی انتخاب کردهاند، کاملا به یکدیگر شبیه هستند. در مرید The Disciple این خاطرهها غباری روی واقعیت زمان حال آورده و فرضیهای میسازد که در آخر جلوی یک اجرای پیچیده را میگیرد.
با هر لحظه خاموش روحبخشی که توسط یک راگای پرشور جان میگیرد، مرید The Disciple طلب یک شخص نسبت به انسانیت در جامعهای که هزاران سال است با بازتاب درونی تعریف میشود را ترسیم میکند. شاراد در کل فیلم مشغول مراقبه است اما پروسه افکارش دچار معمایی شده که همچون یک سوال بیجواب است. از صحنه ابتدایی تا پایان فیلم، مرید The Disciple به لحظه بزرگی اشاره میکند که تقریبا هرگز فرا نمیرسد اما با تصویر ژرف بزرگی پدیدار میشود. این فیلم پیش از آنکه درباره دستیابی به یک هدف باشد، درباره مسیر رسیدن به آن است. فیلم در پایان تقریبا به این نتیجه میرسد که وقتی کل زندگی یک شاگرد هدف اصلی او را در بر میگیرد، او هرگز به یک معلم تبدیل نمیشود.
این مقاله برگرفته از نوشته اریک کوهن در سایت indiewire.com است.