برادران محمودیسازندگان فیلم هفت و نیم کارگردانانی هستند که بابت توجهشان به زندگی مهاجران افغان در سینمای ایران مورد توجه قرار گرفتهاند. فیلمسازانی که خودشان افغانتبار هستند و در کودکی به ایران مهاجرت کرده و درباره مضامینی فیلم میسازند که یا خود آنها را تجربه کرده یا در محیط اطرافشان دیدهاند.
از این جهت حضور این دو برادر در سینمای ایران جالب توجه است. درحالیکه در شبکههای اجتماعی و به حرف و نطق کردن همه از نژادپرستی مینالند و آنرا صراحتا مردود میشمارند، آنچه در دل جامعه و مواجه افراد با مهاجرین افغان (قانونی یا غیر قانونی) میبینیم صد و هشتاد درجه با گفتههای مخاطب پسند ضد نژادپرستی تفاوت دارد.
اتفاقا برای مردمی که این چنین ناآگاهانه تن به نژادپرستی میدهند و حتی از نشستن کنار یک افغان در وسایل حمل و نقل عمومی ابا دارند یا به دیده تحقیر یا ترحم به افغانها نگاه میکنند، مواجهه فرهنگی با زیست سخت و پرمخاطره افغانها در ایران بسیار مهم و لازم بهنظر میرسد و خب چه کسی بهتر از فیلمسازانی که این فضا را با پوست و گوشت خود تجربه کردهاند، زندگی یک مهاجر را زیست کردهاند، میتواند سویههای مختلف و زجرآور زندگی مهاجران را به تصویر بکشد؟
آنها از همان فیلم اول خود نشان دادند که دغدغهشان در سینما پرداختن به مهاجران است. چند متر مکعب عشق فیلمی بود که نام آنها را بر سر زبانها انداخت و به اهالی سینما و تماشاگران معرفی کرد. فیلمهای بعدی برادران محمودی که یکی در جایگاه تهیهکننده و دیگری کارگردان قرار میگیرد هم به اوضاع مهاجران میپرداخت. آنها علاوه بر این سریالهایی برای صدا و سیما هم ساختند که البته بیشتر سفارشی بهنظر میرسید تا برآمده از دغدغه و فضای فکری و فیلمسازی خودشان.
همچنین بخوانید:
هفت و نیم – اندوه بی پایان عصر جمعه
ساحت گم شده و راستین درد
![فرشته حسینی - هفت و نیم](https://www.namava.ir/blog/wp-content/uploads/2020/08/seven-and-a-half-1397-1024x559.jpg)
هرچند از همان فیلم اول نگاه ناامیدانه و تنگنظرانه برادران محمودی در چند متر مکعب عشق تماشاگر آگاه از شرایط افغانها را بدبین میکرد اما باز جای امید بود که آنها بهمرور بهجای تعریف داستانهای ملودراماتیک و اشک بار، به سراغ کیفیتی از فیلمسازی بروند که تماشاگر را نسبت به وضع موجود «آگاه» کند نه «غصهدار».
اما این اتفاق نهتنها نیافتاد که فیلم به فیلم بدتر هم شد. بهطوریکه میتوان گفت فیلمهای آخر برادران محمودی آثاری ملودراماتیک و غیرعقلانی هستند که هدفشان تنها بهدستآوردن ترحم تماشاگران نسبت به وضعیت قهرمانان فیلم است. فیلمهای اخیر مانند شکستن همزمان بیست استخوان، مردن در آب مطهر و هفت و نیم بیش از آنکه فیلمهای آگاهیبخش و حاوی پیام مهم اجتماعی باشند، درامهای اجتماعی بیبخاریاند که به یک شرح مصیبت ظاهری میمانند. این از آن جهت مهم است که خود کارگردانان داعیه کار اچتماعی و انتقال پیام دارند وگرنه به این معنا نیست که هر فیلمی باید پیام داشته باشد. درست شبیه به نوحهسراییهایی که با شرح زخمهای بدنی و دردهای فیزیکی میخواهد فاجعه را به عزادار بنمایاند، حال آنکه اصلا ساحت درد چیز دیگری است….
متاسفانه در مواجهه با شرایط تاسفبار مهاجران و برخورد شرمآور عموم جامعه با آنها، برادران محمودی هم همان راهی را میروند که عموم مردم میروند: وقتی نخواهند بیرحمانه نژادپرست باشند، به گونه تلطیفشدهتری با ترحم کردن و نگاه تحقیرآمیز انداختن به مهاجران، درگیر رفتار نژادپرستانه میشوند.
برادران محمودی هم، چنان قهرمانان افغان خود را حقیر و دون میکنند تا دل تماشاگر به حال آنان بسوزد که عملا بدل به یک کنش نژادپرستانه غیرمستقیم میشود. نه تنها در راستای آگاهی فرهنگی پیش نمیرود که بدل به یک خیانت فرهنگی در حق همتبارهای خود میگردد.
سک سک
![هفت و نیم](https://www.namava.ir/blog/wp-content/uploads/2020/08/Seven-and-a-Half-navid-mahmoudi-1024x576.jpg)
هفت و نیم هم در همین حوزه ساخته شده است. با یک داستان الصاقی زنانه تا بر ابعاد دراماتیک خود بیفزاید و بیشتر اجتماعی بهنظر بیاید و از زیربار «پرداختن صرف به زندگی مهاجران» هم بیرون بزند. در هفت و نیم مسئله اصلی فیلمسازان پرداختن به مسايل مربوط به ازدواج و تقابلش با نگاههای سنتی است. بحثی که سالهاست در میان دختران جوان و خانوادههایشان مسئلهای اساسی و حیثیتی تلقی میشود و آن بکارت دختران پیش از ازدواج است.
موضوعی که هرچند تازگی ندارد اما به این زودیها هم در بستر فرهنگی جامعه ایران کهنه نمیشود. شخصیتهای فیلم عموما دختران افغان هستند که بهشکلی درگیر با ازدواج و دخترانگیاند. (داستان دختر ترنس در این میان کاملا بیربط و اضافهکاری است.)
هفت و نیم اما جز یک مرثیهسرایی نیست و بیشتر از یک انشا نمیشود. هرچند انتخاب موضوع هوشمندانه بهنظر میرسد و تضادهای ریزی که در هر داستان قرار داده شده، تونالیته تماتیکی به فیلم میبخشد. در این فیلم با انواع و اقسام آدمها سروکار داریم و فیلمساز مواجهات متفاوت را به شکل یک کلاژ جمع کند، اما در نهایت هفت و نیم از یکسری «شروع» و «اوپنینگ» شلخته و درهم برهم جلوتر نمیرود.
پس طرح مسئله کجاست؟
![هفت و نیم](https://www.namava.ir/blog/wp-content/uploads/2020/08/seven-and-a-half-_1397-1024x572.jpg)
هرچند ساختار فیلم اپیزودیک است اما هر اپیزود معلق و سرگردان رها میشود و سرانجامی ندارد. ضمن اینکه اپیزدهای مختلف هم بهجز تم اولیه هیچ ارتباطی به هم نمییابند. در فیلمی که اپیزودها دخلی به هم ندارند هرکدام حداقل شبیه به یک فیلم کوتاه، حاوی یک چرخه تکاملی روایی هستند. اما در هفت و نیم هر اپیزود تنها یک شروع است.
کارگردان چند شروع نشان تماشاگر میدهد و چند کاراکتر معرفی میکند اما بعد بدون شرح ماجرا، بدون اینکه نشان دهد چه اتفاقی میافتد و کنشها و واکنشهای کاراکترها به کجا میرسند، ناگهان پایان هر داستان را نشان میدهد که همه هم در یک همسانسازی خندهدار، شبیه به یکدیگر هستند.
تماشاگر نه از داستان هرکدام از آنها خبردار میشود و نه میفهمد چطور هرکدام مشکل خود را پیش بردند و به محض آشنایی با آنها؛ در سکانس پایانی یک کاره با کاراکترها خداحافظی میکند. این که نشد سینما! پس تکلیف داستان، روایت، نقطه عطف، تقابل، تضاد، برهمکنش، سنتز، گرهگشایی و دیگر عناصر ابتدایی و بنیادین سینمایی (در هر ساختاری اعم از کلاسیک، مدرن و پست مدرن) چه میشود؟