پدیده فیلم اولیها، چند سالی است که حسابی سینمای ایران را متحول کرده است. فیلمسازان جوان ایرانی، نشان دادهاند که باید قدرت و استعدادشان را جدی گرفت و در میانشان به دنبال چهرههای شاخصی بود که کارشان را خوب بلد هستند و میتوانند روحی تازه در کالبد سینمای بیجان ایران بدمند. لتیان هم یکی از این فیلمهاست.
بالاخره و بعد از مدتها، جریان اکران آنلاین، میزبان فیلمی درخور و بهقاعده است. لتیان اولین تجربه فیلمسازی علی تیموری بعدازآنکه مدتها در صف اکران مانده بود، سر آخر اکران آنلاین را برگزید. لتیان از آن دسته فیلم اولیهای سرحال است و شباهتی با آثار دسته چندمی که این چند وقت در اکران آنلاین دیدیم ندارد.
لتیان از متن تا اجرا بینندهاش را راضی میکند. ترکیب موفقی از ستارگان را کنار هم میچیند و با قصهگویی، زیباییشناسی و اصول درام، به نتیجه قابلقبول و رضایت بخشی میرسد.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم لتیان – من عاشقتم و فقط این مهمه
لتیان سدی میان آدمها
در خلاصه لتیان آمده است: لتیان یک سد است. سدی بر روابط انسانی. رودخانههای روابط پشت سدی ایستادهاند و راه بنبست است. یک نفر میخواهد این سد را بشکند اما خوب میداند که شکستن سد به این سادگی نیست. شهر خراب خواهد شد. تکلیف چیست؟
لتیان به شیوه سینمای اجتماعی امروز قصهاش را شروع میکند. چند جوان از قشر متوسطه جامعه برای سفری چندروزه عازم لواسان میشوند. سلما (پریناز ایزدیار) میخواهد نامزدش، عطا (امیر جدیدی) را با دوستانش آشنا کند. غافل از آنکه مانی (علیرضا ثانی فر)، همسر سابقش، مهمان ناخوانده این سفر است.
لتیان با لحن سرخوشی روایتش را شروع میکند. آدمهایش را معرفی میکند و آنها را کنار هم قرار میدهد. عطا، وارد جمع دوستانی شده است که سالهاست یکدیگر را میشناسند. جمعی فرهنگی که جامه روشنفکری به تن دارند و حرف از هنر میزنند. حضور عطا که بیشتر قامت یک آقازاده را دارد، در میان این جمع، اولین جرقهای است که از تضادها و تناقضها برمیخیزد.
در ادامه روایت، روابط این گروه کوچک دائم پیچیدهتر میشود. رفتارها و گفتگوها، همه بوی دورویی میدهند و عطا در این میان فقط یک عضو ناخواسته است. یک تازهوارد ناهمخوان که هرچه سعی میکند خودش را میان جمع جا کند، دائم تفاوتهایش آشکارتر میشود.
شخصیتپردازی همراه با قصهگویی
اکتای براهنی که قبلاً با فیلم پل خواب توانسته بود تحسین زیادی را برانگیزد، فیلمنامه لتیان را به نگارش درآورده است. او بهخوبی، مصالح رواییاش را به کار میگیرد و در مسیر قصه، کاراکترها را میپردازد. در نیمه اول فیلم که مقدمهای است که تا کاراکترها با بیننده آشنا شوند، حوادث کوچکی جای گرفتهاند تا شخصیتها را با خصوصیات اخلاقیشان به بیننده معرفی کنند.
مهمترین حادثه هم دعوایی است که در ابتدای روایت و وقتی کاراکترها تازه به لواسان رسیدهاند شکل میگیرد. فیلمنامه بیآنکه به دیالوگهای مستقیم و سطحی روی بیاورد، از گذر این حادثه شخصیتها را معرفی میکند. عطا، عصبی و حساس، با یک محلی درگیر میشود. اما وقتی اوضاع خراب میشود فرار میکند و دیگران را میگذارد تا ماجرا را جمع کنند. بعدتر هم راضی به گذشت از ماجرا نیست و تا همه را به کلانتری نبرد کوتاه نمیآید. همینجا، بیننده دقیقاً شخصیت عطا را میشناسد.
در ادامه قصه، در میان دیالوگها، بیننده با حرفه هنری جمعی که با آنها طرف است آشنا میشود. آدمهایی که بهراحتی برچسب خالتور به دیگران میزنند و خود و هنرشان را بالاتر از هر کس دیگری میدانند. نخوت و غرور این آدمها در برخورد با دیگران، وقتی آشکار میشود که ماجرای دعوا را دائم تعریف میکنند و میخندند و بهراحتی عطا را قضاوت میکنند.
با این مقدمه بهظاهر ساده است که بیننده کاملاً وارد روایت میشود. از میان نشانهها، رد دروغها را میگیرد و میفهمد با جمعی از آدمهای ناخوشایند روبرو است. آدمهایی که گرچه طاها را پس میزنند و او را به تمسخر میگیرند اما در ذاتشان و در پشت همه اداهای هنریشان چهرههایی تهوعآور پنهان کردهاند و تفاوتی با عطا ندارند. بدین شکل، کاراکترهای مکمل هم به کارکردی دراماتیک در روایت میرسند و مشکلات و خصوصیاتشان، بر عمق روایت میافزاید.
نقطه اوج دراماتیک
طبیعتاً در چنین روایتی، برملا شدن رازها، نقطه اوج روایت است. براهنی بهخوبی میتواند حوادث را تا رسیدن به نقطه اوج بچیند و روایت را تا رسیدن به این نقطه هدایت کند. حوادثی که بیننده را مجذوب و ارتباط او با اثر را حفظ میکنند.
در نقطه اوج هم، خبری از یک فوران عاطفی شدید نیست. بهجای تقابلهای پرآشوب، همهچیز بهگونهای رقم میخورد که بیننده را مشتاق نگه دارد و او را وادار کند همراه کاراکترها و نقطه دیدشان، شرایط را بررسی کند.
مخاطبی که از ابتدا با این روایت همراه بوده است و یکقدم جلوتر از طاها، از ارتباط میان مانی و سلما خبر داشته است، با این نقطه اوج مجبور میشود با کاراکترها همراه شود و حساسیت لحظه را بهخوبی درک میکند.
آنچه نقطهضعف لتیان است بعد از رسیدن روایت به نقطه اوج شکل میگیرد. تلاش فیلمنامهنویس برای جمعکردن قصهای که بهخوبی تعریفش کرده و آن را بسط داده است در نیمه پایانی با کندی و رخوت همراه میشود. رسیدن به نقطه پایان، آنقدر طولانی میشود که بیننده از مسیر روایت خارج میشود و با حدس و گمان سعی میکند پایانی برای سرنوشت این روابط عجیب متصور شود.
بااینحال، پایانبندی لتیان گرچه کمی دیر، از راه میرسد، اما مانند بقیه فیلم جذاب و بهاندازه است. همه نشانهها به نقطه پایانی میرسد و درنهایت، انگار سدی شکسته شده باشد، سیلی جاری میشود و هم را با خود میبرد. آنچه پایان لتیان را میسازد، همان جزئیاتی است که در طول قصه دیدهایم. همه آنها که پنهانکاری میکردند، همه آنها که خودخواهانه به دنبال امیال خود بودند و همه آنها که در پشت این ماجرا مثل یک عروسکگردان، آدمها را حرکت میدادند و با فریب و دورویی عقدههای درونی خود را ارضا میکردند، همه بی نقاب باهم روبرو میشوند.
شخصیتپردازیهایی که در نیمه اول دیدهایم، اینجا دوباره به کار میآید و همان ماجرای دعوا، واکنش نهایی عطا را توجیه میکند. اینجا نه شاهد یک پایان خوش هستیم و نه با یک تراژدی طرف هستیم. نه قهرمانی در کار است و نه قربانی، همه آدمهای بد قصه هستند. از طاها تا سلما همه با سیل میروند. سیلی که از قطرههای آبی که خودشان پشت سد ریختهاند جاریشده است.
ساختاری جذاب و چشمنواز لتیان
توکلی بهعنوان یک فیلم اولی در لتیان بهخوبی ظاهر میشود. که او سابقه دستیاری فیلمهایی چون شبانهروز، انتهای خیابان هشتم و برف روی کاجها را در کارنامه دارد، با میزانسنی مناسب روایت براهنی را به تصویر درمیآورد.
توکلی از لوکیشن فیلم بهخوبی در جهت پرداخت قصهاش استفاده میکند و سکانس برملا شدن حقایق را درست در کنار سد به زیبایی به تصویر میکشد. سد در پسزمینه کاراکترها و فضای پاییزی دوروبرشان، حسی از خشکسالی و فروپاشی به بیننده القا میکند.
قاببندیها بهشدت چشمنواز هستند و مهمتر از هم دراماتیک و قصهگو. کلوزآپی در روایت نداریم، چراکه قرار است بافاصلهای که کاراکترها میان خود و حقیقتشان ترسیم کردهاند به آنها بنگریم. تفاوت نور و روشنی و درون و بیرون ساختمان، ترفند دیگری است که توکلی برای القای فضای فیلمش به کار میگیرد.
درنهایت، لتیان تجربه دستاول و مهمی برای فیلمساز جوانش است. تجربهای در سینمای اجتماعی که با قواعد سینما، بیاغراق و بدون شعارزدگی، از آدمها و اضمحلال خاموش و بیصدایشان میگوید.
بدترین فیلم سینمای ایران که فقط با استفاده از تکنیک سیستم ستاره سازی تونست مخاطبب رو بکشونه سمت فیلم
عطا كيه؟! طاها