بالاخره هر کسی که میشناسید و دوستش دارید یک روز میمیرد. با اینکه بیشتر تلاش بشر نیز به بیاعتنایی و یا مبارزه با این حقیقت خاموشیناپذیر معطوف میشود، اما همهی ما به هر حال باید این بار را روی دوش خودمان بکشیم. باری که بر روی سینهی ما سنگینی میکند. اگر آن قدر خوششانس باشیم که پدر و مادرمان تا سن بالا در کنارمان باشند نیز گذشت هر سال روی گرداندن از این زوال ناگزیر سختتر میشود: اول از همه اینکه متوجه پیر شدن آنها میشوید. و بعد به طور ناگهانی کاملا پیر و ضعیف میشوند و بدن و ذهنشان از کار میافتد- که این معنا را میدهد که این اتفاق در کمین شما است و شما نفر بعدی هستید.
مرگ و ترس از مواجه با ناشناختههایی که همراه با آن وجود دارد، معمولا الهامبخش آثار ترسناک زیادی است، اما کمتر پیش میآید که خود طبیعت مرگ به حدی که در یادگار RELIC ناتالی اریکا جیمز ترسناک به تصویر کشیده شده است را در جایی ببینیم. جیمز با این فیلم ادای احترامی به استرالیا کرده است و درست مانند کاری که هموطنش جنیفر کنت در بابادوک کرده بود، جیمز نیز دیدگاه جدیدی را به تصویر کشیده است. داستان فیلم از آنجایی شروع میشود که با گم شدن مادر پیر کی (امیلی مورتیمر)، ادنا (رابین نوین)، او مجبور میشود به خانهی کودکیاش برگردد.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم An American Pickle با بازی ست روگن
دخترش سم (بلا هیتکوت) نیز او را همراه میکند و این دو در این خانه قدیمی به دنبال سرنخهایی میگردند تا به کمک آن بتوانند ادنا را زودتر پیدا کنند. اما وقتی کاملا ناگهانی ادنا سر و کلهاش پیدا میشود، نشانههایی از زوال عقل از خودش نشان میدهد و توضیحی برای اینکه این مدت کجا بوده است ندارد. اینجاست که داستان ترسناکتر میشود.
یادگار RELIC با حال و هوای گرم چراغهای کریسمسی شروع میشود، اما به محض ورود نوین به تصویر این حال و هوای گرم جای خودش را به فضایی ترسناک و آزاردهنده میدهد. مهمترین نکتهی نوع ترسی که در یادگار RELIC دیده میشود، درست مانند بابادوک و موروثی اری استر، این است که این ترس ماورایی در خلال روابط خانوادگی روایت میشود. تماشای مرگ عزیزانتان همیشه ترسناک است، اما زوال عقل و دیوانگی نیز آن را سختتر میکند، از آنجایی که همیشه به این صورت نیست که بیمار از نظر ذهنی فعالیتی نداشته باشد، بلکه ممکن است رفتاری خشمگینانه و آسیبزننده از خودش نشان دهد. البته یادگار RELIC از دو فیلم دیگری که نام بردیم از نظر المانهای خانههای تسخیر شده در این دست فیلمها، ترسناکتر ظاهر شده است. به ویژه در یک سوم نهایی فیلم که خود خانه زنده میشود و کی و سم را در پشت درهای بسته و راهروهای هزارتویی که در ذهن ادنا هستند گیر میاندازد، ترسناکتر نیز میشود.
جیمز و فیلمبردار چارلی ساروف تمام فیلم را در سایهای از رنگهای خاکستری به تصویر کشیدهاند، که با جلو رفتن فیلم و پررنگتر شدن المانهای ترسناک، این رنگها نیز تیرهتر میشوند. علاوه بر این صدای گلوی خشکی که در تلاش برای نفس کشیدن است فیلم را بیش از پیش ترسناک میکند.
گنجاندن هیولای یادگار RELIC در دستهبندیهای معمول این ژانر کار سختی است. با اینکه شخصیتی متهاجم است، اما در عین حال در تمام حال وجود دارد؛ ماهیتی استعاری دارد، اما در عین حال ماهیت فیزیکی نیز به خود میگیرد؛ شیطانی و در عین حال تاسفبرانگیز است. نه روح است، نه نفرین است، و نه یک مومیایی است و در عین حال مشخصههایی از تمام اینها را در خود دارد. مهمترین و ترسناکترین نکته دربارهای هیولا این است که زمانی که بالاخره موفق میشوید چهرهاش را ببینید دیگر خیلی دیر شده است. اول از همه سراغ پدر و مادرتان میرود، بعد سراغ خودتان میآید و بعد به دنبال فرزندنتان میافتد- درست مانند ترس اصلی همه ما، یعنی خود مرگ.
یادگار RELIC دهم جولای پخش شد.
و حالا نظر سایر منتقدین دربارهی این فیلم:
دیلارا البیر منتقد پلیلیست در نقد خود نوشته است:
“بازیگران اصلی فیلم بازیهای فوقالعادهای از خودشان به یادگار گذاشتهاند، بازیهایی که مکمل یکدیگر بوده و به زیبایی در کنار هم مینشینند. نوین ادنا را فراتر از یک زن سالخوردهی ترسناک که دیگر تبدیل به کلیشه شده است نشان میدهد، بازی او حتی همدردی مخاطب را برانگیخته و مخاطب به طور کامل غم و اندوه این شخصیت را لمس میکند. مورتیمر مثل همیشه بینظیر است و به زیبایی کشمکش درونیاش برای کمک کردن و عشق ورزیدن به مادرش را حتی وقتی که بسیار ترسناک شده است را به تصویر کشیده است. هتکوت نیز بار دیگر بازی بسیار باورپذیری را جلوی دوربین برده است.”
جاش لارسن در لارسنآنفیلم نوشته است:
“ یادگار RELIC در نهایت زوال عقلی را به عنوان یک نیروی شیطانی جلوه میدهد، چیزی که بدون کشتن کسی که به آن مبتلا است از بین نمیرود. این فیلم یک ترکیب احساسی و شوکهآور است که در فضایی پر از تنش از کی و در حقیقت از همهی ما میپرسد که چطور ممکن است این هیولای بیدفاع را باز هم دوست داشته باشیم.”