فیلمها اشتیاقی بی حد وحصر در ما برمی انگیزانند، اما گاهی پیش میآید که با دیدن برخی از فیلم هایی که در کارنامه کارگردان یا بازیگر مورد علاقهمان وجود دارند، به یکباره توی دلمان خالی شود. کسانی که طرفدار یک بازیگر، کارگردان یا ژانر خاصی در سینما هستند و میخواهند ته توی آنچه شیفتهشان کرده دربیاورند، معمولاً با این چالش روبرو می شوند که از کجا شروع کنند. و گاهی تنها چیزی که لازم دارند یک پیشنهاد درست و بجاست تا آنها را در مسیری بیاندازد که از یک آدم تازه وارد در عرصه ی سینما به یک خوره ی سینما تبدیل شوند که همه چیز را درباره علایق سینماییاش میداند و میشناسد…
در ادامه برای کسانی که اشعار سینمایی به یادماندنی آندره تارکوفسکی، رویابین روسی، ذهنشان را مشغول کرده و نمیدانند از کجا شروع کنند، پیشنهاداتی داریم که به آنها کمک خواهد کرد تا خودشان را در جهان خیالین این فیلمساز غرقه کنند. این شما و جهان خیالین آندره تارکوفسکی.
همچنین بخوانید:
تارکوفسکی – کشف واقعیت زندگی در سینماتوگراف
چرا تماشای فیلم های تارکوفسکی به نظر کار ساده ای نیست
تارکوفسکی تنها 7 فیلم بلند در کارنامه کاریاش دارد، اما این کارگردان روسی به طور گسترده ای به عنوان یکی از استادان راستین سینما به شمار می آید. او پنج فیلم اول خود را در شوروی و دو فیلم آخرش را در ایتالیا و سوئد ساخت. او آثار اصلیاش را بین سالهای 1962 و 1986 ساخت. در نظرخواهی که سایت Sight & Sound درباره ی بهترین فیلمهای همه دورانها انجام داد، سه فیلم از این کارگردان در لیست 30 فیلم برتر به انتخاب منتقدان و کارگردانان دیده میشود، این سه فیلم عبارتند از: آینه (1975)، آندره روبلف (1966)، و استاکر (1979). اینگمار برگمان یکبار گفت: «از بین همه کارگردانها تارکوفسکی بهترینه. او آنقدر طبیعی در فضای رویاها حرکت میکنه که باور نکردنیه. او هیچ توضیحی نمیده. به هر حال درباره چه چیزی باید توضیح بده؟»
احترام و تکریمی که تارکوفسکی در ما برمیانگیزاند و ماهیت مبهم، موقر و بلند نظرانه آثارش عمیقاً تاثیر گذارند و موجب تحول میشوند. ممانعتهای بیرحمانه از سوی صاحب منصبان شوروی که فیلمهای او را نخبه گرایانه میدانستند بر تارکوفسکی اعمال میشد، و همین امر باعث شد او فیلمهای کمی بسازد. اما او هیچ وقت بینش و بصیرتاش را به خطر نیانداخت و در برابر مواضعاش کوتاه نیامد. او دیگر هیچ اصراری برای نشان دادن یک معنای عینی در فیلمهایش نداشت، به همین خاطر تماشاگران فیلمهای او خود را در معرض ریتمهای آهسته، نماهای بسیار بلند، جادوی اسرارآمیز تصاویر و صور خیال مییابند که به خاطر زیبایی نابشان به سختی با هم جفت وجور میشوند. مشهور است که تارکوفسکی فیلمسازی را «مجسمه سازی در زمان» میداند.
بهتر است از کجا شروع کنیم
کودکی ایوان (1962) اولین فیلم بلند تارکوفسکی است. تارکوفسکی در این فیلم به نحوی درخشان از ادراک و احساس شاعرانه کمک میگیرد تا خاطره و شکوه بنیادی طبیعت را به نحوی رویاگون حفظ کند، در میان فیلمهای متعارف پر و آکنده از تعلیق که درباره ی جنگ شوروی ساخته شده، این فیلم درباره ایوان پسرک یتیم دوازده سالهای است که به عنوان مینیاب در جبهه حضور دارد. این فیلم براساس داستان کوتاه ایوان، نوشته ی ولادیمیر بوگومولوف ساخته شد و در همان سالِ اکرانِ فیلم موفق به دریافت جایزه شیر طلای ونیز شد. اما برای درک بینش تمام عیار کارگردان احتمالاً تماشای فیلم استاکر بهترین نقطه برای شروع است. تارکوفسکی فیلم استاکر را براساس رمان علمی تخیلی گردش کنار جاده اثر برادران استروگاتسکی میسازد، طرح داستان این فیلم تقریباً سرراست است، اما فلسفه اسرارآمیز جاری در این فیلمِ 160 دقیقهای که بسیار تفکربرانگیز است و هیچ عجلهای برای تمام شدن ندارد، موجب فشردگی داستان شده. بحران روحی، مضمون اصلی همه آثار تارکوفسکی است. اما دیالوگهای آیرونیک وجه ماخولیایی در فیلم را مختل میکنند و نقطهنظر آنهایی را مورد چالش قرار میدهند که مدعیاند تارکوفسکی اصلاً بویی از شوخ طبعی نبرده. فیلم استاکر درباره یک راه بلدِ غیرقانونی یا «استاکر» است که تصمیم میگیرد یک نویسنده، و یک دانشمند را در سفرِ اکتشافیِ جایی اسرارآمیز راهنمایی کند که «Zone» نام دارد. «Zone» ناحیهای بسیار خطرناک پوشیده از گیاه و سرزمینی است که به نحوی غریب دارای درک و احساس است و حکومت دور آن حصار کشیده و سربازانی از آن منطقه محافظت میکنند. در یکی از سکانسهای فیلم، آنها به وسیله یک واگن ساده راه آهن به قلب «Zone» میروند، تلق و تلوق چرخ واگن به صورت هیپنتیزمکنندهای با موسیقی الکترونیک درهم میآمیزد. مقصد آنها اتاقی است که گفته میشود قدرت آن را دارد تا درونیترین امیال را ارضاء کند. وقتی آنها ماجرای استاکر دیگری را شنیدند، جستجو و جهان بینیهای متفاوتشان مورد ظن و تردید قرار گرفت، داستان آن استاکر از این قرار بود: استاکر وقتی به اتاق رسید به نحوی باورنکردنی ثروتمند شد و هنگامی که اتاق ماهیت حقیقی او افشا کرد، او خودش را به دار آویخت.
به نظر تارکوفسکی هنرمندان راستین همچون پیامبرانیاند که از موهبت الهام و پیشگویی برخوردار هستند. در فیلم صحنهای وجود دارد که نزدیک یک نیروگاه شیمیایی سمی در نزدیکی تالین فیلمبرداری شد، این صحنه به نحوی اسرارآمیز بر فاجعه هستهای چرنوبیل که هفت سال بعد از ساخت فیلم رخ داد و منطقه شبح زده ممنوعهاش دلالت دارد، و بر قدرت تکان دهنده استاکر صحه میگذارد. استاکر پنجمین فیلم بلند تارکوفسکی و آخرین فیلمی بود که توانست در اتحاد جماهیر شوروی بسازد.
بعد از استاکر نوبت کدام فیلمها است
سولاریس (1972) یکی دیگر از فیلمهای تارکوفسکی، اقتباسی از رمانی به همین نام اثر استانیسلاو لم لهستانی است. فیلم سولاریس جوابی است که تارکوفسکی به فیلم 2001: ادیسه ی فضایی (1968) کوبریک داد. داستان فیلم در خارج از فضا در یک ایستگاه فضایی میگذرد و همچنین بیشتر بر طنینهای عاطفی و روانشناختی داستان تمرکز می کند، و همین امر باعث میشود فیلم تعمقی غریب بر سماجت و پایداری حافظه/خاطره به شمار بیاید. یک سیاره اقیانوسی که دارای شعور و احساس است، باعث میشود که پدیده عجیبی در میان اعضای ایستگاه فضایی که در مجاورت آن سیاره قرار دارد رخ دهد. وقتی کریس روانشناس (با بازی دوناتاس بانیونیس) به کندوکاو در اتفاقی که افتاده میپردازد، با همسر متوفیاش (با بازی ناتالیا بوندارچوک) که خودکشی کرده بود مواجه میشود. این فیلم در سال 1972 جایزه بزرگ جشنواره فیلم کن را برای تارکوفسکی به ارمغان آورد.
بدون شک آینه (1975) عالیترین شاهکار تارکوفسکی به شمار میآید. این فیلم چهارمین فیلم بلند تارکوفسکی و از لحاظ فرمال یکی از غیرمتعارفترین فیلمهای اوست. آینه یک فیلم خودشرح حال نگارانه و تا حد زیادی شخصی است، و با منطق تداعی گر یک رویا پیش میرود. تکه پارههای خاطرات کودکی تارکوفسکی با روایتی از شعرهای پدرش آرسنی درباره زمان و جاودانگی در این فیلم در هم میتنند. تصاویر آرشیوی کوبنده از رژه ارتش سرخ که به دشواری و کشان کشان از درون گل ولای گذر میکنند، به این خاطرات و یادآوریها مجال میدهند تا تاریخ ملی پرآشوب روسیه در آنها طنین انداز شود.
یکی از صحنههای رویایی این فیلم صحنهای است که در آن مادر بر فراز یک تخت معلق میشود، و در داخل خانه آب شرشر از همه جا سرازیر میشود، این صحنه یکی از اعجاب انگیزترین صحنههای سینماست، و مظهر استفاده بیش از حد تارکوفسکی از باران، آتش و تصاویر فراطبیعی برای آفرینش یک جهان رویایی است، جهانی مملو از نیروهای اسرارآمیز زندگی. تارکوفسکی میگوید، تنها بعد از ساختن این فیلم بود که دیگر کابوس خانهای که زمانی در بچگی در آن زندگی میکردم را ندیدم.
آندره روبلف (1966) تارکوفسکی برداشتی آزاد از زندگی آندره روبلف، نقاش ارتدکس پرآوازه روسی در قرن پانزدهم است (با بازی آناتولی سولونیتسین که در اکثر فیلمهای تارکوفسکی نقش آفرینی کرد). این فیلم نشانگر ابعاد حماسیتر تاریخ روسیه و البته برای تارکوفسکی به شدت شخصی است، مسئله ی تارکوفسکی در فیلم آندره روبلف تامل درباب خطرات و رستگاری تلاش هنرمندانه است. روسیه قرون وسطایی که او در فیلم ترسیم میکند، جهانی ظالمانه آکنده از چشم وهم چشمیهای شرارت آمیز و شکنجه، خیانت میان پادشاهان و یورش تاتارهاست. تغییر ناگهانی در ایمان اتفاقی امیدوارکننده برای نوزایی روحی است، همچون ماجرای پسر ناقوسساز که تلاش میکند تا بزرگترین ناقوس کاتدرال را بسازد و نصب کند حتی اگر خطر مرگ جانش را تهدید کند. در این فیلم تاکید بر نقش مسیحیت در هویت روسی مسئله زا شد. این فیلم مدتها توقیف بود، البته هنوز دقیق مشخص نیست که چرا این فیلم برای مدت زیادی توقیف بوده و اداره ی سانسور روسیه دقیقاً با چه چیزی در این فیلم مشکل داشت.
از کدام فیلم ها شروع نکنیم و آنها را برای آخر نگه داریم
تارکوفسکی به شدت درگیر فشارهایی شد که از طرف دولت بر او اعمال میشدند، آنقدر بر او فشار آوردند که مجبور شد برای ادامه ی فعالیت اش به ایتالیا برود، او دیگر هیچگاه به روسیه بازنگشت. او اذعان داشت که روسیها به نحوی مهلک و مرگبار به ریشههایشان چسبیده اند، و فیلم نوستالژیا (1983) پژواک مخمصهای است که او گرفتارش بود. در این فیلم یک نویسنده ی روسی به نام آندره به ایتالیا سفر میکند تا درباره ی آهنگساز قرن هجدهمی که در ضمن هم میهناش بود، تحقیق کند. او در ایتالیا، دستخوش اشتیاق رنج آوری نسبت به سرزمین مادریاش روسیه میشود، و دچار سرگشتگی عمیقی میگردد که حتی مراقبتهای مترجم او که ناخواسته عاشقش شده بود نیز نمیتواند او را تسکین دهد. ذهنیت آندره در تصویر تکان دهندهی یکپارچه پایانی خلاصه میشود، در این تصویر او و سگش در برابر یک ویلای ییلاقی روسی، داخل یک کاتدرال ایتالیایی آرم گرفتهاند.
در میان فیلمهایی که تارکوفسکی در دوره تبعیدش ساخت، فیلم ایثار (1986) آخرین فیلم به یادماندنی اوست که رد و نشان خفیفی از امور ماورالطبیعی در آن دیده میشود. این فیلم در جزیره گوتلند که در جنوب شرقی سوئد قرار دارد، فیلم بردای شد، فیلم به زبان مادری او یعنی روسی نبود. برخی از صحنه های فیلم یادآور فیلمی از برگمان است ــ این مسئله اصلاً جای تعجب ندارد چون تارکوفسکی از فیلمبردار بااستعداد برگمان، سون نیکویست بهره گرفت. تارکوفسکی کمی بعد از تمام شدن فیلم ایثار مرد، و بدون شک بیماری سرطان او به مضامین آخرالزمانیاش خوراک میداد. در این فیلم، خانواده ای دور هم جمع شدهاند تا به مناسبت تولد الکساندر، که روشنفکری ناامید و دلسرد است، جشن بگیرند. جنگ جهانی سوم ناگهان آغاز میشود و خطر نابودی را برای بشر رقم میزند، او در پی آن است که قراردادی با خدا ببندد. این فیلم تاملی به جا درباره ی این مسئله است که بشر تا چه اندازه باید شخصاً تسلیم شود تا موجب پرورش یک نیروی عظیم تر زندگی شود.
فهرست فیلمهایی که تارکوفسکی آنها را کارگردانی کرده از این قرارند:
- آدم کش ها (1956)، فیلم دانشجویی The Killers
- امروز مرخصی در کار نیست (1959) فیلم دانشجویی، There will be no leave today
- غلطک و ویولن (1961)، فیلم دانشجویی The Steamroller and The Violine
- کودکی ایوان (1962)، Ivan’s Childhood
- آندره روبلف (1966) Andrei Rublev
- سولاریس (1972) Solaris
- آینه (1975) Mirrir
- استاکر (1979) Stalker
- نوستالژیا (1983) Nostalghia
- سفر در زمان (1983)، فیلم مستند Voyage in Time
- ایثار (1986) The Sacrifice
منبع: سایت bfi نویسنده Carmen Gray