در این روزها کسب و کار تمام بیزینسهای مربوط به اجاره خانه و اتاق برای تعطیلات به اندازه کافی دچار مشکل است و فیلمهایی مانند باید می رفتی You Should Have Left ساخته دیوید کپ، در مورد مسافرانی که جانشان در خانه اجارهایشان در خطر است، تنها به مشکلات آنها اضافه میکند.
داستان این فیلم هراسانگیز در مورد بانکدار ثروتمندی (با بازی کوین بیکن) است که برای فاصله گرفتن از مشکلاتش تصمیم میگیرد به همراه خانوادهاش به تعطیلات برود، اما هیچچیز آنطور که انتظار دارند پیش نمیرود. کپ در بازگشت خود به کارگردانی پس از ساخته جنجالبرانگیز Mortdecai در سال ۲۰۱۵، در این ساخته خود از موضوع مرموز آشنای “آیا تمام این اتفاقات در ذهن شخصیت اصلی اتفاق میافتد”، مانند فیلمهای پنجره مخفی Secret Window و Stir of Echoes با بازی بیکن، استفاده کرده است.
نتیجه آن فیلمی سرگرمکننده و مناسب برای تماشا از یک شبکه پخش فیلم و سریال در یک شب جمعه آرام است، اما کمپانی توزیعکننده آن با قرار دادن این فیلم در پلتفرمی که مخاطب برای تماشای آن مجبور به پرداخت ۲۰ دلار است، باعث کاهش یافتن تعداد بینندگان آن شده است. چرا که فیلمهای بسیار ترسناکتر و جالبتر دیگری در حال حاضر به صورت رایگان در شبکههای مختلف پخش فیلم در دسترس هستند.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی Irresistible – یک کمدی سیاسی تماشایی
کپ باید می رفتی You Should Have Left را با اقتباس آزادی از رمان دنیل کلمن به همین نام که در مورد فیلمنامهنویسی است که برای نوشتن فیلمنامه خود دچار مشکل میشود، ساخته است. داستان آن در مورد تئو مرد بانکدار ثروتمند است که به همراه سوزانا، همسر بازیگر او (با بازی آماندا سایفرد) و دختر کوچکشان الا (ایوری اسکز) به مسافرت میرود. ماجرایی در گذشته تئو اتفاق افتاده است که به گفته او همه از آن خبر دارند: همسر سابق او خودکشی میکند و عده زیادی عقیده دارند تئو او را به اینکار تشویق کرده است تا از شر او خلاص شود.
تئو سعی میکند با کمک مدیتیشن بر آسیبهای روحی که این ماجرا به او وارد کرده است غلبه کند. او به همسرش پیشنهاد میکند که قبل از شروع شدن فیلم جدیدش برای تعطیلات به ویلز بروند. آنها برای گذراندن تعطیلات خود خانهای را انتخاب میکنند که هر بیننده عاقلی میتواند حدس بزند اتفاقات خوبی در آن نخواهد افتاد: خانهای مدرن، سرد، تاریک و بسیار بزرگ.
روشی که فیلمبردار، انگوس هادسون، این خانه سرد و مدرن را به تصویر کشیده است نیز به وهمآمیز بودن آن اضافه کرده است، با این وجود شخصیتهای داستان در ابتدا شیفته این خانه میشوند. اما کمکم شبها کابوس میبینند و الا نیز بر روی دیوار سایههای عجیبی میبیند.

در قسمتی از داستان باید می رفتی You Should Have Left تئو برای خاموش کردن چراغ به طبقه پایین میرود اما اینکار او پنج ساعت طول میکشد. آنها گاهی وارد راهروهای باریک عجیبی میشوند که فقط برای مدت کوتاهی در آنجا هستند.
رابطه تئو و دخترش در مدت اقامت آنها در این خانه صمیمانهتر میشود اما رابطه او با همسرش درست در زمانی که لازم است که در کنار هم باشند، دچار مشکل میشود.
افراد محلی در مورد صاحب این خانه به تئو هشدار میدهند، مردی عجیب به نام استتلر. اما تئو تا اواخر فیلم او را ملاقات نمیکند. شخصیت استتلر نقطه بسیار ضعیفی در داستان است، چرا که توجیهی برای وجود چنین شخصیتی در فیلم وجود ندارد.
بازیگران باید می رفتی You Should Have Left به خوبی حس ترس و دلهره را در صحنهای که متوجه میشوند نمیتوانند این خانه را ترک کنند، به مخاطب منتقل میکنند. به توجه به صحنه پایانی فیلم و اتفاقات هیجانانگیز آن به نظر میرسد که کپ در نظر دارد داستان این فیلم را ادامه دهد. اما این ایده برای ساخت مجموعه فیلمی موفق و تماشایی کافی نیست. شاید کپ نیز مانند شخصیتهای داستان باید بداند چه زمانی یک مکان و یا در اینجا یک موضوع را رها کند.
این مطلب از نوشته جان دفور در سایت هالیوود ریپورتر گرفته شده است.