حمید نعمتالله کارگردان فیلم شعله ور کارش را با دستیاری مسعود کیمیایی در سینما شروع کرد. از همان اولین فیلمش، بوتیک تا به امروز ثابت کرده است که تحت تأثیر هیچ جریان سینمایی نیست. سینمای نعمتالله متعلق به خودش است. سینمای او هویت دارد و راه مستقلی میرود. همین نگاه متفاوت و شخصی هم هست که نعمتالله و جهان داستانیاش را جذاب و دوستداشتنی میکند.
قهرمانهای نعمتالله هیچ شباهتی به قهرمان کلاسیک سینمایی ندارند. در فیلمهای نعمتالله، آدمهای سرخورده، تنها و بدون اعتمادبهنفس، جای قهرمانهای یکهبزن، درستکار و قابلاعتماد را میگیرند. نگاه نعمتالله به قهرمان و دنیای پیرامونش، نزدیکترین بازتاب نگاه پستمدرن در پرداخت کاراکتر است که در سینمای ایران میبینیم. جسارت و شهامت، سینمای نعمتالله را میسازد و قهرمانهای ضعیف و پسزدهاش را مهم میکند.
همچنین بخوانید:
زندگی خصوصی آقا و خانم میم – درمانده میان سنت و مدرنیته
از رگ خواب تا شعله ور
شعله ور آخرین فیلم نعمتالله هم در همین جهان داستانی قرار میگیرد. نعمتالله با رگ خواب دنیای زنانهای را مجسم میکند که قهرمان مرکزیاش، منفعلانه شکست میخورد، تحقیر میشود و بیش از همه کاراکترهای زنی که تابهحال دیدهایم ما را به هم ذات پنداری وادار میکند.
نعمتالله، در رگ خواب انفعال زنی را به نمایش درمیآورد که محصول جامعه مردسالارش است. زنی که راهی برای ابراز خود ندارد و هویتش در شکستهایش خلاصه میشود. شعله ور آیینهای است در مقابل رگ خواب. این بار قهرمان داستان یک مرد است. فرید (امین حیایی)، بهاندازه مینا در رگ خواب قربانی جامعه مردسالار است. جامعهای که با تعریفهای مشخص و برچسبهای پرزرقوبرق، مرد بودن را توصیف میکند.
جامعه شعله ور به همان بیرحمی رگ خواب است. دنیای آدمهایی که برای شکستخوردهها جایی ندارد. جایی که تحقیر و توهین، قدرت را میسازد و قدرتمندان جولان میدهند. دنیای شعله ور دنیایی است که مرد بودن تعریف دارد و هرکس در چارچوب این تعریف نگنجد محکومبه تبعید است. تبعید به گوشههای تاریک ذهن خود، تبعید به زیردست و پای مردان واقعی.
درنهایت هم، دو قهرمان در شانه خالی کردن شبیه هم هستند. نه مینا میداند که چه زیبا و معصومانه نقش قربانی را بازی میکند و نه فرید میپذیرد که عنان زندگیاش را به دست دوروبریهایش داده است و بهجای کنش فقط به واکنش بسنده کرده است.
قهرمان نفرتانگیز
جهان شعله ور جهان انفعال است. اما قهرمان او از جنس انفعال نیست. او سرشار از خشم است. خشمی فروخورده از شکستهایی که متحمل شده است. از تحقیرهایی که هرروز تحمل میکند. فرید در میان جمع خانوادهاش تحقیر میشود، در میان دوستانش تحقیر میشود، نزد فرزندش تحقیر میشود، حتی در خلوت خود توسط مادرش تحقیر میشود.
دنیای شعله ور دنیای تحقیر است. فرید همه تحقیرها را جذب میکند و خشمش شعلهور میشود. هرلحظه آتش شعله بیشتر گر میگیرد. فرید که از درون میسوزد در یک مسیر خود تخریبی گام برمیدارد. او که از درک مناسبات آدمهای دور و برش عاجز است، هر موقعیتی را به یک شکست تبدیل میکند.
هر کنش برای فرید به معنای شکست است. ندای ذهنیاش دائم از او یک قربانی میسازد. او را در مقابل دیگران قرار میدهد و مبارزهای یکجانبه را در پس ماسک بیتفاوتی فرید برپا میکند. مبارزهای که فرید با پیشبینی منظور نهایی آدمها، خود را شکستخورده میپندارد و در جهت تلافی برمیآید. تلافی با عقدههایی دفن شده. با جوابهای دندانشکنی که هیچوقت به زبان نمیآید و با استراتژیهای کودکانه مردی که هیچگاه بزرگ نشده است.
سفر به اعماق ذهن تاریک قهرمان
شعله ور با روایتی ذهنی، بیننده را به گوشه و کنار ذهن تاریک فرید میبرد. ذهنی که باور دارد شکستخورده است. شکستش را حاصل پیروزی دیگران میداند، مسئولیت ناکامیهایش را نمیپذیرد و دائم در حال تلاش است برای آنکه نقش یک قربانی را بازی کند.
فرید با همه تلخی که در هرلحظه از زندگیاش جاری است، میخواهد همه برای او دل بسوزانند. میخواهد همه او را قربانی بدانند و میخواهد همه بدانند دیگران او را قربانی کردهاند. بخل و تنگنظری فرید تنها مکانیسم دفاعیاش است. از هر کس که موفق باشد متنفر است، زیرا او را مقصر وضعیت خود میداند.
در پس همه این عقدهها هم مردی بلندپرواز وجود دارد. مردی که آرزوهای بزرگی داشته است اما مانند هواپیمای دست سازش زمینگیر شده است. بازتاب همه کشمکشهای درونی هم از روایت ذهنی فرید به بیننده منتقل میشود. در پس لجبازی بچهگانه فرید و نقشههای بچهگانهترش، عقدههای مردی است که هیچگاه بهموقع کاری نکرده است و همیشه دیگران را سرزنش کرده است. عقدههایی که خودش بیش از هرکسی در شکل دادنشان نقش داشته است و حالا تبدیل به سنگلاخهای روحش شدهاند.
شعله ور از طرح فیلمنامه تا تصویر روی پرده
ایده و سوژه شعله ور بسیار جذاب و نو است. هیولای ذهن مردی در آستانه میانسالی و پرداخت یک شخصیت اصلی نفرتانگیز، مستقیماً از جسارت نعمتالله میآید و اینکه نه با خودش تعارف دارد و نه با مخاطبش.
اما آنچه روی پرده میبینیم، نمایشی است که بهشدت گرفتار کلیشه شده است و فقط حول ایده مرکزی جذاب شکلگرفته است. شعله ور نمیتواند روابط آدمهایش را بهدرستی نشان دهد. درحالیکه رابطه پدر و پسری فرید و نوید، یکی از مهمترین ستونهای فیلمنامه است، اما این رابطه درست از آب درنیامده است. علت اصلی هم غیبت دائم یکی از طرفین این رابطه است. بیشتر روایت، یا فرید هست یا نوید و کنش و واکنش میان این دو کمتر دیده میشود.
رابطه میان فرید و دختر داروفروش هم به همین نحو است. ورود این دختر به دنیای فرید، یکفصل تازه است. او نماد همه آدمهایی است که زندگی راحتی ندارند اما از خود قربانی نیمسازند. برخورد میان این دو در نیمه اول فیلم به نظر میرسد که قرار است بهجایی ختم شود، به یک کنش دراماتیک.
اما از نیمههای فیلم دختر داروفروش از قصه حذف میشود و دوباره در پایان برمیگردد تا فقط روایت را به سرانجام برساند.
ایراد دیگر روایت شعله ور به نقش تصادف در وقوع کنشهای دراماتیک برمیگردد. همهچیز تصادفی به شکلی اتفاق میافتد تا روایت به این مسیر بیاید. دوست قهرمان نوید اتفاقی به شهرستان کوچکی میآید که فرید آنجا پناه گرفته است. اتفاقی فرید به ساک و لوازم غرقشدگانی که دوستش برای پیدا کردن جسدشان آمده است میرسد. همه این اتفاقها در کنار هم کمی غیرقابلباور است. حتی با تغییر جغرافیا و رفتن به شهری کوچک در سیستان هم نمیتوان این حجم از تصادفهایی که زندگی فرید را تحت تأثیر قرار میدهد را توجیه کرد.
بااینهمه، باید اقرار کرد که شعله ور فیلم متفاوتی است. شخصیت اولش، یکتنه روایت را به جلو میبرد و روایت کاراکتر محور فیلم بهشدت به بار مینشیند. امین حیایی در نقش فرید یکی از بهترین بازیهایش را ارائه میدهد و همکاریاش با پسرش هم شیمی میان این دو کاراکتر را تقویت میکند. شعله ور شاید یکی از بهترین فیلمهای نعمتالله نباشد، اما یک از جسورانهترین آثارش است.