بهنوش طباطبایی متولد 27 اردیبهشت سال 1360 است. بازیگری که مانند بسیاری از ستاره های سینما مسیرش را از تلویزیون و نقشهای مکمل شروع کرد و به سینما رسید. طباطبایی باآنکه تحصیلاتش را در رشته کامپیوتر به اتمام رسانده است، اما بعد از گذراندن دوره بازیگری دانشگاه تهران، وارد این حرفه شد و آرامآرام مسیرش را طی کرد.
بهنوش طباطبایی با فیلمهای گیشهای و عاشقانه جایش را در گیشه به دست آورد و بعد، با یک چرخش هوشمندانه در مسیر کاریاش، به سینمای جدیتر وارد شد. سال نودوهفت و جشنواره سی و هفتم برایش نامزدی سیمرغ بلورین بهترین نقش اول زن را به دست آورد. سالی که رقبای قدرتمندی چون ژاله صامتی (درخونگاه) و فاطمه معتمدآریا (بنفشه آفریقایی) هم حضور داشتند و درنهایت سیمرغ به الناز شاکردوست برای «شبی که ماه کامل شد» رسید.
طباطبایی، هرچه جلوتر میرود، انتخابهایش دقیقتر میشود. وسواس بیشتری در اجرا به خرج میدهد و به موفقیت نزدیکتر میشود. آنسوی شخصیت حرفهای طباطبایی هم بازیگری است که بهشدت از حاشیه دوری میکند. زمانی که بحث زندگی خصوصیاش پیش کشیده میشود، سکوت میکند و انرژی اش را روی کارش متمرکز میکند. بااینحال، جو حاشیه زده سینمای ایران رهایش نمیکند. یکبار به خاطر نوع پوشش تیتر میشود و یک روزبه خاطر اظهارات نهچندان هوشمندانهاش درباره برندی که مدل تبلیغاتیاش است.
با همه اینها، طباطبایی از آن دسته بازیگرانی است که باید کارش را تعقیب کرد. به نظر میرسد دیر یا زود، به سیمرغ میرسد و به ستاره سینما تبدیل میشود. از انتخابهای سینماییاش و حضوری که در تئاتر دارد و دائم پررنگترش میکند، مشخص است که حرفهاش را جدی میگیرد و قرار نیست از آن بازیگرانی باشد که روی موجسوارند و زود میآیند و زود میروند.
به مناسبت تولد سیونهسالگی بهنوش بختیاری نگاهی میاندازیم به پنجتا از مهمترین نقشآفرینیهای او.
همچنین بخوانید:
نگاهی به هفت نقشی که طناز طباطبایی را به سیمرغ بلورین رساندند
1- مسافری از هند (قاسم جعفری)- 1382
«مسافری از هند» یکی از پرمخاطبترین مجموعههای تلویزیونی بعد از انقلاب صداوسیما است. با این مجموعه بود که حمید گودرزی، سروش گودرزی و شیلا خداداد شناخته شدند و به محبوبیت دست یافتند. در میان این بازیگران، بهنوش طباطبایی نقشی کوتاه داشت. کتی، خواهر رامین (سروش گودرزی)، کنش خاصی در قصه نداشت. اما بازی در «مسافری از هند» بهترین فرصت بود تا بهنوش بختیاری نشان دهد، بازیگر توانایی است.
طباطبایی با یک بازی احساسی و بهشدت واقعگرا در مواجه باخبر مرگ پدرش، برای مدتی کوتاه، توجه بیننده را به خودش جلب میکند و موفق میشود میان ستاره های اصلی این مجموعه خودی نشان بدهد. مسلماً، «مسافری از هند»، سکوی پرتاب مهمی برای طباطبایی بوده است.
2- پیلههای پرواز (حسین سهیلی زاده) – 1384
بهنوش طباطبایی با «پیلههای پرواز»، تبدیل به یک بازیگر شناختهشده در تلویزیون میشود. ملودرام عاشقانه سهیلی زاده که دقیقاً همان چیزی بود که مخاطب رسانه ملی انتظار داشت، خیلی زود جایش را میان مخاطبان باز کرد و طباطبایی در نقش اول این مجموعه دیده شد.
فضای عاشقانه، موسیقی که خیلی زود به نوستالژی تبدیل شد و رسم این مجموعه که به ملودرامهای دیگر صداوسیما هم رسید، بهنوش طباطبایی را به چهرهای آشنا تبدیل کرد. بعد از «پیلههای پرواز» راه طباطبایی در مجموعههای نمایشی سیما هموارتر شد و به «چاردیواری» (سیروس مقدم)،«در مسیر زایندهرود» (حسن فتحی) و «مختارنامه» (داوود میرباقری) رسید.
3- مصائب دوشیزه (مسعود اطیابی) – 1385
مسعود اطیابی همیشه به دنبال سوژههای جنجالی و بازی کردن با خط قرمزها بوده است. بااینحال، «مصائب دوشیزه» که هم اولین فیلم سینمایی اوست و هم اولین تجربه سینمایی طباطبایی، از این خط قرمزها، استفاده دراماتیکی میکند و یک عاشقانه متفاوت پدید میآورد. «مصائب دوشیزه» با خط داستانی یک تصادف، پسری مسلمان را در مقابل دختری مسیحی قرار میدهد.
بهنوش طباطبایی در نقش ژان، دختری مسیحی که در جستجوی هویت خودش است، موفق میشود بازی خوبی ارائه دهد. او بهخوبی و باظرافت، نقشش را رنگآمیزی میکند و در کنار مهدی پاکدل میتواند حضورش را برجسته کند.
بعد از «مصائب دوشیزه»، طباطبایی به سینمای گیشهای روی میآورد. «پسران آجری»، «کلاغپر» و «پوست موز»، هیچ نقطه مهمی در کارنامه کاری طباطبایی رقم نمیزنند، بلکه او را فقط در سینما حفظ میکنند.
4- سیانور (بهروز شعیبی) – 1394
«سیانور» تولد مجدد بهنوش طباطبایی در سینما است. او بعد از مدتها بازی در نقشهایی که بههیچوجه او را به چالش نمیکشیدند، با «سیانور» مسیر جدیتری در پیش میگیرد و حسابی خود را به چالش میکشد. «سیانور» با چاشنی اکشن و روایتی تاریخی از روزهای تقسیم گروه مجاهدین، برای طباطبایی فرصتی درخشان است تا دوباره تواناییهای بازیگریاش را به رخ بکشد.
شخصیت پیچیده و چندبعدی لیلا زمردیان و پرداخت منصفانه شعیبی، طباطبایی را وادار میکند تا بیش از هر چیزی به اجرایش متوسل شود. اجرای طباطبایی آمیزهای از یک بازی درونی و احساسات کنترلشده است. فن بیان و زبان بدن هم به کمک طباطبایی میآید تا لیلا زمردیان روی پرده جان بگیرد. بهعلاوه، «سیانور» نشان میدهد که طباطبایی در یک نقش مکمل هم میتواند بدرخشد و حضورش را نشان دهد.
5- ماجرای نیمروز: رد خون (محمدحسین مهدویان) – 1397
سال نودوهفت، برای طباطبایی سال مهمی است. او علاوه بر بازی در «رد خون»، در «غلامرضا تختی» با بهرام توکلی همکار میشود. مجموع دو فیلم طباطبایی در این سال، او را به یکی از چهرههای مهم جشنواره سی و هفتم تبدیل میکند. اما درنهایت، این «ماجرای نیمروز؛ رد خون» است که برایش نامزدی سیمرغ بلورین را به ارمغان میآورد.
کاراکتر سیما در «رد خون» پختهترین بازی است که بهنوش طباطبایی ارائه میدهد. پختگی این بازی فقط از مشخصات کاراکتر ناشی نمیشود. شخصیت یک مادر که در میان یک جنگ خشن به دنبال رسیدن به فرزندش است، در کنار بازی حسابشده و دقیق بهنوش طباطبایی است که سیما را باورپذیر و قابل هم ذات پنداری میکند.
سیما یکی از اعضای مجاهدین خلق است. اما باور سیاسی و ایدئولوژی سیما، یک گرایش محض نیست. چیزی است که او را به میدان جنگ کشانده است. چیزی است که او را به اسارت درآورده است. دوری سیما از تحولات سیاسی جامعهاش، او را حالا در بحران و تنگنا قرار داده است، نه گرایش سیاسیاش. در این میان، همه این ایدئولوژیها، باورها، ایسم¬ها و گرایشها، اهمیتی ندارد، چراکه سیما ورای همه اینها یک مادر است.
طباطبایی به درک درستی از نقشش میرسد. او نه سیما را با شمایل یک قربانی تصویر میکند و نه یک هیولا. آنچه طباطبایی در بازیاش برجسته میکند و روی آن تمرکز میکند، احساسات مادرانه سیما است. از همین جهت هم هست که سیما میتواند با بیننده ارتباط برقرار کند و سفر او برایش جذاب شود.