وقتش رسیده با تماشای چند فیلم هیجان انگیز، رخوت روزهای در خانه ماندن را به شور و آدرنالین تبدیل کنیم. در ادامه پیشنهاد فیلم برای دوران قرنطینه، اینبار به سراغ فیلمهای هیجانانگیزی رفتهایم که نفس تماشاگر را در سینهاش حبس میکنند. فیلمهایی از جنس تعلیق و دلهره البته، نه ترس یا وحشت ژانر هارور که آن ماجرای دیگری دارد و هیجانش هم شکل متفاوتی بهخود میگیرد.
تریلرهای هیجانانگیز یکی از محبوبترین انواع فیلم هستند که میتوانند هم مخاطب عام و هم تماشاگران خاصتر را پای خود بنشانند و هر طیف سلیقهای را راضی نگه دارند. در سینمای ایران اما روند ساخته شدن این فیلمها بالا و پایین زیاد داشته. در میان فیلمفارسیها به نمونههای خوب و بد بسیاری بر میخوریم. سالهای آغازین شکلگیری سینمای بعد از انقلاب با جنگ تحمیلی مصادف میشود و فیلمهای هیجانانگیز جنگی بخش عمدهای از تولیدات دهه شصت را بهخود اختصاص میدهند. اما در دو دهه بعدی ساخت فیلمهای اکشن و تریلرهای ماجراجویانه بسیار کمتر میشود. در سالهای اخیر تولید این فیلمها با کیفیتی قابل توجهتر از هر وقت دیگر از سر گرفته شده است.
همچنین بخوانید:
پیشنهادهایی از سینمای جهان برای قرنطینه – آدرنالین
آژانس شیشهای
«آژانس شیشهای» بهترین فیلم ابراهیم حاتمیکیا و یکی از فیلمهای سرقتی خاص سینمای ایران است که موفق میشود دغدغههای ایدئولوژیک خاص فیلمساز پیرامون دفاع مقدس را به داستانی هیجانانگیز گره بزند و به این واسطه هر تماشاگری را با طیفهای عقیدتی مختلف پای تماشای خود بنشاند. شبیه به نمونه آمریکایی یعنی «بعد از ظهر سگی» فیلم با وجودیکه عموما در یک لوکیشن میگذرد اما سرشار از هیجان است و تماشاگر می خواهد بداند سرنوشت فیلم و قهرمانش چطور رقم میخورد.
حاج کاظم اصلیترین عامل جذابیت فیلم است. قهرمان تنها، رنجور و دل خسته که آرمانهای خود را در معرض خطر انقراض میبیند و یکتنه میخواهد آنها را احیا کند. در مقابل شور و خروش حاج کاظم، آرامش و سکون عباس مکملی میشود تا فیلم به تعادل برسد و همانقدر که هیجان را در دل تماشاگر برمیانگیزاند، به او فرصت اندیشه در احوالات قهرمان و جامعه را هم بدهد.
بازی خوب پرویز پرستویی در همراه کردن تماشاگر با فیلم نقش بهسزایی دارد و کارگردانی خوب حاتمیکیا باعث شده تا فیلم بعد از گذشت همه این سالها کماکان جذاب بهنظر برسد و تماشایش حسابی به دل بنشیند. با پایانی تراژیک که طعم تلخ حقطلبی قهرمان را زیر زبان تماشاگر بهجا میگذارد.
قرمز
هستی، زنی است که از همسر درگذشته خود دختری به نام طلا دارد، و با جوان پولداری به نام ناصر ملک ازدواج کردهاست. همسر جدید او دچار بیماری سوءظن یا اختلال شخصیت پارانوئید است و مدام او را کتک میزند. هستی پس از مراجعه به عمویش، به درخواست قاضی دادگاه و به منظور ایجاد آرامش در محیط خانه، تصمیم میگیرد از شغل مورد علاقه اش (پرستاری) دست بکشد. اما باز هم مشکلات آنها حل نمیشود…
داستان فیلم کماکان جذاب بهنظر میرسد و هنوز هم از مشکلات اجتماعی بارز روز است. خصوصا در این یام قرنطینه که آدمها مجبورند رخوت و بیحوصلگی یکدیگر را تحمل کنند، از گوشه گوشه های جهان درباره افزایش آمار خشونتهای خانگی میشنویم.
«قرمز» فیلمی بود که با ساختش، فریدون جیرانی در سینمای ایران دارای جایگاه و اعتبار شد. فیلمی که در زمان خود یعنی میانه دهه هفتاد بسیار بهروز و ساختارشکن بهنظر میرسید. در دههای که کمتر فیلم جنایی اینچنینی ساخته میشد، جیرانی در «قرمز» یک عاشقانه جنونآمیز و افراطی را بهتصویر کشید. در سینمای بعد از انقلاب ساخت چنین تصویر دیوانهواری از عشق سابقه نداشت. ضمن اینکه فیلم با خط قرمزهای زیادی هم بازی میکرد.
برای این روزها هم کماکان جنونی که در لحظه لحظه فیلم موج میزند بدیع و جذاب بهنظر میرسد. هدیه تهرانی و محمدرضا فروتن هردو یکی از بهیادماندنی ترین نقشآفرینیهایشان را ارائه دادهاند تا تماشاگر غرق در فضای زیست شخصی هرکدام و اتفاقی که میانشان جریان میگیرد، شود و در هر لحظه از فیلم نگران سرنوشت این عاشقانه و البته جان سالم به در بردن هستی باشد.
کمتر فیلم درام ایرانی که شرح احوالات یک عاشقانه است توانسته اینچنین مهیب و جانکاه جلوه کند و نفس را در سینه تماشاگرش حبس گرداند و از این نظر «قرمز» فیلم بسیار ویژه و تکرار نشدنی برای سینمای ایران است. فصل پایانی فیلم خصوصا شماری از ماندگارترین لحظات دونفره سینمای ایران را خلق میکند و جان تماشاگر را به لبش میرساند.
عصر یخبندان
مصطفی کیایی از جمه فیلمسازان جوانی است که از همان فیلمهای اولش یعنی «ضد گلوله»، «بعد از ظهر سگی سگی» و «خط ویژه» نشان داد که دل در گرو ساخت فیلمهای ماجراجویانه و هیجانانگیز دارد. در میان دو طیف کلیشهای کمدیهای بیمایه و آثار اجتماعی سیاه، کیایی راه خودش را میرفت و فیلمهایی میساخت که در اواخر دهه هشتاد و اوایل نود برای سینمای ایران متفاوت محسوب میشدند. مصطفی کیایی از معدود کارگردانانی ست که تکلیفش مشخص است و بهخوبی میداند که برای بدنه سینمای ایران و مخاطب عام فیلم میسازد. از این نظر فیلمهای کیایی مسئولیت سنگینتری را بر دوش کارگردان میگذارد که او را مجبور میکند تا جاهطلبی و مهارتش را صرف خلق سکانس، شخصیت، موقعیت و درنهایت فیلمی کند که تماشاگر با آن حال کند و خوش بگذراند و پس از اتمام فیلم لبخند رضایتی روی صورتش نقش ببندد.
استفاده از مسائل روز جامعه بهعنوان موتور محرکه داستان و تم اصلی در فیلمهای کیایی بهویژه «خط ویژه» و «عصر یخبندان» به کارگردان کمک شایانی کرده است تا فیلم به فیلم بیشتر دل مخاطب را به دست بیاورد. کیایی هوشمندانه، در مرحله نگارش فیلمنامه دستاویز اتفاقات و مسائلی میشود که بهخوبی میداند برای مخاطبانش حساس و مناقشه برانگیز است. اختلاس، پولشویی، فساد اخلاقی آقازادهها و مواد مخدر همگی از عناصر و ویژگیهای تکرارشونده آثار کیایی هستند.
بر همین اساس فیلمهای او عموما برای تماشاگران هیجانانگیزند. اما در این میان «عصر یخبندان» بهترین فیلمی است که تا به امروز ساخته. فیلمی پر از بازیگر و ستاره، کارگردانی جاهطلبانه، فیلمنامهای پر از جزییات که خطهای روایی متعددش را به هم پیوند میدهد و البته داستانی که آدرنالین خون تماشاگر را بالا میبرد. «عصر یخبندان» درباره مواد مخدر و اعتیاد است اما قرار نیست فیلمی اخلاق نما و شعاری باشد که مدام تماشاگر را نصیحت میکند. به جای آن با تعریف داستان خودش به شکلی جذاب و کنشمند که دلهره تماشاگر را مادام افزایش دهد، او را کیفور میکند.
شبی که ماه کامل شد
یک عاشقانه اکشن یا تریلر جنایی سیاسی. فیلمی که در نیمه اول خود عاشقانهای دوست داشتنی است اما ناگهان سر از جاهای باریک درمیآورد و ناغافل وارد داستانهای تروریستی و امنیتی میشود. فیلم براساس داستانی واقعی ساخته شده و دانستن این مسئله دلهره تماشاگر را دو چندن میکند و وحشت فزایندهای از تلخی واقعیت را در دل او میاندازد.
فیلم آخر نرگس آبیار صحنههای اکشن جالب توجهی دارد. درگیریها، نمایش ابعاد تروریستی فاجعه و بیرحمی سرکردههای گروهک جملگی برای سینمای ایران تازگی دارند و تماشاگر را البته میخکوب میکنند. ضمن اینکه آبیار تا آنجا که میتوانسته تشویش و استرس را در فرم بصری فیلم هم لحاظ کرده تا تماشاگر را بیشتر در تعلیق سرنوشت طاهره فرو ببرد. عموم نماهای فیلم با دوربین رو دست بسیار لرزانی گرفته شدهاند که در کنار تشویش حتی در بعضی مواقع از شدت تکان و لرزش تهوع آور هم میشوند و تاکید بر تنهایی و غربت طاهره در میان شلوغیهای شهر تازه هم بسیار تاثیر گذار است. انتخاب هوشمندانه آبیار درست در اینجاست که با طاهره، دختر نحیف و مظلوم تنهایش در میان آن همه تروریست و خشونت مردانه میماند و سعی میکند داستان را از نقطه نظر او تعریف کند.
فیلم با استقبال زیادی مواجه شد در حدی که بلافاصله پشت بندش سعید ملکان هم تصمیم گرفت فیلم اکشنی درباره عبدالمالک ریگی با عنوان «روز صفر» بسازد.
ماجرای نیمروز
فیلم دوم مهدویان یکی از معدود فیلمهای سینمای ایران است که در مدتزمان نمایشش تماشاگر را به شکل جدی و واقعیای با ترس و ترور مواجهه میکند. تماشاگر وحشتزده از اینکه حرص و طمع قدرت تا کجا میتواند ذات آدمی را هیولا و چهره معصوم مردی را که قهرمانان داستان پشت سرش صف نماز میبندند را تبدیل به موجود حیوانصفتی کند که دفتر نخستوزیری را به بمب میبندد و البته کارگردان هم حواسش هست که چطور با نمایش تزویر و ریاکاری او، به تماشاگرش هشدار دهد و در لفافه موضع شخصی خود را بیان کند.
از سوی دیگر در میان وحشت و ترس موحشی که در سرتاسر فیلم بر سر مخاطب سایه گسترانده است، گروهی هستند که حتی با وجودیکه که ایدئولوژی و خط فکری متفاوتی از یکدیگر دارند (و در این میان مسعود نماینده ایدلوژی خود کارگردان به نظر میرسد.) در کنار هم شبانهروزی در تلاشاند تا کشور را سرپا نگهدارند. صمیمیت و همدلی آنها تنها کورسوی امید در میان هجوم وحشتزای ترور و رعب در حساسترین و تلخترین برهه تاریخ انقلاب است. درست شبیه به شرایط این روزها!