بازیگران زن و مرد میآیند و میروند. برخی تاثیرگذار میشود و برخی دیگر نه. در رابطه با ماشینی که هالیوود باشد، این طبیعت جانور است، تمام ویژگیهای “الگوی امسال” و از اینگونه سخنان.
رویهمرفته در مواجهه با آن نگرش و فلسفه، تاکنون تنها جک نیکلسون وجود داشته است و خواهد داشت. او در سال ۱۹۳۷ متولد شد. دوازده بار نامزد دریافت جایزه اسکار گردید و موفق شد سهتای آنها را به خانه ببرد. این بازیگری است که بهواقع همه “قواعد” هالیوود را در هم میشکند.
در یک سطح فیزیکی، جک نیکلسون یک نقاشی رنگوروغن نبود. برخی از کاراکترهایی که او بازی میکند، باعث میشوند که شما بخواهید در جهت مخالف فرار کنید. با این وجود، چیزهایی هوشمندانه، کاریزماتیک و بهطور کلی تحبیبکننده در سبک بازیگری وی وجود دارد.
او در بسیاری از نقشهایش، دارای یک صفت “بیگانه” درخشان است. به این معنی که او زندگی را طبق قوانین و قواعد خودش زندگی میکند و بهسادگی به آنچه که دیگران میاندیشند، اهمیتی نمیدهد. همچنین این موضوع لزوم شخصیتپردازی این مرد از جایی خارج از پرده به یک حد متعالی را نشان میدهد.
در این مطلب مروری کلی خواهیم داشت بر بیستوپنج فیلمی که باعث شدند، جک نیکلسون یکی بهترین بازیگران آمریکا یا از جهاتی دیگر یکی از بهترین بازیگرانی که تاکنون روی سیاره زمین قدم گذاشته است، گردد.
همچنین بخوانید:
۱۵ فیلم فوقالعاده مارلون براندو که باید تماشا کنید
۱ – دیوانه از قفس پرید ۱۹۷۵ One Flew Over The Cuckoo’S Nest
رویداد تحولآفرین؛ «دیوانه از قفس پرید» در نظر بسیاری بهترین فیلم جک نیکلسون محسوب میشود. این فیلم اساساً خود سینماست؛ در احساسیترین و شوکهکنندهترین حالتش. جک نقش رندال مکمورفی را بازی میکند؛ یک مجرم که تمارض میکند به بیماری روانی دچار شده است تا بدین ترتیب از رفتن به زندان رهایی یابد. در عوض، او به یک بیمارستان روانی فرستاده میشود که توسط پرستار راچد (با بازی لوئیز فلچر) بهطرز سختگیرانهای اداره میشود.
یک درگیری اجتنابناپذیر از خواستهها بین مکمورفی و راچد شکل میگیرد. فیلم بهطور گسترده از منبع اصلی خود (رمانی نوشته کن کیسی) فاصله میگیرد. این خود سینماست؛ در قدرتمندترین و هیجانانگیزترین شکل خودش که بهواسطه جک نیکلسونِ تماماً بیپروا قویتر شده است و او در این اجرای خود به سیم آخر زده است.
«دیوانه از قفس پرید» در کنار دو شاهکار «در یک شب اتفاق افتاد» ۱۹۴۳ It Happened One Night و «سکوت برهها» ۱۹۹۱ The Silence Of The Lambs، سه فیلمی هستند که هر پنج جایزه اصلی اسکار را تصاحب میکنند (بهترین فیلم، کارگردانی، بازیگر نقش اول مرد، بازیگر نقش اول زن و بهترین فیلمنامه). تا زمانی که «دیوانه از قفس پرید» را مشاهده نکردهاید، زندگی سینمایی شما کامل نشده است.
۲ – محله چینیها ۱۹۷۴ Chinatown
«محله چینیها» نقطه آغاز نقشهای جدی در فعالیت حرفهای جک نیکلسون محسوب میشود. او در این فیلم نوآر پیچیده و تودرتو، نقش جی. جی “جیک” گیتس را بازی میکند؛ یک کارآگاه خصوصی که در مسیر دشواری قرار گرفته است. نویسندگی کار را رابرت تاون بر عهده داشته و کارگردان این اثر نیز رومن پولانسکی بوده است. «محله چینیها» یک شاهکار در بالاترین مرتبه موجود است.
این فیلمِ آزاردهنده، گیرا و کاملاً درگیرکننده، محصول دوران هالیوود نو است و آن را به نقطه اوجش میرساند.
۳ – درخشش ۱۹۸۰ The Shining
در این اثر فراموشنشدنی و اعصابخردکن، جک نیکلسون با یکی از اسطورههای بیچونوچرای کارگردانی سینمای مدرن، یعنی استنلی کوبریک، در یک تیم قرار میگیرد. داستان فیلم بر اساس رمان پرفروش استفن کینگ است اما تفسیر بهشدت متفاوتی با منبع اصلی خود داشته است که ظاهراً خود کینگ از آن متنفر بوده است.
صحنهپردازی در هتل اورلوک بدیمن انجام پذیرفته است و جک نقش نویسنده جک تورنس را ایفا میکند؛ او که با اعتیاد به الکل و فشاری که بر روی خانوادهاش قرار گرفته، دستوپنجه نرم میکند، تصمیم میگیرد بهعنوان یک سرایدار در این هتل مشغول به کار شود، همسر و پسرش نیز او را همراهی میکنند.
یک حس وحشت و ترس در این فیلم وجود دارد، هرگز واضحتر از این نیست که چطور جک به عملکرد مرکزیاش نزدیک میشود. بسیاری گفتهاند که این نقش نقطه آغاز سقوط جک در تبدیل شدن به یک کاریکاتور بوده است و او در اجراهای بعدشاش فراتر میرود.
این فیلم مردی را که بیش از حد تحت فشار قرار گرفته، بهخوبی به تصویر میکشد. اثری کلاستروفوبیک و رنجآور که دو چیز را بهزیبایی به نمایش میگذارد؛ استفاده فوقالعاده از استدیکم و اجراهایی که بهدرستی توسط کارگردانی کاملاً باریکبین با بصیرت و توانایی هدایت شدهاند.
۴ – ایزی رایدر ۱۹۶۹ Easy Rider
«ایزی رایدر» در دو بخش بهترین فیلمنامه ارجینال و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (برای جک نیکلسون) نامزد دریافت جایزه اسکار شد. این اثر پیشگامانه دنیس هاپر دریچههایی را به روی نسل جدیدی از فیلمسازان آمریکایی میگشاید. جک نیکلسون نقش یک وکیل الکی را بازی میکند؛ کسی که در جستوجوی چیزهای بیشتری از زندگی است از آنچه که معمولاً تجربه میکند. صحنهای را نگاه کنید که جک مسافری را بر موتورسیکلت سوار کرده و کلاه کاسکت موتورسیکلت را به سر کرده است. آن شادی بر چهرهاش کاملاً ملموس است.
«سبکسواران» برای جک نیکلسون، یک معرفی فرخنده به قلبها و ذهنهای عاشقان سینما در سراسر نقاط جهان بود.
۵ – رفتگان ۲۰۰۶ The Departed
فیلمی که ثابت شد، چیزی جز یک شاهکار از کارگردان افسانهای مارتین اسکورسیزی نبوده است. در این فیلم، جک نیکلسون را در نقش رهبر تشکیلات یک باند گانگستری بهنام کاستلو میبینیم. یک مرد که هرچه در زندگی بخواهد، دارد. او اساساً دیگر نگران هیچ چیزی نیست. یک تصویرسازی استادانه از قدرت مطلقی که تماماً مشغول فساد است و جک در سالهای پایانی دوران فعالیت حرفهایاش آن را به بهترین نحو ممکن ارائه میکند.
«رفتگان» بازسازی آمریکایی از یک فیلم اکشن هنگ کنگی بهنام «امور دوزخی» ۲۰۰۲ Infernal Affairs، است. این فیلم یکی از موارد نادری است که بینهایت از فیلمی که براساس آن ساخته شده بود، بهتر از آب درمیآید. یک عمق و طنین احساسی در این فیلم وجود دارد که منبع اصلی فاقد آن بود.
بازیگران قدرتمندی در «رفتگان» نقشآفرینی میکنند؛ این فیلم لئوناردو دیکاپریو، مت دیمون، مارک والبرگ، مارتین شین و الک بالدوین را به نمایش میگذارد. جک نیکلسون مطمئناً بهاندازه بقیه موفق بوده است.
۶ – آخرین مأموریت ۱۹۷۳ The Last Detail
کارگردان این الماس جنایی بسیارکمدیدهشده، هال اشبی (فیلم دیگر او «هارولد و ماد» Harold And Maude محصول سال ۱۹۷۱) است و نویسندگی آن را نیز رابرت تاون (اثر دیگر او «محله چینیها» محصول سال ۱۹۷۴) برعهده داشته است. این یک اثر کوبنده و فراموشنشدنی درباره بیعدالتی است و بهعنوان چیزی از یک عالم صغیر عمل میکند و اظهار نظر اجتماعی در آمریکا در اوایل دهه ۷۰ میلادی را بازگو میکند.
دو ملوان نیروی دریایی مامور انتقال یک ملوان جوان به زندان میشوند، آن هم بهدلیل ارتکاب به جرمی که اهمیت چندانی نداشته است. یکی از آنها (یک بازی شگفتانگیز از جک نیکلسون) تصمیم میگیرد به آن جوان بینوا زمانی برای زندگی بدهد و در طول سه روز تجربههای فراوانی از زندگی را به او یاد دهد.
دیالوگهای این فیلم بهطرز درخشانی بانمک و تندوتیز هستند و این در به تصویر کشیدن وضعیت انسانی تاثیرگذار بوده است. «آخرین ماموریت» یک نقطه متمایز و موثر است در بین تمام آنچه که در جلو و پشت دوربین قرار گرفتهاند. فیلمی که نباید از دست داد.
۷ – بهتر از این نمیشه ۱۹۹۷ As Good As It Gets
«بهتر از این نمیشه» سومین اسکار را برای جک نیکلسون به همراه داشت و دومین مورد برای ایفای یک نقش اصلی. کارگردانی این اثر را جیمز ال. بروکس، برعهده داشت؛ کسی که پیشتر دو فیلم «اخبار تلویزیون» ۱۹۸۷ Broadcast News و «شرایط مهرورزی» ۱۹۸۳ Terms of Endearment را هدایت کرده بود. یک فیلم کمدی- درام تاثیرگذار و بسیار جذاب که جک نیکلسون در نقش یک نویسنده مردمستیز، نفرتانگیز و دارای وسواس فکری/ عملی کشنده بهنام ملوین یودال، در آن خوش میدرخشد.
او با یک مادر مجرد دوست میشود، که بهزیبایی توسط هلن هانت نقشآفرینی شده است. میبینیم که ملوین بهآرامی از صدف خود بیرون میآید و به قول خودش، “میخواهد فرد بهتری باشد”.
این ایده و مفهوم که انسانها به یکدیگر نیاز دارند، بههنگام و لایتناهی است. «بهتر از این نمیشه» این موضوع را در یک سطح و مقیاس بهواقع احساسی و صادقانه ترسیم میکند. این فیلم یکی از بهترین آثار بازیگر نقش اصلی و کارگردان خود میشود. گرچه چیزهای خوبی درباره آن نمیتوان گفت.
۸ – پنج قطعه آسان ۱۹۷۰ Five Easy Pieces
کارگردانی این اثر را باب رافلسون یکی از تهیهکنندگان «سبکسواران»، عهدهدار بوده است. «پنج قطعه آسان» یک قطعه با کاراکترهایی غنی است که نگارش آنها بهزیبایی انجام شده است. جک نیکلسون در جلو و مرکز همه آنها و در نقش یک پیانیست بااستعداد حضور دارد؛ کسی که به آن زندگیاش پشت کرده و حالا در عوض در سکوهای نفتی کار میکند.
یک پرتره فراموشنشدنی از مردی که نمیداند با زندگی خود چه کند؛ «پنج قطعه آسان» یک نمونه عالی از دوران اولیه فعالیت حرفهای جک نیکلسون است.
۹ – پستچی همیشه دو بار زنگ میزند ۱۹۸۱ The Postman Always Rings Twice
«پستچی همیشه دو بار زنگ میزند» یک بازپرداخت رادیکال، بهشدت احساسی و جنسی از یک فیلم نوآر محصول سالها قبلتر و بر اساس رمانی نوشته جیمز کین است که یک پرداخت شگفتانگیز از این فیلم نوآر محسوب میشود. یک بارقه خشمآلود و برانگیختنی بین جک و بازیگر نقش اصلی زن، جسیکا لنگ، وجود دارد که کاملاً ملموس است.
قدرت این بازسازی ویژه در این است که میتواند برخی چیزها را نشان دهد و به آبهای بینهایت تاریکتر از نسخه اصلی و منبع خود برود؛ که میتواند ناشی از تغییرات بنیادینی باشد که در دهه گذشته در رابطه با سانسور در سینما رخ داده بود. این یک بازسازی نادر است که کار میکند و موثر واقع میشود.
صحنه “شما نمیتوانید حقیقت را کنترل کنید” دوباره به یک لحظه نمادین سینمای مدرن تبدیل شده است. از آن زمان تاکنون چند نفر از آن تقلید کردهاند یا آن را دزدیدهاند؟ این هنوز از قدرت آتشافروزی خالصی که جک نیکلسون به روی پرده آورد، چیزی کم نمیکند؛ یک اجرای تماماً احساسی و هیجانانگیز که به شما یادآوری میکند چرا او یکی از بهترینهاست.
۱۰ – چند مرد خوب ۱۹۹۲ A Few Good Men
جک نیکلسون در «چند مرد خوب» راب راینر، یک کتاب درسی مثالزدنی است؛ اینکه چقدر به شما زمان حضور بر پرده داده شده است، مهم نیست آنچه که اهمیت دارد روشی است که شما از آن بهره میبرید.
نقشی که تقریباً میتوان گفت بهاندازه یک حضور افتخاری (cameo) است؛ جک نیکلسون در نقش کلنل نیتن جیسپ پرده را به دو بخش تقسیم میکند. جیسپ یک مرد نظامی سالخورده است که مطلقاً قادر به تطبیق با روشها و چراهای دوران مدرن نیست.
۱۱ – درباره اشمیت ۲۰۰۲ About Schmidt
این کمدی- درام پرمهر الکساندر پین درباره مردی است که بهتازگی همسرش را از دست داده است و سعی میکند که به دنیای اطراف خود معنا دهد. جک نیکلسون با تعدادی متریال بهغایت تیزبینانه و تاملبرانگیز، بهواقع به اداواطوارهایی برمیگردد که در برخی اوقات میتوانستند از او کاریکاتوری از خودش بسازند.
یک اثر بهشدت دستکمگرفتهشده که توسط یک نویسنده/ کارگردان بسیار باهوش ساخته شده است. «درباره اشمیت» یک بازی کاملاً متفاوت را از جک نیکلسون به نمایش میگذارد که بسیار مورد استقبال قرار میگیرد.
۱۲ – سرنشین ۱۹۷۵ The Passenger
در این اثر مبهم و اسرارآمیز میکلآنجلو آنتونیونی، کارگردان ایتالیایی، جک نیکلسون نقش یک خبرنگار را بازی میکند؛ او قصد دارد از زندگیاش فرار کند و بدین ترتیب هویت یک فرد مرده را برای خود در نظر میگیرد. معلوم میشود، هویتی که او برای خودش در نظر گرفته در اصل متعلق به یک تاجر اسلحه در آفریقای پسااستعماری است.
با وجود اینکه فیلم پر از مسائل سیاسی است، اما هرگز تمرکزش را بر مسائل شخصی از دست نمیدهد. «سرنشین» یک سبک منحصربهفرد دارد و به آن تکیه میکند که بهزیبایی بهواسطه سرگشتگی جک از آنچه خود را بدان دچار کرده است، ارتقا پیدا میکند و بازخورد مثبتی به دست میآورد. «سرنشین» یکی از فیلمهای قابلفهمتر آنتونیونی و یک نمونه عالی از میزان تنوع عملکردی جک نیکلسون است.
۱۳ – سرخها ۱۹۸۱ Reds
جک نیکلسون در این فیلم با دوست قدیمی خود، وارن بیتی همکاری میکند. «سرخها» پرداختی حماسی و باشکوه از زندگی جان رید، خبرنگار آمریکایی است؛ کسی که وقایع انقلاب روسیه را در کتاب خود، «ده روزی که دنیا را تکان داد» Ten Days That Shook The World به نگارش درآورد. جک نیکلسون نقش نمایشنامهنویس یوجین اونیل، دوست رید، را بازی میکند و نقش عاشق رید، لوئیس بریانت، را دایان کیتن در این فیلم ایفا میکند.
این فیلم جسورانه، یک پروژه رویایی برای بیتی بود که بهخاطر عملکردش در این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین کارگردانی شد. «سرخها» همچنین از این جهت منحصربهفرد باقی مانده است که داستانی درباره روسیه است که با پول آمریکا ساخته شده است، آن هم در زمانی که روسیه عمیقاً خارج از مساعدت آمریکا بود تا جایی که یکی از نگرانیهای آمریکا بهشمار میرفت. بالاخص پس از آنکه آمریکا تصمیم گرفت بازیهای المپیک ۱۹۸۰ مسکو را تحریم کند. “سرخها” یک کار بسیار دستکمگرفتهشده است که بهشدت ارزش بررسی شدن را دارد.
در ادامه تعدادی دیگر از فیلمهای فوقالعادهای را که جک نیکلسون در آنها به ایفای نقش پرداخته است، نام بردهایم.
۱۴ – شرایط مهرورزی ۱۹۸۳ Terms Of Endearment
۱۵ – آیرنوید ۱۹۸۷ Ironweed
۱۶ – گارد عبور ۱۹۹۵ The Crossing Guard
۱۷ – هوفا ۱۹۹۲ Hoffa
۱۸ – شرف خانواده پریتزی ۱۹۸۵ Prizzi’s Honour
۱۹ – فهرست باکت ۲۰۰۷ The Bucket List
۲۰ – سلطان باغهای ماروین ۱۹۷۲ The King Of Marvin Gardens
۲۱ – بتمن ۱۹۸۹ Batman
۲۲ – آببندهای میسوری ۱۹۷۶ The Missouri Breaks
۲۳ – رهسپار جنوب ۱۹۷۸ Goin’ South
۲۴ – جادوگران ایستویک ۱۹۸۷ The Witches Of Eastwick
۲۵ – خشمدرمانی ۲۰۰۳ Anger Management
این مطلب برگرفته از نوشته Neil Evans در سایت tasteofcinema است.