لطفا مزاحم نشوید اولین فیلم محسن عبدالوهاب در مقام کارگردان است. عبدالوهاب را بیشتر با همکاریهایش با رخشان بنی اعتماد میشناسیم. نوشتن فیلمنامه «گیلانه» و «خون بازی» و دستیاری کارگردانی در «گیلانه» و «زیرپوست شهر»، مهمترین همکاریهای میان عبدالوهاب و بنی اعتماد است.
بااینحال، اولین اثر داستانی بلند عبدالوهاب، در فضایی بسیار متفاوت از آثار رخشان بنی اعتماد میگذرد. عبدالوهاب که آشکارا از سینمای اجتماعی بنی اعتماد پیروی میکند، اما در اولین فیلمش نشان میدهد که جهانبینی متفاوتی دارد و فیلمساز منحصربهفردی است.
همچنین بخوانید:
حریم – نفرین فرزند دو رگه
سه داستان از زندگی مردمان تهران
لطفا مزاحم نشوید سه داستان مجزا را در یک روز در تهران روایت میکند. داستان اول، مجری تلویزیونی را نشان میدهد که با همسرش مشکل دارد و از یکسو سعی میکند او را راضی کند و از سوی دیگر سعی دارد وضعیت پیشآمده را از دیگران مخفی کند. داستان دوم مربوط به روحانی شهرستانی است که در مترو کیف و مدارکش را دزدیدهاند و او از طریق تماس با تلفن همراه گمشدهاش، سعی میکند سارق را راضی کند تا مدارکش را پس بگیرد. داستان سوم هم زندگی پیرزن و پیرمرد تنهایی است که از غریبهها میترسند و وقتی تعمیرکار برای تعمیر تلویزیون میآید از راه دادن او به خانه اجتناب میکنند.
لطفا مزاحم نشوید قصهاش را در یک صبح پاییزی و با نمایی از شهر تهران آغاز میکند. این نما در ابتدا بیننده را آماده میکند تا راهی سفری به زندگی شهرنشینان شود. روایت زن و شوهر را تعقیب میکند و از بین دیالوگهایشان تصویر روشنی از زندگی آنها به بیننده میدهد. لطفاً مزاحم نشوید شخصیتپردازی نمیکند، پیشینه چندانی از کاراکترهایش ارائه نمیکند و از این طریق این شخصیتها را به الگوهایی از یک جامعه بزرگتر تبدیل میکند.
ارتباط در بطن روایتها
از سوی دیگر، سه روایتی که در لطفا مزاحم نشوید میبینیم، در ظاهر به هم ربطی ندارند. اما تنها تصادفهای اتفاقی و سر راه هم قرار گرفتن نیست که این کاراکترها را به هم پیوند میدهد. سه داستان لطفاً مزاحم نشوید در بطن کاملاً به هم مرتبط هستند و حتی شخصیتها هم به یکدیگر ارتباط پیدا میکنند و شبکه روابط اینگونه معنا می یابند.
مسئله ازدواج و جدایی، یکی از عناصر اصلی است که سه قصه را به هم پیوند میدهد. روایت اول واضح و آشکار این موضوع را تعقیب میکند، روایت دوم در دفتر ازدواج و طلاق میگذرد و یک زن و مرد در آستانه ازدواج و یک زوج در آستانه طلاق را به نمایش درمیآورد. در روایت سوم هم تعمیرکار با بچه شیرخوارهاش سرکار آمده است، چراکه مادر بچه قهر کرده و رفته است.
اما ازدواج وزندگی زناشویی تنها ارتباط میان شخصیتهای لطفا مزاحم نشوید نیست. لطفاً مزاحم نشوید، آدمهایی را نشان میدهد که از جایگاه واقعیشان جداشدهاند و بهاجبار در موقعیتی قرارگرفتهاند که با هویتشان غریبه است.
در هر سه داستان، باشخصیتهایی روبرو هستیم که از اصل و هویت خود دور شدهاند. مجری، قبلاً روزنامهنگار بوده و حالا برای حفظ شغلش هم که شده به جریان اعتقادی پیوسته که خودش باوری به آن ندارد و اصرار دارد همسرش را هم در این هویت جدید و جعلی شریک کند. در روایت دوم، روحانی از شهرستان به تهران آمده است، با این تفکر که یک دفتر ازدواج و طلاق در تهران شرایط خوبی برایش مهیا خواهد کرد. اما در کوچکترین روابط اجتماعی این ابرشهر، درمانده است. شیمی زندگی شهرنشینی را درک نمیکند و مانند غریبهای سعی میکند فقط خودش را نجات دهد.
روایت سوم هم پیرزن و پیرمردی را نشان میدهد که شاید روزی برای خودشان کسی بودهاند. حالا اما تکوتنها در خانه قدیمی با ترس زندگی میکنند و دلخوشیشان سریال دیدن است. پیرمرد حواسش سر جایش نیست. پرتوپلا میگوید و زمان را اشتباه گرفته است. زن اما با صبوری برای همسرش مادری میکند. وقتی هم که بچه تعمیرکار را برای عوض کردن پوشکش میگیرد دیگر کاملاً در نقش مادر فرو میرود. نگاه پر از حسرت و امید پیرزن به کودکی که معصومانه روی مبل کنارش خوابیده است، نشان میدهد که چقدر دلش برای مادری کردن تنگشده است.
آنسوی ماجرا هم اعتقادات مذهبی عامه مردم است. زن میانسالی که اصرار دارد سید صیغهاش با پسر جوان را جاری کند، دزدی که در عوض روضه خواندن روحانی برای مادر بیمارش مدارک را پس میآورد، پیرزنی که در مقابله با هر چیز ناشناختهای زیر لب دعا میخواند، برخورد پیرمرد و راننده تاکسی با روحانی، همه اینها، یک تناقض عجیب در زندگی آدمهای امروز را نشان میدهد که در داستان اول به تبلور رسیده است.
قصهگویی به سادگی
عبدالوهاب، با همین دقت نظر و باریکبینی فیلمش را پرداخت میکند. لطفا مزاحم نشوید یک تصویر کلی از زندگی شهری و آدمهایش ارائه میدهد. تصویری که با جزئیات ساختهشده و جانیافته است. روایت خارج از کادر، زندگی جاری شهری را به نمایش میگذارد و آدمها را در بستر محیطشان به بیننده نشان میدهد. از اینسو است که بازنمایی لطفاً مزاحم نشوید واقعی و گزنده است. درست مثل تنهایی پیرزن و پیرمرد که بهشدت غمگین و تلخ است و این تنهایی بر درودیوار و اسباب و اثاثیه قدیمی خانه نقش بسته است. لحن طنزی هم که در فیلم جاری است، یک کمدی سیاه پدید آورده است. نوع کمدی لطفا مزاحم نشوید از آن دسته کمدیها نیست که بیننده را به قهقهه وادارد. بهجایش، لبخندی تلخ همراه با هوشمندی و آگاهی است که بیننده را سر ذوق میآورد.
در پایان هم لطفاً مزاحم نشوید در ادامه نمایی که فیلم را شروع کرده است، این بار در هنگام شب به تهران بازمیگردد. زندگی پرسروصدا و شلوغ شهرنشینان را در یک روز به تصویر درمیآورد و به همه کاراکترهایش سر میزند تا عاقبتشان در این روز پرهیجان را به بیننده نشان دهد. عبدالوهاب با هوشمندی در سکانس پایانی، نشان میدهد که این کاراکترها و در تصویری بزرگتر، این آدمهای شهرنشین، چگونه هرروز بیدار میشوند، میجنگند، بازهم میجنگند و بعد به خواب میروند.
تلاش کاراکترهای لطفا مزاحم نشوید برای آنکه به رنگ اجتماع درآیند، برای آنکه برای خود جایی دستوپا کنند، الگوی کوچک فیلم را بسط میدهد و مخاطب را مستقیماً نشانه میگیرد.
درنهایت، لطفاً مزاحم نشوید گرچه به جریان هنر و تجربه نزدیکتر است تا سینمای جریان روز، اما ساده و روان قصهگویی میکند. عبدالوهاب بهجای آنکه تلاش کند بیننده را شگفتزده کند و با بازیهای فرمی، او را مبهوت بگذارد، برایش قصه میگوید و او را با کاراکترهایش همراه میکند. لطفا مزاحم نشوید از آن دسته فیلمهای جمعوجوری است که حال مخاطب را خوب میکنند.