به نظر میرسد آدمکشهای زن مانند موجودات افسانهای دیگری از جمله هابیتها هستند که در فیلمها بسیار بیشتر از دنیای واقعی وجود دارند و به تنهایی در آپارتمانهای بزرگی در منهتن زندگی میکنند.
یا حداقل آنهایی که به خوشگلی بلیک لایولی هستند فقط در فیلمها پیدا میشوند. اگر چه فیلم بخش ریتم The Rhythm Section در نیمه اول خود تمام تلاشش را کرده است تا زیبایی او را کمرنگ کند، با نشان دادن پوست رنگ پریده، بدن کبود، چشمهای گود افتاده و موهایی بهم ریخته.
اتفاقی که باعث زیر و رو شدن زندگی استفانی شد، بمبگذاری هواپیمای مسافربری توسط گروهک تروریستی و کشته شدن تمام مسافرین آن بود که خانواده او نیز جزو آنها بودند. پس از این حادثه، استفانی هر روز آرزو میکرد کاش او هم در آن هواپیما و در کنار آنها کشته میشد، حالا او با تنفروشی و مصرف مواد مخدر روزهایش را میگذارند.
همچنین بخوانید:
معرفی فیلم لاوینگ Loving – فیلمی واقعی بر اساس قصهای واقعی
اتفاقی باعث ایجاد انگیزه در او برای تغییر شرایطش میشود، مردی پیش او میآید و به او در مورد عاملان حمله تروریستی اطلاعاتی میدهد. مراحل کنار آمدن او با این اطلاعات جدید و برگشتن به زندگی عادی و تبدیل شدنش به یک آدمکش حرفهای با تمرین زیاد و با کمک یک مامور امآی۶ سابق، با بازی جود لا، میتوانست خیلی بهتر و هیجانانگیزتر از این به تصویر کشیده شود.
اما به نظر میرسد که کارگردان بخش ریتم The Rhythm Section رید مورانو (که برای کارگردانی فوقالعاده سه قسمت آغازین مجموعه تلویزیونی «داستان ندیمه» برنده جایزه امی شد)، نتوانسته ریتم مناسبی برای روایت داستانش پیدا کند، داستان یا به سمت حال و هوای شخصیت شارلیز ترون در «بلوند اتمی» میرود و یا غرق جنبههای روانشناسی مانند فیلم کلاسیک فرانسوی سال ۱۹۹۰ «دختری به نام نیکیتا» میشود.
لایولی سعی کرده است جنبههای مختلف شخصیت خود را به نمایش بگذارد، اما فیلمنامه به اندازهای قوی نیست که این فرصت را در اختیار او قرار دهد. (او نقش شخصیت بریتانیایی را بازی میکند، اما فقط نیمه از صحبتهای او با لهجه درست ادا میشود.)
اما میتوان گفت صحنههای مبارزه برای زن جوانی که به تازگی از چنگ اعتیاد رها شده و خود به تنهایی راههای مبارزه را یاد گرفته است، به اندازه باورپذیری درهم و برهم و بینظم است: او یک انسان است و نه یک ابرقهرمان و در بسیاری از موقعیتها خوششانسی میآورد. با رفتن این شخصیت به شهرهای مختلف، از جمله لندن، طنجه، مادرید و مارسل، استرلینگ کی. بروان در نقش یک مامور سابق افبیآی نیز وارد داستان میشود.
در نیمه دوم فیلم، صحنههای عمیقتر و قویتری وجود دارند، با این هیچکدام باعث گیراتر شدن داستان بخش ریتم The Rhythm Section نشده است و تا پایان پر از خون و خونریزی آن، داستان فیلم آنطور که باید به دل نمینشیند.
این مطلب از نوشته لیا گرینبلت در سایت Entertainment Weekly گرفته شده است.