در مواجهه با هر اثر هنری، خوانش هنرمند بارزترین وجه مشخصهای است که میتواند برای شناسایی جهان ذهنی و موجودیت اثر هنرمند کارساز باشد. سینما هم از سایر هنرها مستثنا نیست. هر فیلمساز، با خوانشی شخصی، میتواند از موضوعی آشناییزدایی کند یا سوژهای و بکر خلاق در مقابل بینندهاش قرار دهد.
همراه شدن با جریان سینما کار راحتی است و مستلزم پیگیری اخبار روز سینما است.
اما ورود به جهان داستانی و سینمایی یک فیلمساز چندان کار راحتی نیست. یک انتخاب اشتباه، میتواند رابطه مخاطب با یک سینماگر را برای همیشه قطع کند. البته در اینجا از فیلمسازی صحبت میکنیم که جهان ذهنی دارد، هدفمند فیلم میسازد و مسیر کاری مشخصی دارد.
در این یادداشت سعی میکنیم با ترسیم نقشه راهی، بهترین مدخل برای ورود به جهان داستانی و سینمایی ابراهیم حاتمی کیا را شناسایی کنیم.
همچنین بخوانید:
سیر تحول ابراهیم حاتمی کیا
چرا حاتمی کیا؟
اگر قرار باشد برای سینمای حاتمی کیا، دستهبندی تعریف کنیم، “دفاع مقدس” بهترین تعریف است. او که بهتازگی 58 ساله شده است، این روزها با پیشتولید آخرین فیلمش، خروج دوباره به صدر اخبار سینمایی بازگشته است. ابراهیم حاتمی کیا، همیشه فیلمسازی بوده است که با دغدغههای مشخص در سینما فعالیت کرده است و شاید در میان فیلمسازان ایرانی بیش از بقیه به ژانر و قواعد آن وفادار باشد. حاتمی کیا در برهههای مختلف، با نگرش خاص خودش، توانسته روحی دوباره در کالبد نیمهجان سینمای دفاع مقدس بدمد و آتش رو به خاموشی این ژانر را دوباره زنده کند.
بااینهمه، حاتمی کیا همزمانی از فضای اصلی فیلمسازیاش فاصله گرفت و با ورود به سینمای عرفانی، به تجربهگرایی پرداخت. تجربهای که اکنون، همه میتوانیم توافق کنیم، چندان موفق نبوده است.
حاتمی کیا، با بادیگارد به سینمای مطلوبش بازگشت و این بار بهجای جنگ و دفاع مقدس، اکشنی بهروز ساخت که در ساختار سینمایی شخصیاش جای میگرفت. استقبال مخاطبان از بادیگارد نشان میدهد که سینمای حاتمی کیا هنوز پتانسیل بالایی دارد و میتواند در صورت درست به کار گرفته شدن، ارتباط مؤثری با مخاطب برقرار کند.
گذشته از همه این حرفها، باید بپذیریم که حاتمی کیا، فیلمساز مهمی در مسیر تاریخ فیلمسازی سینمای ایران است. میتوانید او و سینمایش را دوست نداشته باشید، اما نقش حاتمی کیا در گسترش سینمای بعد از انقلاب ایران انکار ناشدنی است. همانگونه که تأثیر حاتمی کیا در بازتاب نگاه شخصی نسبت به موضوعات اجتماعی و سیاسی را نمیشود نادیده گرفت. حاتمی کیا، بهعنوان یک سینماگر مؤلف، بعد از علی حاتمی شاید تنها فیلمسازی باشد که هویت ملی خود را با غرور در آغوش میگیرد و آن را به سینمایش میآورد.
حاتمی کیا اصالتاً انسان رادیکالی است. انگار هیچ قاعده و قانونی را برنمیتابد و همیشه ساز مخالف در دست دارد. این عصیان و عصبیت به فیلمها و قهرمانهای حاتمی کیا هم میرسد. بااینکه عموماً در گروه فیلمسازان دولتی قرار میگیرد، اما طعم توقیف و سانسور را هم چشیده است. به رنگ ارغوان یکی از جذابترین آثار حاتمی کیا، سالها توقیف بود و گزارش یک جشن او هم پس از رونمایی در جشنواره فجر، در پستو وزارت ارشاد در حال خاک خوردن است. با همه اینها، حاتمی کیا همیشه موضعش را با صدای بلند فریاد زده است و حتی مراسم اختتامیه جشنواره فجر هم باعث نشده است در ابراز عقایدش ابایی داشته باشد.
با این اوصاف بعید نیست، بینندهای که اساساً رابطه خوبی با سینمای دفاع مقدس ندارد، با دیدن اثری از حاتمی کیا، او و آثارش را پس بزند. به همین دلیل است که شاید حتی ضروری باشد که برای ورود به سینمای حاتمی کیا، از جایی مشخص شروع کرد و به نقطهای مشخص رسید. اگر میخواهید با سینمای حاتمی کیا آشتیکنید یا برای اولین بار وارد دنیای قهرمانهای خسته و عاصی او بشوید، شاید این پیشنهادها به دردتان بخورد.
از کجا شروع کنیم؟
بیاغراق، همه ما ابراهیم حاتمی کیا را با آژانس شیشهای میشناسیم. اما بگذارید با شما روراست باشم. آژانس شیشهای برای آنکه حاتمی کیا و سینمایش را بشناسید، گزینه مناسبی نیست. آژانس شیشهای فیلم بینظیری است. اما قهرمان آن، تبلور شخصیت رادیکال و سرسخت خود حاتمی کیا است. آژانس شیشهای با همه ویژگی منحصربهفردی که دارد، نگاه سیاسی فیلمسازش را در بالاترین حد ممکن به نمایش میگذارد.
ازاینجهت، از کرخه تا راین برای آشنایی با حاتمی کیا، انتخاب بهتری به نظر میرسد. از کرخه تا راین همه المانها و عناصر سینمایی حاتمی کیا را دارد. حاتمی کیا در این فیلم با توجه به شرایط روز جامعهاش به سراغ دفاع مقدس و جنگ ایران و عراق میرود. او قصهاش را در میدان جنگ نه، بلکه در کنار رودخانه راین در آلمان تعریف میکند. زمانی که آتش جنگ خاموش شده است، اما رزمندگان زیادی در سکوت هرروز میجنگند.
از کرخه تا راین را نمیتوان با قاطعیت یک درام ضد جنگ نامید، اما نگاه ابراهیم حاتمی کیا با نگاهی انسانی به جنگ و عواقب آن، تصویری روشن از پیروزی و شکستها، بمبها و خمپارهها و بازماندگان این ویرانی به نمایش میگذارد. قهرمان از کرخه تا راین عصبیت و تکروی حاج کاظم آژانس شیشهای را ندارد و علی دهکری با آن شمایل معصوم و دوستداشتنی آن روزهایش، یک رزمنده تنها و مظلوم را به خوبی به تصویر درمیآورد. موسیقی بینظیر مجید انتظامی هم که کولاک میکند.
بوی پیراهن یوسف هم با اینکه به پختگی آثار متاخر حاتمی کیا نیست، اما میتواند استارت خوبی برای ورود به سینمای او باشد.
بعد چه فیلمی ببینیم؟
قطعاً آژانس شیشهای. بعد از دیدن از کرخه تا راین است که بیننده تازه میتواند با حاج کاظم، بهعنوان یک گروگان گیر هم ذات پنداری کند و خشم او را درک کند. عباس آژانس شیشهای نمونهای دیگر از سعید از کرخه تا راین میشود و بینندهای که مرگ دردناک سعید را دیده است، با حاج کاظم همراه میشود. از سوی دیگر، آژانس شیشهای بیش از سایر آثار ماقبل خود، برداشت ابراهیم حاتمی کیا از جامعهاش را بازتاب میدهد. حاتمی کیا در آژانس شیشهای با نمایش یک گروگانگیری، به سینماییترین شکل ممکن، بیننده را گروگان میگیرد تا شاهد گفتگو و تقابل او باقدرت برتر جامعهاش باشد.
به رنگ ارغوان هم، درونمایه مشابهی دارد.این اثر جنجالی حاتمی کیا، بار دیگر نشان میدهد که او بهعنوان فیلمساز در ارتباط نزدیک با جامعهاش است. به رنگ ارغوان بیش از آنکه یک درام اکشن باشد، با تعلیق و معما سیر روایتش را پیش میبرد و بیننده را دعوت میکند تا جهان را از زاویه دید فیلمساز ببیند.
ارتفاع پست هم برای آشنایی با سینمای حاتمی کیا گزینه خوبی است. فیلمی که بار دیگر به قربانیان جنگ اشاره می کند.
این بار قربانیانی که هیچ سهمی در جنگ نداشتهاند، اما بار خرابی و ویرانی آن را به دوش کشیدهاند. بازی خوب لیلا حاتمی و حمید فرخ نژاد و ریتم نفسگیر روایت در کنار متن ناب اصغر فرهادی، ارتفاع پست را به یکی از آثار برجسته کارنامه ابراهیم حاتمی کیا تبدیل میکند.
با چه فیلمی شروع نکنیم؟
اگر با آژانس شیشهای با ابراهیم حاتمی کیا آشنا شوید، احتمال زیادی دارد تحت تأثیر پرداخت حرفهای و فرم جذاب فیلم، سرسختی قهرمان و شعارهای سیاسی پرطمطراق فیلم را تحملکنید. اما اگر با دعوت با حاتمی کیا آشنا شوید، مسلماً پرونده این فیلمساز برای همیشه در ذهنتان بسته خواهد شد. دعوت نه اثری از جهانبینی حاتمی کیا دارد و نه میتواند استعداد و خلاقیت او را نشان دهد. این درام کاملاً اجتماعی، از آن دسته آثاری است که باید وانمود کنیم بههیچوجه وجود ندارد، وگرنه باید به کل مسیر فیلمسازی حاتمی کیا شک کنیم.
گوشت رو بدی دست گربه از خدا بخواهی پسش بگیره اصلا عاقلانه نیست