سونامی اولین ساخته میلاد صدرعاملی یک فیلمِ ورزشی است. داستان یک قهرمانِ نوآمدهی تکواندو که در اردوی تیم ملی باید با یک قهرمان قدیمی و خسته مبارزه کند. آن هم زیر نظر یک مربی قدیمی و بسیار جدی که پایبن اصول دنیای قدیم است. همه چیز برای ساختن یک فیلم ژانر مهیا بوده: قهرمان جوان و قوی اما بیاخلاق و پرخاشگر که کسوتها را پاس نمیدارد، مربی پیر و خردمندی که اهل کنار آمدن با مصلحتها و آدمهای تاجر و اداری دور و برش نیست و سرانجام قهرمان قدیمی که پیر و خسته و شکستخورده است اما با هدایت مربی خردمند و انگیزهای که از او میگیرد دوباره روی پایش بلند میشود.
سونامی اما به رغم طرح داستانی جذاب خود و به رغم زحمتی که برای صحنههای ورزشی آن کشیده شده، در نهایت نمیتواند فیلم منسجمی باشد و الگویی برای فیلم ژانر در سینمای ایران تلقی گردد. چرا؟
اولین ضربه عمیقی که سونامی خورده از کستینگ/انتخاب بازیگر آن است. شاید یکی از بدترین ترکیب گروه بازیگران در جشنواره فجر به این فیلم متعلق باشد.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم سونامی – عوضیها خوشبخت میشوند
مهرداد صدیقیان برای نقش قهرمان جدید جهان که جوان است و سرش پر از باد، انتخاب مناسبی است اما مشکل اینجاست که اصولا بازیگر خوبی نیست.
بهرام رادان که در چهل سالگی هنوز بدنش را اینقدر آماده نگه داشته که برای نقش قهرمان ورزشی هم گزینه نامناسبی به نظر نرسد (چیزی که سال گذشته در فیلم خیلی بهتر «عرق سرد» توی چشم میزد و فیزیک بدنی باران کوثری از ضعفهای فیلم به شمار میآمد) در تمام طول مدت بازی چشمهای نگرانی دارد که اعتماد به او و پیروزیاش را ناممکن میکند. امیرمهدی ژوله برای نقش دبیر فدراسیون و محمدرضا غفاری برای نقش کمک مربی تیم ملی (در حالی که سنش از اعضای تیم کمتر به نظر میرسد) خیلی نامناسبند و نقش دخترهای فیلم (فرشته حسینی که قهرمان بسکتبال است و با بهداد/مهردادصدیقیان در ارتباط است و رعنا آزادیور که با مرتضی/رادان در ارتباط است) سردرگم است. در مقابل شجاعنوری از حیث تیپ برای ایفای نقش مربی قدیمی خیلی مناسب است اما فیلم سونامی استفاده چندانی از او نمیکند.
دومین ضربه به فیلم سونامی در انتخاب استراتژی آن است. مشخص است که صدرعاملی نخواسته از کلیشه جوابپسداده “قهرمان قدیمی بدنش را میسازد و قهرمان بیاخلاق جوان را شکست میدهد” تبعیت کند و خواسته طرحی نو دراندازد.
اما مشخص نیست دقیقا کدام طرح قرار است اجرا شود. عرصه فیلمهای ژنریک عرصه فیلمهای تجربی یا شخصی نیست. حتی تا زمان سکانس فینال همچنان مشخص نیست تماشگر باید برای بهداد نگران باشد یا برای مرتضی. فیلم بیشتر با مرتضی همراه است و در خلوت او بیشتر راه پیدا میکند و او را بیشتر تایید کرده اما باز طرف او را نگرفته است.
چنین فیلمهایی باید از نظر حسی برای تماشاگر کاملا روشن باشند و حس پیروزی یا حس شکست به او بدهند. دقت کنید به نام فیلم: سونامی که قاعدتاً باید نشانهای بر پیروزی سونامی باشد که لقب بهداد است.
چرخش پایانی فیلم و گذشت بزرگی که مرتضی به سبک پوریای ولی و غلامرضا تختی میکند هم برای تماشاگر قابل درک و دریافت نیست.
پیش از این تنها دیدهایم که مرتضی از کار مدیربرنامهاش ناراحت شده و بیش از ناراحت شدن، نگران است که افشای دلیل مصدومیت بهداد او را بدنام کند و به گناه ناخواسته بسوزاند. از طرف دیگر فرستادن لوکیشن محل مهمانی به دوستدختر بهداد از کجا میتوانست منجر به درگیری و چوب خوردن و مصدومیت طولانی متعاقب آن شود؟ اینجاست که منطق “ناگهان”ها و اتفاقات باورنکردنی سینمای بدنه ایران به سونامی هم سرایت میکند.با وجود همه ضعفها و خامدستیها، جسارت میلاد صدرعاملی جوان (اگر او را به یاد نمیآورید او بازیگر جوان فیلم پدرش من ترانه پانزده سال دارم است که با ترانه وارد رابطه میشد و اما رهایش میکرد به امان خدا) در رفتن به سمت عرصههای پیش از این تجربهناشده و زحمت و دقتی که برای صحنههای مبارزه فیلمهایش صرف کرده ما را به آینده او در سینما امیدوار نگه میدارد. سونامی میتواند نقطه شروعی برای حرکت سینمای ایران به سمت فیلمهای ورزشی باشد که کلیشههای همیشه امتحانپسدادهای دارند و فیلمهای محبوبی برای تماشاگران به شمار میآیند. به خصوص هوشمندی او در انتخاب تکواندو (که بدیل مناسبی برای محبوبترین ورزش در این ژانر یعنی بوکس است) به عنوان ورزشی مبارزهای، کامرا فرندلی و هیجانانگیز و البته ایرانیشده قابل توجه است.