مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
رایان رینولدز، بازیگر کانادایی به خاطر توانایی باورنکردنی خود در زمانسنجی کمدی روی پرده بزرگ شهرت دارد، اما وقتی در یک نقش درام ظاهر میشود، آسیبپذیری را نیز به همان اندازه عالی ترسیم میکند، بهخصوص وقتی یک پروژه شخصی برای او باشد.
فیلم «پروژه آدام» (The Adam Project) به کارگردانی شاون لوی، داستان آدام رید (رینولدز) خلبان جنگنده سفر در زمان را دنبال میکند که وقتی بهطور تصادفی به سال ۲۰۲۲ میآید، در مأموریتی برای نجات آینده، با خودِ ۱۲ سالهاش (واکر اسکوبل) متحد میشود. جنیفر گارنر، مارک رافلو، زویی سالدانیا و کاترین کینر نیز در فیلم بازی میکنند.
رینولدز ۴۵ ساله نهتنها در «پروژه آدام» میکند، بلکه فیلم را به همراه لوی، همکار خود در فیلم «مرد آزاد» تهیه کرد.
رینولدز میگوید: «من فیلمهای “ددپول”، “ددپول ۲”، “مرد آزاد” و حالا “پروژه آدام” را تهیه کردهام. هر کدام این فیلمها در لحظهای از زمان چیز متفاوتی دارند… “مرد آزاد” در مقطعی منتشر شد که احساس کردم بهنوعی به شادی زیاد احتیاج داریم، این که تماشاگر بدون نگرانی، از دیدن فیلم لذت ببرد. احساس کردم ما با آن فیلم این کار را انجام دادیم. فکر میکنم با “پروژه آدام” همان حس ایجاد میشود. الان برای زندگی کردن دوران راحتی نیست. این ایده که میتوانید فیلمی داشته باشید که بهنوعی احساس در خانه بودن را در تماشاگر ایجاد کند، چیزی بود که واقعاً میخواستم در این فیلمها بیان کنم.»
رینولدز میگوید فیلمهایی که در کودکی تماشا میکرد بیش از همه الهامبخش او بود. «من و شاون لوی که یکی از صمیمیترین دوستان من است، از کودکی به آن فیلمها عادت کردیم؛ “احمقها”، “بازگشت به آینده” و “ئیتی”، آن فیلمهای غولپیکر که آرزوهای ما را برآورده میکردند، فیلمهای مملو از صحنههای نمایشی که در عین حال درباره چیزی کوچکتر و چیزی به لحاظ احساسی پرطنینتر هستند.»
لویِ متولد مونترال، کانادا نیز واقعاً میخواست «پروژه آدام» چیزی بیش از یک ماجراجویی سفر در زمان باشد. او میگوید: «به نظر میرسید فرصتی است برای گفتن برخی از چیزهای واقعی که بسیاری از ما با آن ارتباط برقرار میکنیم؛ این که بتوانیم با گذشته خود آشتی کنیم. کدام یک از ما دوست ندارد این فرصت را داشته باشد؟»
«پروژه آدام» که از ۱۱ مارس ۲۰۲۲ در نتفلیکس پخش شد، بر پویایی ارتباط پدر و پسر و این مضمون جهانی که مردان چگونه با خشم خود نسبت به پدرانشان دست و پنجه نرم میکنند، تمرکز دارد. رینولدزِ متولد ونکوور درباره رابطه خود با پدرش که چند سال پیش درگذشت، میگوید: «خیلی از مسائلی را که با پدرم داشتم، بهنوعی پردازش میکردم. حالا میتوانم درباره بعضی از آن موضوعات فیلم بسازم. وقتی وسط جنگل هستید نمیتوانید از میان درختان چیز زیادی ببینید. در زندگی واقعی، پدرم برای من مثل یک راز بود؛ آدمی بود که هر روز او را میدیدم، اما تا وقتی مُرد چیزی دربارهاش نمیدانستم.»
او با خنده ادامه میدهد: «پس باید مطمئن شوم بچههای من به همان اندازه که مایل هستند، از من اطلاعات داشته باشند. قرار نیست آنها را در این چیزها غرق کنید، اما فکر میکنم واقعاً مهم است که ببینند پدرشان مانند آنها شکست میخورد، یا گاهی اوقات وقتی خیلی سخت کار میکند، برنده میشود. دوست دارم این جایزالخطا بودن را بیان کنم.»
رینولدز میگوید: «پدر من این نگاه را نداشت… شبیه یک موجود اخروی بود. کارش را خوب انجام میداد، اما من او را نمیشناختم. واقعاً به هیچکدام از شکستهای او و چیزهای شبیه آن دسترسی نداشتم. من در یک خانواده متوسط بزرگ شدم، خانوادهای با درآمد متوسط رو به پایین و او تمام تلاش خود را کرد و من برای همه این چیزها سپاسگزارم، اما فکر میکنم از دیدن این فیلم لذت میبُرد. فکر میکنم اگر پدرم امروز بود، واقعاً به “پروژه آدام” افتخار میکرد.»
لوی، ۵۳ ساله نیز توضیح میدهد که او و رینولدز چگونه درک مشترک از «زخمهای» خود را در این فیلم به کار بردند. او میگوید: «روند ساخت “مرد آزاد” و این که یک سال را با هم گذراندیم، من و رایان را نهتنها بهعنوان همکار، بلکه دو دوست پیوند داد. ما داستانهایمان را با هم در میان میگذاشتیم، درباره بچهها و همسرانمان و گذشتهمان صحبت میکردیم. معلوم شد که من و رایان هر دو گذشتهای داریم – او در ونکوور، من در مونترال – که از خیلی جهات عالی بود، اما از خیلی جهات دیگر بسیار چالشبرانگیز بود. پدر او و مادر من، پدر و مادرهایی که همیشه بهراحتی نمیشد آنها را جهتیابی کرد و خانهای که همیشه قابل پیشبینی و امن نبود؛ بنابراین ما آن زخمها را درک میکردیم، اما در عین حال فهمیدیم این زخمها همچنین میتوانند به آدمها قدرت برتر بدهند.»
درحالیکه رینولدز مشتاق تجربه ارتباط با پدرش بود، نگرش شخصیت او در فیلم کمی پیچیدهتر است. دو آدام «پروژه آدام» دیدگاههای متفاوتی به پدرشان دارند. نسخه جوانتر دلش برای او تنگ شده است، درحالیکه نسخه میانسال، تلخ و رنجیده است. رینولدز میگوید: «واقعاً جالب است که در فیلم آدام به عقب برمیگردد و پدرش را میبیند، نهفقط وقتی او زنده است، بلکه وقتی همسن حالای اوست. ما باید برای یک لحظه بهعنوان همسال به هم نگاه کنیم، نه پدر و پسر.»
با وجود تمام مظاهر علمی-تخیلی فیلم، این نظرگاه شخصی به بازیگران خود یک راهِ در دسترس برای ورود به داستان داد. رینولدز میگوید: «برای من، این واقعاً داستانی درباره یک پسر و یک پدر است که با هم ارتباط برقرار میکنند، هرچند از طریق سفر در زمان. فکر میکنم برای خیلی از کسانی که پدر و مادر خود را از دست دادهاند، خداحافظی در مکانی که حالا هستند – در مقابل جایی که هنگام درگذشت پدر و مادرشان بودند – یک آرزوی نهایی است.»
خشمی که آدام نسبت به پدرش احساس میکند درنهایت جای خود را به پذیرش و حتی درک احساسات دفنشده خود میدهد که نشاندهنده رابطه شخصی خود رینولدز با پدرش است. او میگوید: «متوجه شدم دلیل عصبانیت من از پدرم این نبود که او آدم بدی بود یا پدر خوبی نبود. من عملاً از دست پدرم عصبانی بودم چون او مُرد.»
لوی میگوید حس رینولدز در این فیلم از جهاتی متفاوت با سایر فیلمهایش بود. «آن صحنه در بار که آدام با مادرش (با بازی گارنر) روبرو میشود، آن صحنه پایانی بین او و پدرش (با بازی رافلو)؛ در آن صحنهها رایان یک حس عیان و صادقانه دارد که اغلب در فیلمهایش نمیبینیم … خوب میدانستم که باید دهانم را ببندم، از سر راه کنار بروم و اجازه بدهم دوربین آن لحظههای صادقانه را ثبت کند.»
برای رینولدز، صحنه روبرو شدن آدام میانسال با مادرش در ۲۸ سال قبل، یک ارتباط بدون مرز مشخص از تجربه شخصی و نقشآفرینی بود. او میگوید: «تنها کاری که باید میکردم این بود که به جنیفر گارنر خیره شوم؛ بعد همهچیز در جای خود قفل شد.»
درحالیکه «پروژه آدام» تا حد زیادی یک درام خانوادگی است، رینولدز حال و هوای فیلم را متأثر از تربیت کانادایی خود میداند. او میگوید: «کانادا ترکیبی ویرانگر از سادگی، خودتحقیری و خودآگاهی است… من به کانادا نگاه میکنم و بهویژه به ونکوور که وقتی بزرگ میشدم انگار پدر یا مادرم بود. میدانم عجیب است یک محدوده جغرافیایی را پدر و مادر بنامیم، اما برای من این نقش را داشت. به من توانایی داد به خودم بخندم و به شیوهای که لزوماً انتظارش را نداشتم این فرهنگ را به رسمیت بشناسم و با آن بازی کنم و من این حس را دوست دارم. دیانای ونکوور و دیانای کانادا به شکل غالب در سراسر این فیلم وجود دارد.»
«پروژه آدام» یک فیلم ماجراجویی و سرگرمکننده است، اما لحظات کاملاً احساسی دارد. ارزش اوقاتی که با خانواده و عزیزان خود میگذرانیم، یکی از مضامین فیلم است، مسئلهای که رینولدز از آن آگاه است. او میگوید: «تولید یک فیلم، بهخصوص فیلمی که خودتان آن را تهیه میکنید، زندگی شما را میبلعد؛ بنابراین وقتی کار تمام شد، پیش خودم گفتم، “وای، فقط میخواهم با خانوادهام، بچههایم که هفت، پنج و دو ساله هستند در ارتباط باشم.” اگر یک هفته با آنها نباشی، تغییرات بزرگی اتفاق میافتد. آنها در این سن با چنین سرعتی حرکت میکنند. واقعاً میخواهم تا حد امکان زمانِ باکیفیتی را با بچهها و همسرم بگذرانم و بهعنوان یک خانواده با هم در ارتباط باشیم.»
در فیلم، وقتی آدام ۱۲ ساله با نسخه ۴۰ ساله خود آشنا میشود، دهها سؤال در مورد آینده خود میپرسد. اگر رینولدز در چنین موقعیتی قرار میگرفت از آیندهاش چه چیزی میخواست بداند؟
رینولدز به این موضوع فکر میکند. «فکر میکنم احتمالاً میخواستم بدانم درنهایت به دانشگاه میروم یا نه، چون برای پدرم خیلی مهم بود. خواسته او که من آن را یک آرزوی ناکام مینامم این بود که من به دانشگاه بروم، چون فکر کنم خودش هرگز به دانشگاه نرفته بود. این آرزوی همیشگی او بود، این که بچههایش به دانشگاه بروند. برادرانم این کار را کردند، من نه. احتمالاً ۴۵ دقیقه به کالج کوانتلن در بریتیش کلمبیا رفتم … اما برگشتم و به لس آنجلس رفتم و عضو یک گروه نمایش بداهه شدم.»
با توجه به این که رینولدز و لوی حالا بهترین دوستان هم هستند، این ایده که این دو بچه کانادایی در ۱۶ سالگی با هم دوست میشدند، ایدهآل به نظر میرسد، اما لوی مخالف است. «اعتراف کردن به این موضوع من را ناراحت میکند… ضمن این که تعجب میکنم با وجود ۷۵ مصاحبه در سه روز، کسی از من این سؤال را نکرده بود. پاسخ من منفی است، چون رایان یک بچه اهل دعوا بود، پسر یک پلیس، یکی از چهار پسر خانواده، خشن و اهل ورجهوورجه و در ۱۶ سالگی خانه را ترک کرد تا برای خودش کار کند. من اهل تئاتر بودم، دوست داشتم به کالج آیوی لیگ بروم، اهل درس و مشق و تکلیف بودم؛ بنابراین در دعواهای بعد از کلاس درس و پشت مدرسه شرکت نمیکردم. من هم در ۱۶ سالگی خانه را ترک کردم، اما به ییل رفتم. رایان سوار ماشین شد و به هالیوود رفت؛ بنابراین ما بچههای متفاوتی بودیم، با پیشینههای متفاوت، اما همه اینها ما را به مردانی تبدیل کرد که حالا هستیم و این مردان قطعاً با هم کنار میآیند.»
درنهایت، «پروژه آدام» به خود رینولدز کمک کرد به یک فضای آسیبپذیرتر سفر کند. «احساس میکردم باید با چیزهایی که هنوز هر روز مثل یک کیسه سنگ با خودم حمل میکنم، صلح کنم.»
منبع: د استار، نتقلیکس