مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
این یک شرط مطمئن است که هر سریالی به نام سریال پیرمرد (The Old Man) که با صحنهای درباره تکرر ادرار شروع شود، درمورد فناپذیری حرفهایی برای گفتن دارد – سریال جدید افایکس درواقع همینطور است. (بله، یک تریلر است؛ نگران نباشید، هیجانانگیزتر میشود.)
از سوی دیگر، اگر مدتها بود که میخواستید جف بریجز را در یک نقش تلویزیونی ببینید، حالا او این خواسته شما را برآورده کرده است. آخرین باری که بازیگر برنده جایزه اسکار در چند اپیزود از یک پروژه کوچک تلویزیونی ظاهر شد، تنها ۱۲ سال داشت و برنامه به نام پدرش بود. حالا ۶۰ سال پس از «نمایش لوید بریجز»، بریجز ۷۲ ساله – بهطعنه یا بهدرستی – در «پیرمرد» در اولین نقش تلویزیونی مهم خود ظاهر شده است.
سریال که اقتباسی از رمان سال ۲۰۱۷ توماس پری است، ماجراهای دن چیس، مأمور سابق سیا را دنبال میکند که چند دهه گذشته را در خفاء گذرانده است، اما یک تلاش برای به دام انداختن او، دوباره وی را در رادار قرار میدهد و مجبور به فرار میکند. چیس از دست هارولد هارپر (جان لیسگو)، چهره قدرتمند افبیآی و آنجلا آدامز (آلیا شوکت) دستیار او در حال گریز است و همزمان به دنبال حقیقتی است که او و دخترش را (که در اپیزودهای اول صدایش را میشنویم، اما چهرهاش را نمیبینیم) آزاد میکند و در عین حال با گذشته خود روبرو میشود – که در فلاشبکها با نقشآفرینی بیل هک («تصنیف باستر اسکروگز»)، یکی دیگر از بازیگران فیلمهای برادران کوئن در نقش چیس جوان، آشکار میشود.
بریجز که نقش شخصیت اصلی را بازی میکند، میدانست نقش پیرمردی با دو سگ بسیار وفادار و استعداد در کشتن از فاصله نزدیک، ممکن است سؤالهای وجودی سختی را طرح کند. او همچنین میدانست اجرای بسیاری از صحنههای مبارزه نفسگیر در سن او، سختتر از مثلاً صحنههایی است که در ۱۹۷۲ در وسترن با موضوع بلوغ «یار بد» بازی کرد؛ چیزی که نمیدانست این بود که بسیاری از آن صحنههای زد و خورد را با یک توده سرطانی بزرگ در بدنش بازی میکند.
به همین دلیل، حتی پیرنگ سریال در مقایسه با داستان تولید خود «پیرمرد» کمرنگ است. خبر تولید این مجموعه تلویزیونی اولین بار در ۲۰۱۹ اعلام شد و زمانی که همهگیری کووید-۱۹ شیوع پیدا کرد، سریال در مرحله تصویربرداری بود. تولید زمانی مجدداً متوقف شد که بریجز در اکتبر ۲۰۲۰ اعلام کرد به بیماری لنفوم مبتلا شده است. او میگوید: «وقتی به آن فکر میکنم خندهام میگیرد. من در آن صحنههای درگیری و مبارزه بازی میکردم، درحالیکه یک تومور ۹ در ۱۲ اینچی در بدنم داشتم، اما درد نداشت. هیچ دردی نداشت، بنابراین آن را حس نکردم.»
بریجز بعداً در دوره شیمیدرمانی به کووید مبتلا شد و به قول خودش «تا حد مرگ پیش رفتم. پنج هفته در بخش مراقبتهای ویژه بودم. سرطان در مقایسه با آن انگار هیچچیز نبود.» خوشبختانه تقریباً یک سال بعد، بازیگر محبوب اعلام کرد سرطان در حال بهبودی است و به او اجازه میدهد پروژه را به پایان برساند. وقتی تصویربرداری به پایان رسید، تقریباً دو سال از شروع تولید میگذشت. پروژه دوباره جریان پیدا کرد، اما ماههای بیشتری طول کشید تا بریجز به شکل واقعی خود بازگردد.
همزمان با آغاز پخش سریال «پیرمرد» از ۱۶ ژوئن ۲۰۲۲، بریجز درمورد این که احساس میکند در «رؤیا» بوده است، پیوند با سگهای همبازیاش در سریال و این که سپاسگزار است پیرترین مرد «پیرمرد» نیست، صحبت میکند.
برای رسیدن به این نقطه یک راه طولانی را طی کردید.
اوه، مسیری خیلی طولانی بود.
خبر تولید این سریال سه سال پیش اعلام شد و بعد طبعاً گرفتار یک بیماری همهگیر شدیم و بعد شما به لحاظ سلامتی، مشکلاتی داشتید.
وای!
این سفر برای رسیدن به لحظهای که درنهایت به «پیرمرد» ختم شد، چگونه بود؟
واژه «رؤیا» به ذهنم میرسد. مثل یک رؤیاست. همانطور که میگویید ما این کار را سه سال پیش شروع کردیم. نمیتوانم تصور کنم، واقعاً خیلی عجیب به نظر میرسد. همهگیری ما را از پا انداخت و من مریض شدم و دو سال بعد برگشتیم و آن را تمام کردیم. دور هم جمع شدن همان بازیگران و تعداد زیادی از همان گروه، مثل یک رؤیا بود یا این حس که از تعطیلات آخر هفته برمیگشتیم. کل ماجرا نهفقط یک کابوس، بلکه یک تجلی شگفتانگیز بود و حالا اینجا هستیم و با شما صحبت میکنیم و رؤیای ما ادامه دارد.
کتاب در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، تنها دو سال قبل از این که خبر بازی شما در این اقتباس منتشر شود. «پیرمرد» از چه زمان در رادار شما قرار گرفت و چه چیز این داستان و این شخصیت شما را جذب کرد؟
شاید حدود پنج سال پیش بود که دوست من، تیم استک این کتاب را توصیه کرد. آن موقع کتاب را نخواندم و بعد که متن سریال به دستم رسید، به همسرم گفتم، «این اسم خیلی آشنا به نظر میرسد.» او گفت، «همان کتابی است که تیم دربارهاش با تو صحبت کرد.» و من گفتم، «شوخی میکنی.» بعد متن را خواندم که به نظرم جالب آمد. کتاب را هم خواندم و آن هم جالب بود. کمکم در این پروژه عمیقتر شدم و بعد گفتم، «خوب، بهتر است این بچهها را ببینم.» همیشه برای ملاقات با سازندگان خیلی مقاومت میکنم چون برای من خیلی راحت است درگیر یک کار شوم – رؤیاهای آنها میتواند مسری باشد. در مورد این پروژه به خودم گفتم یا باید آنها ببینم یا قید کار را بزنم. تصمیم گرفتم کار اول را انجام دهم.
پس با (تهیهکنندگان) جان استاینبرگ، وارن لیتلفیلد و دن شوتز ملاقات کردم و گفتم، «اوه، این بچهها خیلی باحال هستند، میتوانیم سرمان را در یک آخور کنیم.» فکر میکنم انتخاب بازیگران، نهتنها بازیگران، بلکه کل تیمی که برای یک پروژه جمع میشوند، خیلی مهم است که البته از نویسنده، تهیهکنندگان و کارگردانان شروع میشود. پس آن بچهها من را به رؤیای خودشان کشاندند. وارد آن شدم. (میخندد.) و خیلی خوشحالم که این کار را کردم.
وقتی با شما تماس گرفتند و گفتند، «هی، ما میخواهیم شما شخصیت اصلی سریالی به نام “پیرمرد“ باشید.»، لحظهای بود که به خودتان بگویید: «صبر کن ببینم، یعنی چی؟»
(میخندد.) خوب، بعدا معلوم شد من تنها پیرمرد سریال نیستم. منظورم این است که فکر میکنم جان لیسگو شاید چند روز بعد از من وارد کار شد. جوئل گری هم همینطور؛ بنابراین کمی شبیه «لبوفسکی بزرگ» بود، اما من در «لبوفسکی بزرگ» لبوفسکی بزرگ نیستم، هرچند فیلم بهنوعی داستان من را دنبال میکند. در این یکی، من فقط یکی از پیرمردها هستم، اما بین خودمان بماند!
نقش شخصیتی را بازی میکنید که مجبور است هم با گذشته خود روبرو شود و هم به آن فکر کند. در همان حال که چنین نقشآفرینی را هدایت میکردید، چیزی بود که در زندگی خود شما نفوذ کند؟
همانطور که اشاره کردید، چیزی که من را مجذوب این پروژه کرد مطمئناً شخصیتی بود که قرار بود نقش او را بازی کنم، همینطور متن. نکته دیگر پرداختن به مضمون پیامدهای زندگی ما بود. علت و معلول است. ما با سزای اعمال خود مواجه میشویم و کارهای بدی که در گذشته انجام دادیم، جایی دامن ما را میگیرد و این یکی از موضوعات سریال «پیرمرد» است. فکر میکنم همه میتوانیم با این موضوع ارتباط برقرار کنیم.
این اولین نقش اصلی شما در تلویزیون است و از زمان «نمایش لوید بریجز»، سریال آنتولوژی پدرتان در ۱۹۶۲، هیچوقت در چند قسمت یک سریال بازی نکرده بودید. وقتی اولین بار سر صحنه «پیرمرد» رفتید، به این موضوع توجه داشتید؟
بله، نگران بودم. در گذشته، بین فیلم و تلویزیون ازنظر کیفیت و زمان لازم برای ساخت یک پروژه، خیلی چیزها متفاوت بود. فکر میکنم پدرم، لوید بریجز هفت سریال تلویزیونی ساخت و من میدیدم که چقدر باید کار کند. برای او کیفیت حرف اصلی را میزد و برای رسیدن به این هدف مجبور بود سخت کار کند. من به فیلمها این نگاه را دارم، اما درمورد تلویزیون نگران بودم کارها خیلی باعجله انجام میشود و البته نگرانیهای دیگری هم داشتم، اما بعدها که دیدم اینهمه کارهای تلویزیونی فوقالعاده و باکیفیت ساخته میشود، به خودم گفتم، «خوب، فکر میکنم ارزش امتحان کردن را دارد.» همیشه دوست داشتم در زندگی خودم تجربه کنم و مطمئناً «پیرمرد» چیزی بود که این علاقه را تضمین میکرد.
سخت میتوان به مشکلات سلامتی شما هنگام ساخت «پیرمرد»، فکر نکرد. آدمهای ترسناکی در تعقیب شخصیت شما در این سریال هستند. احساس کردید که خود زمان حریف اصلی چیس است؟
بله. نمیدانم به خاطر پیری است یا کووید، اما حافظه من. این روزها حافظه شما چطور است؟ چیزها را فراموش میکنید؟
قطعاً.
شما کرونا گرفتید؟
درواقع، دو بار.
اوه دو بار؟ شما هم حس میکنید حافظهتان مشکل پیدا کرده است؟
فکر کنم کمی.
حافظه چیز عجیب و غریبی است و مثل شخصیت چیس، من هم نگران حافظهام هستم. سخت است.
بخش زیادی از سریال در گذشته اتفاق میافتد و بیل هک نقش نسخه جوانتر چیس را بازی میکند. شما و بیل اصلاً درباره نسخههای خود از این شخصیت همکاری کردید یا گپ زدید، یا آن را به هم واگذار کردید و امیدوار بودید یک وجه مشترک باشد؟
کمی از هر دو. نمیخواستم او تحت فشار باشد که از من تقلید کند یا چیزی شبیه آن را انجام دهد. فکر میکنم ما شبیه به هم هستیم و فکر میکنم واقعاً به کار سریال میآید. من عاشق کار بیل در «پیرمرد» هستم و او را تحسین میکنم. ما هر دو با برادران کوئن کار کردهایم. او در «تصنیف باستر اسکروگز» بود و در آن کار بزرگی انجام داد و در این سریال هم کار بزرگی انجام میدهد.
شخصیت شما زمانی یک مبارز خیلی خوب بود، اما خیلی وقت است از این مهارتهای خاص استفاده نمیکند. بازی در سکانسهای مبارزه چطور بود؟
خیلی پویا بود و طراحی آن صحنهها سرگرمکننده بود. ما هنری کینگی و تیم کانولی را سر صحنه داشتیم که بدلکارهای بسیار حرفهای هستند. یادم میآید از تیم پرسیدم، «از نظر تو صحنههای مبارزه کاملا ماهرانه چه ویژگیهایی دارند؟» چون خودم در فیلمهایم در این جور صحنهها بازی میکردم و همیشه از انجام آن و کار با بدلکار لذت میبردم و او گفت، «نمیخواهم ازخودراضی به نظر برسم، اما فقط برای این که نظرم را به شما بگویم، یک فیلم هست که در آن کار کردم و به آموزش بازیگران کمک کردم.» گفتم، «کدام فیلم؟» او گفت، «”بلوند اتمی”» شما صحنه مبارزه آن فیلم را دیدید؟
بله، روی راهپله!
من آن فیلم را ندیده بودم. بعد که دیدم به خودم گفتم، «خدای من، آنها چه کار کردند که کل آن صحنه جوری است که انگار با یک برداشت گرفته شده است.» بنابراین مطمئن شدم در این پروژه کسانی هستند که کارشان را بهخوبی بلدند.
در اوایل سریال، همبازیهای اصلی شما دو سگ هستند. مشخص است برای شما یک تجربه عالی بود.
باز هم، همان مسئله انتخاب بازیگران. آن دو سگ درواقع پنج یا شش سگ هستند. هر کدام نقشی را بازی میکنند که در تخصص آنهاست. من هم مثل دیگر بازیگران با این سگها تمرین کردم. سارا کلیفورد که مربی سریال ما بود، واقعاً کمک کرد با این سگها آشنا شوم و درحالیکه پروژه متوقف شده بود، او یک پتوی زیبا به من داد که طرح سگ مورد علاقهام، فریا روی آن بود؛ بنابراین، وقتی مریض بودم، میتوانستم به فریا نگاه کنم و بگویم: «آه، بله، من برمیگردم، فریا. همدیگر را میبینیم.»
حالا که بالاخره از تلویزیون سر درآوردید، چه چیز دیگری مانده است که احساس میکنید میخواهید انجام دهید یا باید انجام دهید؟
پروژههای کوچک زیادی هست که حتی نمیتوانم از آنها بگویم. به یک معنا، فکر میکردم شاید بهتر است بازنشسته شوم، سرعتم را کم کنم، اما ذهنم اجازه نمیدهد. دائم افکاری به ذهنم میرسد، مثل، «اوه، خیلی باحال میشود اگر به نحوی سراغ فلان کار بروم.» این روزها با یکی از دوستان خوبم، تی بون برنت که آهنگساز «پیرمرد» است، روی چند پروژه کار میکنم.
منبع: ونیتی فر (درک لورنس)
تماشای سریال پیرمرد در نماوا