مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
مضمون «بازگشت» آدمها – اغلب از مرگ – در تولیدات تلویزیونی مانند مجموعه فراطبیعی فرانسوی «بازگشته»، سریال آمریکایی «رستاخیز»، مجموعه استرالیایی «گلیچ» و سریال بریتانیایی «در گوشت» که داستان آن چند سال پس از یک آخرالزمان زامبی اتفاق میافتد، بررسی شده است.
بالتاسار کورماکور، فیلمساز تحسینشده ایسلندی («۱۰۱ ریکیاویک»، «دریا»، «شهر شیشهای»، «اورست»، «دو اسلحه») برای تازهترین پروژه تلویزیونی خود، چرخشی تازه در این زیرژانر علمی تخیلی ایجاد کرد تا سریالی بسازد که آن را «علمی تخیلی روانشناختی» توصیف میکند.
داستان سریال «کاتلا» (Katla) که اولین سریال ایسلندی نتفلیکس است، یک سال پس از فوران شدید آتشفشان زیرِ یخچال کاتلا شروع میشود که آرامش یک شهر کوچک را از بنیاد برهم زده و با ذوب شدن یخهای نزدیک آتشفشان بسیاری از ساکنان مجبور به تخلیه خانههای خود شدهاند. آنها که شهر را ترک نکردهاند، حالا در مکانی خدمات اجتماعی حیاتی ارائه میدهند که در زیر لایههای خاکستر و غبار و در سایه آتشفشانِ همچنان فعال، حال و هوایی تقریباً آخرالزمانی دارد.
دختری جوان به نام گریما یکی از کسانی است که هنوز در شهر مانده است. او همچنان در جستجوی خواهرش است که در روز شروع فوران ناپدید شد. درحالیکه امید او برای پیدا کردن پیکر خواهرش کمرنگ میشود، ساکنان شهر با مهمانانی غیرمنتظره روبرو میشوند و آنها را مشکوک میشوند شاید چیزی در زیر یخچال پنهان است که برای هیچکس قابل پیشبینی نیست.
سریال هشت اپیزودی «کاتلا» به تهیهکنندگی آر وی کی استودیوز متعلق به کورماکور، چند سال در حال شکلگیری بود تا این که نتفلیکس پروژه را انتخاب کرد. کورماکور این مجموعه تلویزیونی را با همکاری سیگوریون کارتانشون، نویسنده خلق کرد و متن سریال نوشته کارتانشون، لیلیا سیگورداردوتیر و داوید مار استفانشون است. کورماکور سه اپیزود ابتدایی و اپیزود پایانی را کارگردانی کرد و «کاتلا» ۱۷ ژوئن ۲۰۲۱ از نتفلیکس پخش شد.
ساختن «کاتلا» برای کورماکور یک تجربه کاملاً شخصی بود. او بسیاری از تجربیات خود را در داستان قرار داد، ازجمله رؤیای خود درمورد نسخههای جایگزین از خودمان که ایده اصلی سریال با آن شکل گرفت. مضامین پشت «کاتلا» نیز عناصری از علم، مذهب و فولکلور ایسلندی را در هم میآمیزد و کارگردان بر افسانههای اِلفهایی تکیه میکند که بچهها را میدزدند و آنها را با نسخههایی مشابه با عنوان «بچه عوضی» جایگزین میکنند.
کورماکور ۵۵ ساله که این روزها فیلم «جانور» با بازی ادریس البا را در دست تولید دارد، میگوید: «ما به شکلی خودمان را روی دیگران منعکس میکنیم و در عین حال نسخههای متفاوتی از آدمها درست میکنیم که احتمالاً بیشتر از خودمان نشان دارد تا آنها. ممکن است آن بیرون نسخههای زیادی از من باشد و این نسخههای مختلف زندگی خودشان را داشته باشند. چرخشهایی در سریال ما هست، اما این یک فیلم زامبی نیست، به آن ژانر تعلق ندارد.»
او ادامه میدهد: «من خوابی دیدم؛ من و پسرم مشکلاتی داشتیم و در خواب، من مثل امروزم بودم و او ۱۰ سال پیش خودش بود، زمانی که به هم نزدیکتر بودیم. وقتی از خواب بیدار شدم متوجه شدم باید به رابطهای که در آن زمان داشتیم برگردم و به او نزدیکتر شوم و بیشتر در کنارش باشم. خیلی وقت بود حسی تا این حد واقعی نداشتم. من این کار را کردم و رابطه ما تغییر کرد. در عین حال، وقتی آدمها یکی از نزدیکان خود را از دست میدهند، همچنان او را تجربه میکنند، نه مثل روح بلکه بهعنوان ایدهای منعکسشده از آنها. این مسیری است که ما از جهاتی در سریال دنبال میکنیم. من دوست دارم اسم آن را علمی تخیلی روانشناختی بگذارم.»
با ایدههای پرمفهوم درباره نسخههای همانند یا نسخههای جایگزین افراد زنده در دل سریال، جای تعجب ندارد که کورماکور گسترش «کاتلا» را «یکی از سختترین و هیجانانگیزترین تجربیاتی که تابهحال داشته است» توصیف میکند. او میگوید نکته کلیدی این بود که داستان هرگز به قواعد مرسوم ژانر نزدیک نشود.
او میگوید: «ما میدانستیم اگر عامل ترس فقط یک گربه پشت پنجره باشد، راه را اشتباه رفتیم. باید در سطح عمیقتری قرار میگرفت. منحرف شدن از مسیر اصلی خیلی آسان است. شما یک ایده عالی دارید که معتقدم ما داشتیم، و بعد ناگهان راه حلها بیشتر و بیشتر به “ژانر” نزدیک میشود، چون ممکن است دشوار باشد و شما نیاز داشته باشید ضربآهنگ را حفظ کنید، اما ما به آن سمت نرفتیم. امیدوارم سریال نشان دهد که به دنبال راه حلهای آسان نبودیم. اپیزودهای هفتم و هشتم کاملاً تکاندهنده هستند و من کاملاً شگفتزده شدم که نتفلیکس به ما اجازه این کار را داد. برخی فکر میکنند، “این دیگر چه کوفتی است؟” اما فکر میکنم مردم آمادگی دارند که همهچیز برای آنها توضیح داده نشود.»
کورماکور ایده «کاتلا» را با همکاری کارتانشون گسترش داد و بعد نویسندگان، سیگورداردوتیر و استفانشون وارد کار شدند. وقتی نوبت به شکل دادن به متنها رسید، کارگردان یک قدم از پروژه دور شد تا مطمئن شود در روند تولید تحت تأثیر داستان چشمهایش روی چیزهایی نمیبندد و ترجیح داد در پایان بازگردد و به بررسی پیشنویسهای نهایی کمک کند.
او میگوید: «نویسندگی کار واقعاً سختی است؛ با تصویربرداری اپیزود آخر که درمورد “به دام افتاده” (سریال جنایی ایسلندی) هم همین کار را کردم، احساس کردم کارگردانی که در من وجود دارد، من را وادار میکند بیشتر تلاش کنم نوشتهها بهدرستی به پایان برسد. آن را با سیگوریون مینوشتم و دائم در متن در حال رفت و برگشت بودیم. موضوع این نیست که چه کسی صاحب ایده است. من اهمیتی نمیدهم، از آن عبور کردم. شاید قبلاً بیشتر اهمیت میدادم، اما حالا فقط برای من مهم است که متن درست باشد. وقتی سعی میکنید حقیقت داستان را پیدا کنید، بیشتر خود داستان اهمیت دارد تا منیت کسانی که روی آن کار کردهاند.»
کورماکور ادامه میدهد: «بعد کاملاً درگیر مرحله پس از تولید شدم. در طول تصویربرداری به کارگردانان دیگر (بورکور سیگتورشون و تورا هیلمارسدوتیر) اجازه دادم آزادانه کار خود را انجام دهند، اما در مرحله پس از تولید، داستان باید به یک چیز واحد تبدیل میشد، مخصوصاً که قرار بود از نتفلیکس پخش شود. باید احساس شود که یک قطعه کامل است، نه سریالی که هر هفته یک اپیزود آن را میبینید، اما من عاشق این فرمت هستم. خیلی وقت نیست که کار تلویزیونی میکنم. این فرمت به شما امکان میدهد کارهای بیشتری انجام دهید، پنج یا شش ساعت وقت دارید و شخصیتها میتوانند به سفر طولانیتری بروند و بیشتر بچرخند و میتوانید در پایان آنها را برگردانید.»
کارگردان میگوید «کاتلا» از همان ابتدا قرار بود یک سریال تلویزیونی باشد و این بهواسطه مفاهیم پشت رؤیای او و ایدههایی بود که درمورد آنچه میتواند در زیر یخچالهای یخزده ایسلند پنهان باشد و احتمال ظهور چیزی از درون آن، در ذهن داشت.
او توضیح میدهد: «من با این ایده شروع کردم و بعد رشد کرد، اما نمیخواستم “موجود” (فیلم جان کارپنتر در ۱۹۸۲) باشد و چیزهای عجیب و غریب از آن بیرون بیاید. چند شرکت بزرگ علاقه داشتند این کار را انجام دهند و میخواستند سریال به زبان انگلیسی باشد، اما من میخواستم آن را به زبان ایسلندی بسازم و بعد نتفلیکس وارد کار شد. من خوششانس بودم. کسی قبلاً آن را خوانده بود و به نتفلیکس داده بود و بعد با من تماس گرفتند و گفتند، “پروژه هنوز در دسترس است؟ ما میخواهیم درمورد آن صحبت کنیم.”»
در ادامه، سریال زمانی توجه جهانی را به خود جلب کرد که یکی از اولین نمونهها در جهان بود که تولید آن پس از تنها سه هفته وقفه، در بهار ۲۰۲۱ در اوج موج اول همهگیری کووید-۱۹ از سر گرفته شد و به گفته کورماکور «هرگز به گذشته نگاه نکرد.» کارگردان مصمم بود راهی برای عبور از محدودیتهای بهداشتی ناگهانی که تا بیش از یک سال بعد، زندگی روزمره مردم را تحت تأثیر قرار داد پیدا کند، و تنها پس از بازگشت به استودیو و اختصاص مناطق مشخص برای بازیگران و عوامل بود که تصویربرداری سریال دوباره شروع شد.
او میگوید: «ما توانستیم شرایط را تحت کنترل داشته باشیم و سر صحنه هیچ مشکلی برای گروه پیش نیامد. خوششانس بودیم، چون ویک (شهری در جنوب ایسلند)، جایی که بخش زیادی از سریال در آن میگذرد، یکی از محبوبترین مکانهای توریستی در ایسلند است. واقعاً به این فکر نکرده بودیم که چگونه میتوانیم آنجا را به یک شهر آخرالزمانی تبدیل کنیم، اما وقتی رسیدیم، هیچکس آنجا نبود و اهالی شهر از حضور ما خیلی خوشحال بودند، چون کمی کسب و کار به محل آورده بودیم.»
در مرکز سریال، فوران آتشفشانی قرار دارد که کورماکور تا حد زیادی از فوران ایافیاتلایوکوچ در جنوب ایسلند در دنیای واقعی الگوبرداری کرد که در سال ۲۰۱۰ ستونهای عظیمی از دود، خاکستر و غبار را به هوا فرستاد. درنتیجه، صحنههای خارجی و مناظر در سریال پر از رنگهای سفید، خاکستری و سیاه است، اما کارگردان میخواست صحنههای داخلی خانهها و ساختمانهای دیگر، جنب و جوش و رنگآمیزی بیشتری داشته باشد تا یک تضاد بصری ایجاد شود.
او میگوید: «ایسلند در داخل گرم و در بیرون سرد است. وقتی شخصیتها به یخچال میروند، کتهای صورتی میپوشند تا اگر مشکلی پیش آمد، بیشتر به چشم بیایند و به پسزمینه متروک، رنگ اضافه کنند. در صحنههای کلوزآپ نیز بیشتر از لنزهای واید استفاده کردم تا چهره بازیگران را باز کنم. درمجموع میخواستم ریشه در واقعیت داشته باشد، اما کمی به آن رنگ و لعاب بدهم، نه این که بیشازحد آن را شیک کنم بلکه رنگها را فشرده کنم تا پر جنب و جوش باشد. نمیخواستم فقط کسلکننده باشد، البته کار سختی است چون آدمها کثیف هستند و همهجا خاکستر هست. اغلب فکر میکنیم یک چیز زمانی واقعگرایانه است که هیچ طعمی ندارد، اما زندگیای که من میشناسم این شکلی نیست. واقعیت جالبترین چیز است.»
خلق خود آتشفشان با ستون دائمی از دود در آسمان و پوشاندن شهر در خاکستر یکی از بزرگترین چالشهای تولید سریال بود. کورماکور میگوید: «خیلی پیچیده بود. چیزی به ذهنتان میرسد و آن را مینویسید. حالا باید آن را انجام دهید. روی کاغذ خیلی ساده به نظر میرسد. وقتی مینویسید “شب”، همه به خاطر همین یک کلمه مجبورند ۱۲ ساعت در شب کار کنند.»
کارگردان ادامه میدهد: «در این مورد، مجبور شدیم کل ویک را با خاکستر بپوشانیم. یادآوری این مسئله برای محلیها خیلی آسیبزا است چون در تاریخ ایسلند یکی از مکانهایی است که بیشترین آسیب را از آتشفشانها دیده است. ما خانهها را با خاکستر میپوشاندیم، اما نمیتوانستیم این کار را با کل کوه یا کل شهر انجام دهیم، بنابراین مجبور شدیم از جلوههای تصویری بیشتری استفاده کنیم و ستون دود درست کنیم که همه جلوههای تصویری هستند، اما من این چالش را دوست داشتم. تصویری است که از کودکی میشناسم؛ برای ما یک رویداد معمولی است. یک آتشفشان در ایسلند مثل باران در لندن است.»
برای کارگردان خیلی مهم بود که ظاهر سریال فراتر از خود داستان، برجسته باشد چرا که مایل بود «کاتلا» مشابه دیگر سریالهای نوآر اسکاندیناویایی تلقی نشود.
او میگوید: «میخواهم بدانید “کاتلا” سریال “آتشفشان” است. میتوانند آن را “نوآر نوردیک” بنامند، اما این یک سریال پلیسی نیست، فراطبیعی است. امیدوارم محتوا داشته باشد و درمورد چیز خیلی متفاوتی باشد. احتمالاً میتوانید ارتباطی با فیلمهای آندری تارکوفسکی (کارگردان روسی) مانند “استاکر” و “سولاریس” پیدا کنید، اما به روشی بسیار متفاوت. مثل چیزی نیست که این روزها جریان دارد. امیدوارم اینطور باشد.»
منبع: دراما کوارترلی (مایکل پیکارد)