مجله نماوا، علیرضا نراقی
کار وس اندرسون ساخت زیبایی است. البته که هنر همواره با زیبایی منطبق نیست. هر پدیده زیبایی هنر نیست و هر هنری زیبا نیست، اما تاریخ به ما نشان داده که زیبایی بزرگ و هنر ناب در یک نقطه با یکدیگر منطبق میشوند، تنها بستگی به این دارد که زیبا را چگونه بفهمیم و هنر را به چه شکلی به کمال برسانیم. رسیدن به هنر ناب رخدادی زیباست و مخاطب آن بودن تجربه زیبایی است و این خود ارتباطی زیبا را میآفریند. در این روند چندلایه، زیبایی بزرگ همانطور که در فیلم گزارش فرانسوی درست در اولین روایت گفته میشود از رازهای نهفته سرشار است و حاصل نگاهی هنرمندانه به پدیدههاست. وس اندرسون کارگردان «گزارش فرانسوی» فیلمسازی است که زیبایی و هنر را بر هم منطبق میکند و پدیدهای را خلق میکند که در آن این دو از هم تفکیکناپذیرند.
غذاها، لباسها، اشیاء، مکانها، عشقها، روابط، ایستها، نگاهها، راه رفتنها و نشستنها… تازه به این لیست باید چیزهای عجیبتری را هم افزود مثل جنون، رنج، شکست، مرگ، انقلاب، خشونت، جنایت و بیرحمی و… که همه با مشخصه زیبایی است که در کار اندرسون کنار هم جمع میشوند. زیبایی حاصل از ترکیببندی، میزانسن، قابهایی متنوع و متحرک، رنگها و تشخص بخشیدن به اشیاء، ریتم و موسیقی و آهنگ گفتار، طنازی و کنایه و داستانهایی خارقالعاده، اندرسون به واسطه این ابزار هنری در سینما و لحن و ساختاری منحصر به فرد به هر چه در اثرش حضور دارد جسم و روحی زیبا میبخشد. گویی هنر فیلمساز ما اینجا این است که میتواند عنصر زیبا در هر چیز، حتی زشتترین چیزها را استخراج کند و با ساختاری بدیع و تجربه نشده به تصویر بکشد.
لکچر دراما و زیباشناسی جستار
لکچر دراما گونهای از درامپردازی است که از ترکیب عناصر درام و جستار به دست میآید و اغلب در تعریف به آثاری اشاره دارد که هدف اصلی آنها هنر دراماتیک نیست بلکه بیان یک موضوع به واسطه درام است. تبلور خاص سینمایی این گونه، در سینما همان فیلم-جستار است. قالبی که شبیه به آن را در آثار کریس مارکر و فیلمهای اولیه آلن رنه سراغ داریم و بعدتر ژان لوک گدار به طور متعدد و مستمر تلاش کرد که این گونه را در دغدغههای سینمای ناب مورد نظر خود و رویکردهای سیاسی ضد جریانی که داشت استفاده کند، اما جریان اصلی که هیچ، حتی سینمای داستانگوی هنری کمتر به سمت این ترکیب خطرناک رفته است چرا که خودبسندگی دراماتیک و سینمایی اینجا اهمیت بیشتری از بیان موضوع دارد. سرگرم کردن از طریق روایت جستارگونه و در عین حال داستانگویی در بطن آن، یعنی ترکیب روزنامهنگاری با ادبیات خیالی در سینمای صنعتی امروز نوعی راه رفتن بر لبه تیغ است که اغلب به امتحانش نمیصرفد. اما «گزارش فرانسوی» به این سمت رفته و حاصل، ترکیب بدیعی شده که هم سرگرمکننده است و هم از نظر هنری چه در ساحت روایی و چه در ساحت بصری مسحور کننده است.
«گزارش فرانسوی» در اوایل دهه ۱۹۶۰ اتفاق میافتد. در دفتر روزنامه دفرنچدیسپچ که ضمیمه خارجی روزنامه لیبرتی، کانزاس-ایونینگسان در آمریکاست. این نشریه از وطن خود خارج شده- شاید هم تبعید شده- و در شهر خیالی آنوییسوربلازه در فرانسه برای سراسر دنیا منتشر میشود. سردبیر مجله، آرتور هاویتزر جونیور با بازی درخشان بیل موری را، وس اندرسون با الهام از هارولد راس، روزنامهنگار و یکی از مؤسسان نیویورکر خلق کرده و روزنامهنگارانی با بازیهای برجسته و به یادماندنی تیلدا سوئینتن، فرانسیس مک-دورمند، جفری رایت و اوون ویلسون در آن مطلب مینویسند. روزنامهنگارانی متبحر که هاویتزر جونیور به این مشهور است که آنها را لوس میکند چرا که اجازه میدهد آزادی عمل داشته باشند، آنها را محترم میشمارد و البته به آنها حقوق خوبی هم میدهد و خب کدام روزنامهنگار است که با توجه سردبیر، فضای مناسب کاری و پول کافی شاهکار خلق نکند و «گزارش فرانسوی» در سه اپیزود سه داستان شاهکار از این روزنامهنگاران را روایت می کند. روایاتی بدیع و خوش آب و رنگ از عشق، انقلاب، زندان، جنگ، جوانی، هنر، آشپزی، جنایت و البته شهر و روزمرگی آن.
فیلم ادای دینی است به مجله نیویورکر که به نوعی نوجوانی اندرسون را شکل داده، اما این ادای دین و وامگیری از داستانهای واقعی، در یک بستر کاملاً تخیلی و برای مخاطب خیالانگیز و همچنین بافتی انتزاعی و هنرمندانه رخ میدهد. ادبیات و زیباییهای جستارنویسی به عنوان گونهای بینابینی که میان خلاقیت هنری و گزارشگری واقعیت، استدلال و شاعرانگی قرار دارد، فضا و زیبایی فیلم را شکل داده و همین عنصر هم هست که فیلم اندرسون را به یک لکچر-درامای لذتبخش و بی بدیل تبدیل کرده است.
پدرو آلمودوار به روایت وودی آلن
یکی از ویژگیهای فیلم سیالیت روایت و حرکت روان آن به سمت جلوست. «گزارش فرانسوی» حدود ۱۰۸ دقیقه است، اما در واقع وقتی به اتمام میرسد مخاطب ناخودآگاه با خود می گوید: حیف، چه زود تمام شد. ضیافت سرشار از قصه و آدمهای غریب و تصاویر نقاشی شده با رنگهایی که دست و دل بازانه به کار رفتهاند، گویی ترکیبی است تعالی یافته از پدرو آلمادوار رنگباز و تصویرگر که بستری است برای افشای عواطف آدمهای شکننده او، با طنازی کنایی و روانی گفتار وودی آلن که حتی با واقعیترین فضاسازی و داستان، جهان خودبسنده و منحصر به فرد خود را خلق میکند. اما همه اینها در یک میزانسن مهندسی شده به یک انسجام سبکی منتهی میشوند که شبیه هیچکس نیست و مختص به خود اندرسون است. تخیل رها و بدون منع اندرسون به نوعی است که هر قصه غریبی را در هر فضای فانتزی غیرقابل تصوری به واقعیت میدوزد و اساساً چنان زیبا و مجذوب کننده آن را اجرا میکند که دیگر عنصر باور جایگاه و اهمیت ویژهای ندارد، شما به سادگی و خیلی زود از شر باور خلاص میشوید و خود را با هیجان و اشتیاق به دستان رقصان فیلمساز میسپارید.
برای بسیاری از طرفداران پر و پاقرص سینمای اندرسون فیلم سینمایی گزارش فرانسوی بهترین فیلم او نیست. اغلب آنها «هتل بزرگ بوداپست» شاهکار دیگر اندرسون در سال ۲۰۱۴ را ترجیح میدهند، اما ارزش جاذبه «گزارش فرانسوی» را نباید به واسطه این روح همواره محافظهکار طرفداری فراموش کرد.
تماشای فیلم گزارش فرانسوی در نماوا