مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سه سال پسازآن که دولت سوسیالیست اسپانیا درنهایت جسد ژنرال فرانکو را از مجتمع یادبود «دره شهدا» به گورستان دیگری در مادرید منتقل کرد، بازمانده دیگر از رژیم دیکتاتوری، از یک خواب طولانی در اعماق غارهای نمناک و پر از استخوان این بنای تاریخی بیدار شده است.
خوشبختانه، بازمانده مورد بحث یک فالانژ نیست که سالها پیش مرد، بلکه یک مأمور مخفی خیالی عصر فرانکو است که ماجراهایش در اسپانیای معاصر از صفحههای سه رمان گرافیکی به قاب کوچک تلویزیون منتقل شده است.
قهرمانی که سریال تلویزیونی «گارسیا!» (García!) نام خود را از او گرفته، یک جاسوس است که در دهه ۱۹۵۰ با مهندسی ژنتیک برای خدمت و حفاظت از منافع رژیم فرانکو خلق شد و حالا پس از ۶۰ سال خواب زمستانی برودتی، بیدار میشود و خود را در اسپانیای عمیقاً متفاوت میبیند. قطعیتها و سختگیریهای دوران گذشته مدتهاست رنگ باخته و جای خود را به یک جامعه دموکراتیک جدید داده است – متشکل از زنانی که از زیر سلطه خارج شدهاند، تلفنهای همراه، مردانی با لباسهای زنانه – و انواع گیجکننده گزینههای قهوه.
وجه تقابل گارسیا (فرانسیسکو اورتیز) – و راهنمای او در این دنیای جدید شجاع – یک روزنامهنگار جوان به نام آنتونیا (وکی ولیا) است که شیوههای امروزی او تعصبات و جهانبینی تکرنگ گارسیا را به چالش میکشد. درحالیکه ماجراجوییهای این دو در یک نسخه خیالی، اما کاملاً قابل تشخیص از اسپانیای معاصر، شامل فساد سیاسی و حیلهگری، تعقیب و گریز با ماشین و صحنههای سیاه و سفید بازگشت به زندگی سابق گارسیا میشود، سریال در عین حال میراث ماندگار عصر فرانکو را به شکلی ویرانگر کاوش میکند.
ائوخنیو میرا که «گارسیا!» را برای اچبیاو مکس کارگردانی کرد، میگوید: «ما تلاش کردیم پیشفرض قصههای مصور مبنای اقتباس سریال را بپذیریم – این که چه اتفاقی میافتد اگر یک ابرمأمور که در دوران دیکتاتوری نظامی در اسپانیا برای یک سرویس مخفی کار میکرد، در اسپانیایی دموکرات از خواب بیدار شود؟ او چگونه به این مسئله و بسیاری از مسائل دیگر واکنش نشان میدهد؟»
کارگردان ۴۵ ساله که با فیلمهای «ایندیانا جونز» و جیمز باند بزرگ شد، ترجیح میدهد پیشفرض داستان را با «کاپیتان آمریکا» مقایسه کند تا «آستین پاورز» که در دهه ۱۹۹۰ پخش شد. میرا همچنین میگوید هرچند از چالشهای تکنیکی روایت این داستان و صحنههای اکشن متعدد لذت میبرد، سختترین کار برای او رسیدن به یک لحن منسجم بود.
میرا درمورد لحن مورد نظر خود در اقتباس از رمانهای گرافیکی میگوید: «من میخواستم “گارسیا!” را متمایز کنم. این یک رمان گرافیکی شناختهشده نیست، بنابراین توقع زیادی در تماشاگر ایجاد نمیکند. داستانهای اسپانیایی درباره ابرمأموران یا ابرانسانها همیشه نقیضه بودهاند – «مورت و فیل» یا «زمان جاسوسی» – با این فرض که این شخصیتها واقعاً نمیتوانند در اسپانیا وجود داشته باشند. در مقابل، “گارسیا!” ایده سرویس مخفی ایجادشده در رژیم فرانکو را جدی میگیرد.»
او میگوید: «طنز عناصری از نقیضه دارد، اما اگر چیزی را که اساساً مضحک است بیشازحد جدی بگیرید، بهجایی میرسید که نمیخواهید باشید. من گارسیا را فردی نمیبینم که ناگهان از یک عصر متفاوت به عصر ما آمده است. برای من، او نسخه ایدهآل راستگرایانی است که امروز نگاهی نوستالژیک به آن عصر دارند.»
اولین قصه مصور «گارسیا!» در ۲۰۱۵، از دل سالهای آشفتگی اقتصادی و سیاسی بیرون آمد که در ۲۰۱۱ منجر به ظهور جنبش اعتراضی موسوم به «جنبش خشمگینان» شد، زمانی که هزاران اسپانیایی خشمگین از سیاستهای ریاضت اقتصادی به خیابانها آمدند و علیه بیکاری، فساد و نخبگان بیخبر از وقایع تظاهرات کردند.
سانتیاگو گارسیا که مجموعه رمانهای گرافیکی «گارسیا!» با همکاری لوئیس بوستوس، تصویرگر خلق کرد، میگوید: «همه آن اتفاقات زمینهای جالب برای “گارسیا!” بود، اما با توجه به تحولات سیاسی هفت سال گذشته، همهچیز جالبتر شده است.»
اگرچه حالا اسپانیا را ائتلافی به رهبری سوسیالیستها اداره میکند، راست افراطیِ احیاشده سومین حزب بزرگ در کنگره این کشور است و منطقه مادرید را یک رئیس پوپولیست راستگرا و شعارپرداز رهبری میکند.
گارسیا میگوید: «ازنظر من، واقعیت به یک چیز عامهپسند تبدیل شده است. نگاه عامهپسند بهواسطه کلیشهها، اغراقها و کاریکاتورها کار میکند – و این چیزی است که ما امروز در مطبوعات میبینیم. از این نظر، “گارسیا” ارتباط خود با روزگار معاصر را از دست نداده – حتی مرتبطتر هم شده است.»
او میگوید ایده اصلی، گرفتن شخصیتی «مانی»وار که در قصههای مصور اسپانیایی دهههای ۱۹۴۰، ۵۰ و ۶۰ حضور بارز داشت و واردکردن او به دنیای مدرن بود.
نویسنده میگوید: «شما شخصیتی دارید که با دورهای بسیار ملموس از تاریخ اسپانیا – همان فرانکوئیسم – مرتبط است و این عاری از گناه نیست؛ بنابراین وقتی این کار را انجام میدهید، فقط درمورد کتابهای مصور صحبت نمیکنید؛ بهطور ضمنی بهجایی برده میشوید که در آن از تاریخ و سیاست و حافظه تاریخی حرف میزنید.»
«او همچنین چیزهای زیادی با خود میآورد که در کتابهای مصور آن عصر درمورد آنها صحبت نمیشد. نکته تضاد بین چیزهایی است که به ما گفته شده است و چیزهایی که حالا میخواهیم درباره واقعیتهای آن زمان بدانیم.»
به اعتقاد بوستوس، رمانهای «گارسیا!» در سطوح مختلف کار میکند و عامهپسندی و ماجراجویی را با مشاهدات اجتماعی و تاریخی در هم میآمیزد. این هنرمند میگوید: «اما یک مضمون بسیار متا نیز در اینجا هست. شما از یک کتاب مصور برای صحبت درمورد کتابهای مصور دیگر استفاده میکنید و وقتی صحبت از ماجراجویی و تریلر میشود، مکاتب مختلف از قصههای مصور آمریکایی گرفته تا رمانهای گرافیکی مدرن و مانگای ژاپنی را تلفیق میکنید»
ازنظر میرا، کتاب و سریال برای نوستالژی بزدلانه و حال و هوای «بیشازحد ساده شده و کاریکاتوری» فعلی نقش یک پادزهر را دارد.
کارگردان میگوید: «فکر میکنم پیام این است: اهمیت ندارد آدمهایی که نگاه نوستالژیک به آن دوران دارند درباره فاشیسم چه میگویند. دموکراسی با تمام اشتباهاتش، تمام نقاط ضعف و تمام ناامیدیهایش تنها راه است. نکته خوب این است که همه اینها در گارسیا تجسم مییابد: او میتواند بیفکرترین قهرمان باشد، اما در کل سریال متوجه چیزهای خاصی میشود.»
میرا که با «تولد» (۲۰۰۴) اولین فیلم بلند خود برنده چند جایزه شد و در ۲۰۱۳ «پیانوی بزرگ» را با بازی الایجا وود و جان کیوزاک کارگردانی کرد، برای کار خود در «گارسیا!» نیز در اسپانیا خیلی با استقبال مواجه شد و تعدادی اعتقاد دارند این سریال یک نفس تازه در حوزه سریالسازی در این کشور دمیده است. «گارسیا!» به لحاظ نوع روایت یک داستان ماجراجویانه، صحنههای اکشن از بسیاری فیلمها یا سریالهای اسپانیایی جلوتر است.
«گارسیا!» ارجاعات سیاسی دارد، اما نمیتوان آن را یک سریال سیاسی نامید. بیشتر یک ابر تریلر اکشن جاسوسی است. میرا توضیح میدهد: «من از صحبت کردن درباره واقعیت با نگاه دور از تعارض لذت میبرم. نقیضه یک کهنالگو را میگیرد و یک کاریکاتور ارائه میدهد؛ همیشه یک دستور کار دارد. طنز تمرکز را گسترش میدهد. میگوید: “اینجا اسپانیا است.” این سریال همانطور که هست میتواند از هر دو طرف شکاف سیاسی اسپانیا بیاید. چیزی که من بیشتر به آن علاقه دارم یک نگاه جهانی است. سریال درمورد قطبیدگی بیشازحد در همه کشورها و درنتیجه ایجاد روایتهای جعلی صحبت میکند. ما تلاش زیادی کردیم تا گذشته را بهعنوان یک تضاد بین آنچه واقعاً بود و یک تصویر آرمانی از آن نشان دهیم که فقط به فاجعه منجر میشود.»
در سریال، آنتونیا یک کارآموز روزنامهنگاری به دنبال سوژهای بزرگ است که ناخواسته با هدف خنثی کردن توطئهای علیه دموکراسی در اسپانیا با گارسیا همراه میشود. وکی ولیا، بازیگر ۲۷ ساله مادریدی در توصیف نقش آنتونیا میگوید: «او دختری پر جنب و جوش، باهوش و قوی است اما تمایل ندارد احساسات خود را به دیگران نشان دهد. ازاینجهت، بازی در نقش او برای من جالب و ماجراجویانه بود.»
ولیا ادامه میدهد: «با “گارسیا!” متوجه شدم که عاشق کارهای اکشن هستم. این اولین تجربه من در این ژانر و بسیار سرگرمکننده بود… سریال ما ذرهای از همهچیز دارد، اکشن، ماجراجویی و توطئه سیاسی، اما با ادامه اپیزودها، بهتدریج و بدون از دست دادن روحیه ماجراجویانه خود، از یک مجموعه تلویزیونی پر زد و خورد به چیزی احساسیتر تبدیل میشود.»
گارسیا ناگهان دنیایی بیشباهت با آنچه میشناسد کشف میکند. ولیا میگوید: «خیلی خوب است با او کشف کنیم درک جامعه در آینده چقدر میتواند برای ما دشوار و حتی غیر ممکن باشد. همزمان آنتونیا که در مسیر قضاوت گذشته پدرش میافتد تا حدی میفهمد که همهچیز از کجا آمده است. حتی اگر آنها را قبول نداشته باشد؛ بنابراین آنتونیا از کودکی شروع میکند و به یک زن بالغ ختم میشود. یا حداقل این راه را شروع میکند.»
«گارسیا!» برای ولیا و فرانسیسکو اورتیز که نقش گارسیا را بازی میکند چیزی بسیار فراتر از ماجراجویی و اکشن است. هر دو توافق دارند سریال «در زمان مناسب» نور روز را دیده است. هر کس چند اپیزود اول را ببیند، دلیل آن را درک خواهد کرد.
قطبی شدن جناحهای سیاسی به رستاخیز «دره شهدا» و احساساتی میپیوندد که از زمان مرگ ژنرال فرانکو در ۱۹۷۵ ملت را آزار میدهد. درگیریها، تفکرات سیاسی و موقعیتهایی که از واقعیت فراتر نمیروند، چرا که از قبل در آن وجود دارند.
ولیا میگوید: «دنیا تغییر کرده است، اما برخی چیزها عوض نشدهاند.» اگرچه نه او و نه اورتیز وقتی صحبت از میراث دیکتاتوری در ایدئولوژی کنونی میشود، خیلی در مسئله دقیق نمیشوند، اما فکر میکنند میتوان داستان را «به آن سوی برکه» تعمیم داد.
ولیا میگوید: «برای مردم در هر جای دنیا آسان است بازتاب حرفهای سریال را ببینند.» دلیل هم دارد. بین ظهور راست افراطی در اروپا و شرایط جنگی که کره زمین را تهدید میکند، انگار واقعیت از خیال عجیبتر شده است.
اورتیز میگوید: «با توجه به مسائل سیاسی، اسپانیایی که ما در حالا در آن زندگی میکنیم بسته به این که با کدام چشم به آن نگاه کنید تغییر میکند.» میرا و نویسندگان سریال با صراحت به تقابل نگاههای سیاسی در این کشور میپردازند، کاری که به گفته اورتیز «با احترام و احتیاط فراوان انجام شده است.»
ازنظر هر دو بازیگر، یکی از اهداف داستان «روایت اتفاقات گذشته» است، چیزی که به اعتقاد آنها زمانی ممکن است که «یک کشور بر برخی چیزها غلبه کند». بااینحال، مناقشاتی که امروز در اسپانیا ادامه دارد، نشاندهنده علاقه به خوب جلوه دادن گذشتهای است که کشور را تعریف کرد و به نظر میرسد هنوز ردی از آن باقی است.
ولیا درباره فرانکوئیسم در اسپانیا اعتقاد دارد که «به طور کامل از بین نرفته است.» او اضافه میکند: «من فکر میکنم ما گامهایی برداشتهایم.» اورتیز میگوید: «ما یک عدالت داریم که باید با گذشته کشورمان برخورد کند، اما همچنین باید زنده بمانیم و ادامه دهیم.»
فساد سیاسی موضوع دیگری است که در داستان «گارسیا!» رسوخ میکند: رشوه، نفسانیت بیشازحد و عطش قدرت که زیربنای شروران است. آیا این هم یک همهگیری موقت است؟ ولیا میگوید: «آدمهایی که خود را وقف سیاست کردهاند میخواهند کشور را بهتر کنند، اما بهمرور زمان فاسد میشوند. این انعکاس چیزی است که حالا در حال وقوع است، چون درنهایت همیشه منافع شخصی بر هر چیز دیگری غلبه میکند.»
گارسیا و بوستوس کاملاً آگاه هستند کتابهایشان ناگزیر چقدر بهموقع شدهاند. حالا دنیای واقعی روزانه با رویدادهایی روبرو است که حتی یک دهه پیش بهسختی میشد با نگاه طنز به آن نزدیک شد.
نویسنده میگوید: «واقعیت امروز دنیای ما از هر چیز ابزورد و وحشتناک در دو کتاب اول گارسیا پیشی گرفته است. حالا که به آن نگاه میکنم، به خودم میگویم: “ما کم آوردیم.” باید جلوتر میرفتیم و بیشتر اغراق میکردیم.»
پخش سریال شش اپیزودی «گارسیا!» از ۲۸ اکتبر ۲۰۲۲ در اچبیاو مکس شروع شد.
منبع: گاردین، ورایتی