مجله نماوا، علیرضا نراقی
مستند «کارخانه آمریکایی» که توسط کمپانی میشل و باراک اوباما (Higher Ground Productions) تولید شد و سال ۲۰۲۰ جایزه بهترین مستند سال را در مراسم اسکار دریافت کرد، تصویر جامع و جالبی است از نوع سرمایهگذاری و ورود چین به اقتصاد یک کشور میزبان. خاصه اینکه در این مستند این ورود در مورد آمریکا اتفاق میافتد و به این واسطه تضادهای اقتصادی، ایدئولوژیک و عمیق فرهنگی را برجسته میسازد که اهمیت و ابعادی جهانی دارند. کسب سود از راه تولید یا خدمات، خلق شغل و بالا بردن بهرهوری و توسعه کسبوکار، هدف اصلی هر فعالیت اقتصادی و سرمایهگذاری خرد و کلانی است، اما میزان و شکل سودآوری، طریق رسیدن به اهداف جانبی (نوآوری در تولید، اشتغال، توسعه و…) و معنایی که این فعالیت برای بازیگران یک صنعت شامل سرمایهگذاران، مدیران، کارمندان، کارگران و مصرفکنندگان دارد، منشا تضاد و مناقشات بسیار دامنهداری است.
مستند «کارخانه آمریکایی» از نقطهای شروع میشود که شرکت جنرال موتورز کارخانه خود را در دیتون اوهایو تعطیل میکند و ١٠٠٠٠ کارگر به این دلیل شغل خود را از دست میدهند. حال در سال ٢٠١٠ در همان مکان شرکت فویائوی چین که در صنعت ساخت شیشه اتوموبیل فعالیت میکند کارخانه را بازگشایی میکند. در ابتدا همه چیز ایدهآل است؛ حدود ١٠٠٠ کارگر آمریکایی در بدو بازگشایی جذب کارخانه جدید میشوند و امید به رفع بیکاری همه کارگران منطقه افزایش پیدا مییابد. اما شکل کار و شرایط نامناسب آن، خیلی زود بحث نیاز کارگران به اتحادیه را سر زبانها میآورد. چین در طول سالیان متمادی این الگو را به موفقیت آزمون کرده است که پایین آوردن هر چه بیشتر هزینه تولید، از طریق فرایند آن منتهی به افزایش سود و همینطور گسترش کمی تولیدات در بازارهای بزرگ میشود و اصلیترین راه برای این پایین آوردن هزینه، کارگر ارزان خستگیناپذیر و بهرهآور است. این مسئله خستگیناپذیری در کار با حقوق اندک و تعطیلی کم است که بهرهوری را تضمین میکند، چرا که هزینه خالص تولید شامل مواد اولیه، تجهیزات و فرایند فرآوری اغلب غیر قابل تقلیل و اجتنابناپذیر هستند. یک کارگر در جنرال موتورز نزدیک به ٢٩ دلار حقوق میگرفت و حالا در فویائو کمی بیشتر از ١٢ دلار! همین مسئله اولین چالش را برای کارگران ایجاد کرده بود که تضاد اقتصادی است. اما شرایط رکود، ورشکستگی کارخانهها در مناطق صنعتی آمریکا و نیاز مبرم کارگران به کار، مسئله اندک بودن دستمزد را به امری کنار آمدنی و قابل پذیرش بدل کرده است. با این وجود باز هم نه کارفرما از روند کار راضی است و نه کارگران.
کار از حق تا آئین
تعدادی کارگر چینی عموما در نقش سر کارگر و در راستای آموزش از چین به اوهایو آمدند تا با همکاران آمریکایی خود کارخانه را راه بیندازند. اولین مطلبی که مدیران کارخانه سعی میکنند به آنها آموزش دهند فرهنگ مردم آمریکا و خصوصیات رفتاری آنهاست. همین مسئله نه به طور کلی، بلکه در ساحت فرهنگ کار، تبدیل به چالش اصلی کارخانه میشود. این مسئله آنقدر ادامه دارد تا عدهای از سرکارگران آمریکایی به چین منتقل میشوند تا روش مدیریت کارگران در چین را آموزش ببینند و الگو قرار دهند. اینجا مشکل اصلی خود را آشکار میکند.
کار در چین یک آئین است، شکلی از دین. از طریق تحریک احساسات، کنترل، آرمانی ساختن اهداف کارخانه و چهره مدیران، سرکوب امیال و تفکر فردی و مجموعهای از سنن و عادات روزانه که فرمانپذیری، شکرگزاری و ازخودگذشتگی را درونی میسازد، کار در کارخانه به آئینی با مجموعهای از باورهای محکم بدل میشود. به نوعی ساز و برگهای ایدئولوژیک حزب کمونیست و نوع برخورد او با کنترل مردم و توسعه جمعی کشور، به شکلی مینیاتوری و فشرده شده در کارخانه فویائو به دقت، سختگیرانه و وسواسگونه اجرا میشود و بهرهوری را ممکن میسازد. کارگران در چین تنها ماهی یک تا دو روز تعطیلی دارند، ساعت کارشان طولانیتر از 8 ساعت است و موظفند در صورت تشخیص بیشتر سر کار بمانند و در عین حال از فضای باز، استراحت و مزایای مورد نیاز خود و خانواده تا حدود بسیار زیادی بیبهره هستند. اینجا کار یک حق نیست، بلکه «تکلیف» است؛ درست مثل تکالیفی که باورمند به یک دین موظف به انجام آن است. در مقابل ذهنیت کارگر آمریکایی کار را یک «حق» میداند که برای گذران زندگی به آن نیازمند است، به همین دلیل امنیت و مناسب بودن فضای کسب و کار، فردیت و داشتن حق تنفس و استراحت، مزایای کافی و از همه مهمتر امکان بهبود دادن فضا و حضور در تصمیمات مربوط به خود را، حق مسلم میپندارد. چالش اینجاست که در دیدگاه تکلیفمحور، حق جایگاهی ندارد، کار نوعی وظیفه است برای کمک کردن به پیشرفت جمعی خلق، اما در دیدگاه حقمحور کار یک نیاز شخصی و معنادار برای داشتن امکان زیستن است. در چین نکته مهلک این است که هر کارگر نه یک فرد، بلکه یک عدد است. هر کارگر عددی دارد نه نامی، اما در آمریکا چنین چیزی از اساس پذیرفتنی نیست. ذهنیت تکلیف محور طبیعتا با اتحادیه کارگری مخالف است، در مقابل کارگران آمریکایی به دنبال راهاندازی اتحادیه هستند. این نکته آنجا بسیار پیچیده و حتی آیرونیک میشود که نماینده چین کمونیست- با آنهمه شعار کارگری در ماهیت خود- با نظمی آهنین و نگاهی تودهای با هر گونه فعالیت کارگری مخالف است و آن را سرکوب میکند و در مقابل مردم بزرگترین و موفقترین نمونه لیبرالیسم در جهان هستند که اتحادیه داشتن را برای خود و کارگران حقی بدیهی، مسلم و گفتوگو ناپذیر میپندارند.
اختلاف بین کارگران با مدیران کارخانه بر سر راهاندازی اتحادیه کارگری به شکل خاصی توسط مدیران چینی هدایت میشود که اختلاف را به یک تضاد و تنش تمام عیار و بیرحم بدل میکند. کارگران زیادی اخراج میشوند و کارگران دیگری تطمیع میشوند. وعدهها، کارگاهها و تبلیغات زیادی توسط کارخانه صورت میگیرد و در نهایت این سیاستهای ایدئولوژیسازی شده، به اختلاف خود کارگران منتهی میشود و خب پیروز این میدان مدیران هستند. آنها موفق میشوند همهپرسی بر سر راهاندازی اتحادیه را ببرند و ۶۰ درصد کارگران به عدم راهاندازی اتحادیه رأی میدهند.
چین؛ افق یا بختک
فیلم با وجود نمایش تضاد بسیار زیاد میان فرهنگ چینی و آمریکایی و مناقشه اصلی آنها در این مسئله که اصلا کار چیست؟ و کارگر کیست؟ این نکته را نیز نشان میدهد که ارتباطات محکمی هم امکانپذیر است و نزدیکی میسر، تنها مسئله بر سر میزان تأثیرگذاری و تغییرپذیری طرفین است. سؤال بسیار مهم مطرح شدن معنای کار است و آن عناصری که یک گروه از افراد را به هم پیوند میدهد. دشواری اصلی پاسخ به این موقعیت است که آیا سرمایهگذاری و ساخت کارخانه توسط چین به نفع مردم دیتون ایالت اوهایو بود یا به ضرر آنها؟ بیکاری بهتر است یا کاری همراه با استثمار؟ در هر حال تعداد زیادی از مردم شهر بیکار شده بودند و مهمتر از هر معنایی که کار میتواند داشته باشد، این است که زنده ماندن بدون کار ناممکن است و در نتیجه یکی از منابعی که به اساس زندگی یک انسان معنا میدهد کار است. اقتصاد ورشکسته و دچار رکود چارهای جز کمک گرفتن ندارد و چین در جهان امروز به نقطهای رسیده است که برخی از کشورهای توسعه یافته و تعداد پر شماری از کشورهای در حال توسعه را بدهکار خود کرده است. در اکثر موارد دوگانهای که مستند «کارخانه آمریکایی» نشان میدهد با غلظت و درجات مختلف، در همه این کشورها قابل پیگیری است. اما آنچه اجتناب ناپذیر است نیاز به ایجاد فضای کار است، در این میان چین همچون یک سیلی است به گوش اغلب جهانیان و سیاستمداران آنها که اگر افقهای تازهای در جهان آزاد خلق نکنند، رفاه برای اکثریت گرانتر میشود و شاید -دست کم برای مدتی طولانی- از زندگی بخش عمدهای از افراد که دیگر کارگر کارخانههای چینی شدهاند حذف شود!