مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
چیزی در دیوارهای خانه قدیمی بزرگ وجود دارد. بهاحتمال زیاد، جوندگان. یا شاید فقط ناشی از تخیل ساکنان جدید خانه است. درواقع، منبع صدای خراش و زمزمه چیزی است که نه شخصیتها و نه تماشاگران انتظارش را ندارند – و این ممکن است درمورد خود سریال «چَپِلوِیت» (Chapelwaite) نیز که پخش آن از اوت ۲۰۲۱ از اپیکس آغاز شد، صادق باشد.
«چپلویت» با الهام از داستان کوتاه «جِروزالمز لات» نوشته استیون کینگ ساخته شد، نامی که ممکن است حتی برای کسانی که جزو خوانندگان دائمی نویسنده نیستند، آشنا به نظر برسد. «سِیلِمز لات» که اولین بار در ۱۹۷۵ منتشر شد و پرفروشترین رمان اوست، درباره نفوذ خونآشامها به یک شهر کوچک در آمریکای معاصر است که ازقضا همان شهری است که در داستان کوتاه به آن اشاره شده است، اما این دو داستان بهجز بخش یک ملک متروک در نیو انگلند، وجه مشترک دیگری ندارند. لحن، طرح داستان و حتی دوره زمانی تا حد زیادی متفاوت است.
خطر چیست؟
چیزی که چارلز بون، کاپیتان دریایی با بازی آدرین برودی را در سریال اپیکس آزار میدهد، ممکن است به این نکته اشاره کند که چرا نسلهای بعدی خونخواران به منطقهای با چنین تاریخ هولناک کشیده شدهاند. تهدید در «چپلویت» مانند خود داستان کوتاه، از جنس افسانههای شبان یا قصههای فراطبیعی است که در اطراف آتش روایت میشوند. یا شاید واقعاً زاییده ذهن غمگین خود شخصیت اصلی باشد. پیتر فیلاردی که به همراه برادرش جیسون فیلاردی سریال «چپلویت» را ساختند، میگوید: «ما عمداً با این مسئله بازی میکنیم تا تماشاگر خودش حدس بزند. این فیلمی با موضوع یک خانه تسخیرشده است؟ در اپیزود اول متوجه میشوید چارلز با مشکلات روانی نیز دست و پنجه نرم میکند، نوعی جنون که همه دیگر بستگان او نیز گرفتار آن بودند. خطر چیست؟ خوب، بهنوعی تکامل پیدا میکند.»
پیشفرض سریال به داستان کینگ وفادار است: بون یک ملک قدیمی از آخرین خویشاوند بازماندهاش را به ارث میبرد و تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را در عمارت خانوادگی اجدادی آغاز کند، خانهای فرسوده که برای محلیها با نام چپلویت شناخته میشود. صداهای درون دیوارها او را به کشف اسرار دیگر خاندان بون سوق میدهد که به عصر پیوریتنها، دوران جادوگری، خرافهپرستی، نفرینهای باستانی و گناهان اصلی بازمیگردد – و یک جامعه ناپدیدشده با نامی که از کتاب مقدس ریشه میگیرد: جروزالمز لات یا لوط اورشلیم.
داستان کینگ که اولین بار در ۱۹۷۸ در آنتولوژی «شیفت شب» منتشر شد، روش نویسنده برای از فیلتر گذراندن ادگار آلن پو، ناتانیل هاثورن و هنری جیمز از طریق عدسیهای مجله ویرد تیلز بود.
گسترش داستان کوتاه کینگ به یک مجموعه ۱۰ اپیزودی به معنای اضافه کردن چند شخصیت و خطوط داستانی دیگر بود، به همین دلیل برادران فیلاردی به بون که همسرش را بهتازگی از دست داده، خانوادهای متشکل از سه فرزند دادند، همینطور یک محرم راز جدید، زنی آزاداندیش به نام ربکا مورگان با بازی امیلی همپشر (که بیشتر با نقش استیوی، مدیر هتل در سریال “شتز کریک” شناخته میشود.)
مورگان در پریچرز کرنرز، نزدیکترین شهر به چپلویت، یک چهره مخرب بهحساب میآید. او زنی تحصیلکرده در دانشگاه است، یک خبرنگار که برای آتلانتیک مینویسد و رک بودنش تهدیدی برای تشکیلات مردسالار «دنیای قدیم» است که بر منطقه حکومت میکند.
دیدن همپشر در یک سریال تاریخی باعث تعجب است، اما سازندگان سریال میگویند این بخشی از دلیل انتخاب او بود. جیسون فیلاردی میگوید: «امیلی با کارهای کمدی معروف است، اما ما جنبههای دیگر او را دیده بودیم، مثل سریال “۱۲ میمون” و واقعاً توانایی او را در رفت و برگشت بین کمدی و درام دوست داشتیم. او در زندگی واقعی نیز به طرز شگفتانگیزی نامتعارف است.» پیتر اضافه میکند: «ما این دنیای عجیب را داریم و او انرژی امروزی درون آن است.»
ربکا برخلاف خواسته مادرش تصمیم میگیرد معلم سرخانه تازهواردها شود، تا حدی به این دلیل که اهالی شهر تصمیم گرفتهاند از بون و فرزندانش دوری کنند. یک دلیل این است که جامعه گلایهای قدیمی از خاندان بون دارد که اولین بار چپلویت را ساختند و گفته میشود برای کارهای چوبی خود از شهر بهرهبرداری کردند. مشکل دیگر شهر این است که فرزندان بون سفیدپوست نیستند.
شیوههای جدید تفکر و عادتهای قدیمی واپسگرا
نگاه تبعیضآمیز جامعه به زنان و رنگینپوستان تنها دو مورد از عناصر این داستان بسیار قدیمی است که به طرز آزاردهندهای حال و هوایی معاصر دارد. بعضی چیزها تغییر نمیکنند، مهم نیست چند قرن گذشته باشد. برادران فیلاردی سریال خود را برخورد بین شیوههای جدید تفکر و عادتهای واپسگرای قدیمی توصیف میکنند و این که گذشته چگونه میتواند بر تلاشهای سخت برای بهتر شدن غلبه و آن را فاسد کند و همه این مضامین در اسطورهشناسی فراطبیعی پیچیده شده است.
جیسون فیلاردی میگوید: «من و برادرم در میستیک، کنتیکت که یک شهر قدیمی صید نهنگ است، بزرگ شدیم و همیشه میخواستیم روی یک داستان نیو انگلندی و داستانی با موضوع شکار نهنگ کار کنیم؛ بنابراین چارلز بون را به یک کاپیتان صید نهنگ در قرن نوزدهم تبدیل کردیم. در آن زمان خیلی از ملوانان اغلب در جزایر توقف میکردند، عاشق میشدند و تشکیل خانواده میدادند. ما میخواستیم بچهها را وارد داستان کنیم که نهتنها شخصیت چارلز را غنیتر کند، بلکه سریال را هم ترسناکتر کند. وقتی وحشت، خانواده را تحت تأثیر قرار میدهد، کمی بیشتر میترساند.»
در داستان، همسر بون یک پُلینِزی، اهل جزایر مارکیز در جنوب اقیانوس آرام بود. او و بچهها اغلب با بون سفر میکردند، بنابراین دو دختر و پسر کوچکشان با دیدن دنیا و انبوهی از آدمهای مختلف، همراه با تجربه زبانها، اعتقادات و آداب و رسوم آنها بزرگ شدند. وقتی پدر خانواده پس از مرگ همسرش به نیو انگلند نقل مکان میکند، آنها در میان مردم سرکوبگر و یکدست شهر خیلی راحت نیستند.
بعد خانه جدید فرسوده نیز شروع به ترساندن آنها میکند و ظاهراً بچهها جایی برای برگشتن و احساس امنیت ندارند؛ فقط میتوانند به پدر و ربکا معلم سرخانه خود اعتماد کنند، اما آن دو نیز در برابر قدرت چپلویت آسیبپذیر هستند. پیتر فیلاردی میگوید: «از آنجایی که سریال از روی داستانی نوشته استیون کینگ ساخته شده است، همهچیز برای خانواده خوب پیش نمیرود. خانه گذشتهای تاریک و بدنام دارد. گفته میشود هر کس که در چپلویت زندگی میکند یا زمانی را در آن میگذراند، یا دیوانه است یا در خطر تبدیلشدن به یک دیوانه قرار دارد.»
البته اینها فقط افسانه هستند، اما «چپلویت» درمورد این است که وقتی معلوم میشود در پس افسانهها حقیقت نهفته است چه اتفاقی میافتد.
«چپلویت» به روایت برودی و همپشر
تاکنون دهها داستان استیون کینگ با درجات مختلف موفقیت در تلویزیون یا سینما به تصویر درآمده است. با «چپلویت» برای اولین بار داستان کوتاه «جروزالمز لات» اقتباس شده است، به این معنی که هیچ کار قبلی برای مقایسه با آن وجود ندارد.
آدرین برودی درباره بازی در نقش کاپیتان بون به نیوزویک میگوید: «من عاشق کارهای استیون کینگ هستم… خیلی از کتابهای او با موفقیت و به شیوهای جالب اقتباس شدهاند. او یک دنیای بصری عمیقاً دارای بافت در نوشتههایش خلق میکند؛ بنابراین هرچند “چپلویت” از خیلی جهات از داستان اصلی فاصله میگیرد، اما بهنوعی احساس میکردم چیزی معتبر برای درک کامل داستان دارم.»
از سوی دیگر، امیلی همپشر نقش ربکا مورگان زنی سختکوش را بازی میکند که سودای نویسندگی دارد و ترس محلیها از خانواده بون و ملک آنها را قبول ندارد. او در عوض مستقیماً به دل حوادث میزند و تصمیم میگیرد بخشی از این خانواده شوم شود، تصوری که خود همپشر را گیج کرده بود. او میگوید: «خدای من. سر صحنه دائم از برادران فیلاردی سؤال میکردم. ربکا میداند این خانه مکان بدی برای رفتن است، اما این کار را میکند. اگر من بودم دقیقاً در جهت مخالف میدویدم.»
«چپلویت»: خونی و کِرمی
در اپیزود اول سریال («خون، خون میآورد») شاهد هستیم که چارلز بون بهتدریج نگران تأثیرات چپلویت هاوس روی خودش میشود. او صداهایی را از درون دیوارها میشنود و دچار توهم میشود. در لحظهای از این اپیزود، بون هنگام حمام کردن در وان به پایین پای خود نگاه میکند و میبیند که آب جای خود را به خاک و کرم داده است. اگرچه معلوم میشود این تصویر ناشی از تخیل اوست، اما صحنهای بود که برودی باید در زندگی واقعی آن را تحمل میکرد. او میگوید: «آن کرمها واقعی بودند، من در یک وان حمام پر از کرم بودم و این عجیب بود.»
تصویربرداری در بحبوحه کووید
«چپلویت» یکی دیگر از پروژههایی بود که تاریخ شروع تولید آن به دلیل همهگیری کووید ۱۹ به تعویق افتاد. تصویربرداری سریال ژوئیه ۲۰۲۰ آغاز شد و در هالیفاکس، نوا اسکوشیا در ساحل شرقی کانادا مقابل دوربین رفت.
همپشر میگوید همیشه «چپلویت» را با لحظهای در تاریخ که در آن تصویربرداری شد، به یاد میآورد. «عجیب است که من “چپلویت” را مثل یک نوستالژی از موج اول کووید میبینم. گفتن این حرف احمقانه است، اما سریال در مقطعی تصویربرداری شد که همهچیز برای ما تازگی داشت و چیز زیادی از کووید نمیدانستیم. حالا همه بهنوعی خسته شدهایم.»
برودی خاطرات خوب خود از صحنه سریال را بازگو میکند، زمانی که بخش زیادی از دنیا در حال مبارزه با همهگیری بود. او فکر میکند این مسئله به کل بازیگران و عوامل حسی از چشمانداز داد.
او میگوید: «این که توانستیم تولید را ادامه دهیم، یک پیروزی بود. هیچ تأخیری به دلیل تأثیر کووید یا بیمار شدن کسی نداشتیم. پروتکلها سر صحنه کاملاً رعایت میشد. احساس میکنم کاملاً آگاه بودیم که چقدر خوششانس هستیم در آن شرایط در یک سریال کار میکنیم، چون خیلی از چیزهای دیگر به حالت تعلیق درآمده بودند و خیلی از مردم امکان امرار معاش را از دست دادند و خیلی از مردم هنوز در تقلا هستند. ما کارهای زیادی داشتیم و موفق شدیم. به کاری که همه انجام دادند خیلی افتخار میکنم.»
منبع: ونیتی فر (آنتونی برزنیکن)، نیوزویک (جیمی برتون)