مجله نماوا، شهرام اشرف ابیانه
باب اسفنجی؛ یک موزهی معصومیت کارتونی
شخصیتهای «باب اسفنجی» انگار از توی یک جعبهی کودکانهی قدیمی بیرون آمده باشند. از بس که شاد و پرانرژیاند و با رفتارهایی بدون ظاهرسازی بزرگسالانه و حماقتهایی به همان اندازه دوستداشتنی، سریع در دل مخاطب، چه کودک و چه بزرگسال، جا باز میکنند. شهر خیالی زیرِ آب بیکینی باتم به یک شهر بازی زیرآبی بیشتر شبیه است. جایی که باب اسفنجی همراه دوست جدانشدنیاش پاتریک، یک ستاره دریایی چاق و کند ذهن، مدام به این ور و آن ور سرک میکشند ودردسر درست میکنند. شهری که انگار درون یک آکواریوم کارتونی مخاطب کودکش را با عشق به محیط زیست البته از نوع دریاییاش آشنا میکند. اگرهوس ماجراجوییهای کودکانه بیمنطق به سرتان زده یا دلتان میخواهد در یک موزهی معصومیتِ کارتونی گشتی بزنید «باب اسفنجی»، چه از نوع سریالی و چه سینماییاش بهترین انتخاب پیشرویتان خواهد بود.
تایتانهای نوجوان؛ تجربه آمال و آرزوهای دوران نوجوانی
مجموعهی کارتونی «تایتانهای نوجوان» دنیای این پنج ابرقهرمان دی سی کامیکس را ساده میکند تا شبیه دار و دستههای نوجوانانی به نظر برسند که انگار دارند ادای قهرمانهای محبوبشان را درمیآورند. میتوانید همهی آمال و آرزوهای دنیای نوجوانی را در این مجموعهی کارتونی تجربه کنید. خبر خوش اینکه در این جهان، از بزرگسالان اخمو یا تهدیدهایی که دنیا را به خطر میاندازد یا چیزهای خشن و زشتی که زیبایی دنیای نوجوانی را تحتالشعاع قرار میدهد خبری نیست. همه چیز شبیه بازیهای نوجوانانه است.
در جهانِ این ابرقهرمانهای دوستداشتنی هر کاری شدنی است به شرط آنکه صدمهای جدی به کسی نرسد. مشکلات را که از دید آنها نگاه بکنید دنیا جای زیباتری برای زندگی است. با مجموعهی کارتونی روبروییم پر از شوخیهای حسابشده و واقعاً خندهدار با آنچه نوجوانان نمیفهمند یا برای درکش با مشکل مواجهاند. از این منظر «تایتانهای نوجوان» یک کلاس درس لذتبخش است که معلمهایش خود بچههایند. طراحی سادهی خطوط شخصیتهای کارتونی این ابرقهرمانها و دشمنهای احتمالیشان و نیز خصوصیات دنیایی که در آن زندگی میکنند نیز بر این مبنا شکل گرفته.
سگهای نگهبان یا گشت پنجهای؛ تقویت حس مسئولیتپذیری
حس و حال قهرمانی را در هر بچهای میتوانید پیدا کنید. وقتی این ویژگی با مهربانی و کمک به دیگران ترکیب شود نتیجهاش میشود مجموعهی کاتونی کانادایی «سگهای نگهبان» که به نام گشت پنجهای شهرتی به هم زده. داستانها آنقدر سادهاند انگار از دل بازیهای خیالی بچهها بیرون آمدهاند. این مجموعه بر روی پسر جوانی به نام رایدر متمرکز است که گروهی از سگهای گشت و نجات که خود را گشت پنجهای مینامند، فرماندهی میکند. آنها در ماموریتها برای محافظت از شهر ساحلی خلیج پرماجرا همکاری میکنند اما این همهی داستان نیست. بچهها با دیدن این مجموعهی کارتونی یاد میگیرند چطور مهربانتر باشند و برای مشکلات سادهی کودکانهی خود به کمک خودشان متکی باشند.
هر قسمت از گشت پنجهای از الگوی مشابهی پیروی میکند و دارای موضوعات تکراری است. قسمتها بهطور معمول با صحنهای باز میشود که زندگی روزمرهٔ سگها نشان داده میشود. آنها اغلب یا با اسباببازیهایشان بازی میکنند یا در زمین بازی نزدیک پایگاهشان مشغول فعّالیت هستند. رایدر، یک پسر ده ساله، با دریافت تماس برای کمک از یک مشکل خبردار میشود.
گشت پنجهای هم خلاقیت را به مخاطب کودک هدیه میدهد هم مهربانی و کمک به دیگران را در ذهن او به عنوان الگویی تغییرناپذیر شکل میدهد. با گشت پنجهای برای هر مشکلی راهحلی هست. چون حس مسئولیتپذیری در این دنیای کارتونی کودکانه حرف اول و آخر را می زند.
مجموعه انیمیشن میراکلس یا معجزه آسا: قصههای دختر کفشدوزکی و گربه سیاه؛ یک اسپایدرمن پاریسی
«میراکلس»، یک اسپایدرمن پاریسی و نوجوانانه با دو ابرقهرمان پسر و دختر به همراه ابر شروری که در پی به دست آوردن معجزهگر تبدیل کنندهی آنها به ابرقهرمان است. کارتونی پر از نکات تربیتی برای نوجوانانی که شیفتهی ماجراجوییاند.
مرینت و آدریان دو ابرقهرمان داستان، مثل همهی همتایانشان زندگی دوگانه دارند و مدام در حال جنگ با چیزهاییاند که دنیایشان را مورد تهید قرار داده. جالب آنکه این تهدیدها بیشتر مفاهیمیاند که به شر گرایش دارند. مثلاً اینکه «فقط چیزی رو به مردم میگم که میخوان بشنون». برای همین است که بدی ممکن است در میان مردم عادی و حتی در خانوادهی خود مرینت پیدا شود. آن وقت است که سر و کلهی دختر کفشدوزکی و پسر گربهای، که این آخری بیشتر نقش همراه را برای دختر کفشدوزکی بازی میکند، پیدا میشود. به قول مرینت یا دختر کفشدوزکی «من یه دختر معمولیام با یه زندگی معمولی. فقط یه رازی تو زندگیام هست. هیچکی نمیدونه.»
هاوک ماث یا ارباب شرارت هم نقش مهمی در داستان دارد. او به قربانیانی که قرار است مقابل این دو ابرقهرمان نوجوان بایستند میگوید: «من بهت قدرتی میدم تا در برابر هر چیزی از خواستهات محافظت کنی.»
«میراکلس» یا دختر کفشدوزکی پر از چیزهایی است که هر نوجوانی در زندگی عادی با آنها برخورد میکند. دختر کفشدوزکی سپر ایمنی است در برابر ارباب شرارت که در جایی پنهان شده و با پروانهای به رنگ تیره که پروازش میدهد تا ضیافت تاریکی را تدارک ببیند. حضور این زوج دوستداشتنی ابرقهرمانوار، این ضیافتِ دنیای تاریکی را به هم میزند. خاصیت دنیای نوجوانی هم همین است که از چنین رویایی محافظت کند.
بچه رئیس؛ پیشنهاد ارتقاء شغلی وقتی پای رقیب قدرتمندی در میان است
«بچه رئیس»، یکی از غنیترین پویانماییهایی که دنیای تجارت را به دنیای کودکانهی بچههای به ظاهر شیرخوار پیوند میدهد. نقطهی قوتش، فیلمنامهی هوشمندانهاش است. با کنایاتی به دنیای بزرگسالِ که در چهارچوب داستانی فیلمها حل شده.
مبنای داستان انگار این است: «حالا بیا یه چَک به این بچه بزنیم و صداش رو دربیاریم». در دنیای «بچه رئیس»، نوزادهای کم سن و سال نه تنها حرف میزنند که یک شرکت عریض و طویل را اداره میکنند. طبیعی است خطراتی از دنیای بیرون کسب و کارشان را تهدید کند اما آنها با خلاقیت خود بر آن فائق میآیند. نکتهی جالب اینجاست که دردسرِ پیش آمده به طور کامل برطرف نمیشود اما شخصیتهای فیلم به این راحتی میدان را به نفع رقیب خالی نمیکنند. چون از دید آنها، دنیای بدون دردسر شبیه یک اسباببازی بیمصرف است که به تو خیره شده و دارد روزت را خراب میکند. پس خرابی را باید درست کرد و اوضاع را به روال سابق برگرداند.
به قول بچه رئیس «ما هیچ وقت منظورمون رو مستقیم نمیگیم. ما یه ارتقاء شغلی پیشنهاد میکنیم تا (رقیب یا همان دردسر) هرگز پیشرفت نکنه». دیالوگی که انگار از دل فیلمهای «پدرخوانده» فرانسیس فورد کاپولا بیرون آمده (پیشنهادی بهش میدم که نتونه رد کنه). «بچه رئیس»، راه و رسمِ دنیای تجارت را به زبان کودکانه نشانمان میدهد: «باید دشمن را حسابی عصبانی کرد تا چیزی که که میخواهیم رو بهمون بده». «بچه رئیس»، دنیای بچهها را تا حد دنیای پدر مادرهایشان و حتی بالاتر از آن بالا میبرد. با داستانهایی که به خلاقیت در داستانسرایی کودکانه رنگی از تازگی و بداعت میبخشد.