مجله نماوا، پریسا الیاسی
تامی فی و جیم بیکر در اوج شهرت، محبوبیت و ثروت به سر میبرند؛ حالا فرزند دومشان نیز به دنیا آمده و همه چیز برای یک خوشحالی و جشن بزرگ مهیاست اما به نظر میرسد در زندگی آنها چیزی درست نیست. جیم، تامی فی و گری را در یک نمای سه نفره میبینیم در حالی که فوکوس روی جیم است و تامی فی نوزاد تازه متولد شدهشان را در آغوش دارد و گری در انتهای قاب به تنهایی ایستاده است. این سکانس در فیلم و این لحظه در زندگی واقعی بیکرها را میتوان نقطهی آغاز سقوط امپراتوری خودساختهی آنها دانست. البته رسیدن به این نقطه، ناگهانی نبوده و این طور نبوده که هفتاد سال عبادت بیکرها یک شبه به باد رفته باشد؛ بلکه آنها با یک شیب ملایم، آرام آرام به سمت انحطاط پیش رفتند.
«چشمان تامی فی» فیلمی است در ژانر بیوگرافیک که به زندگی تامی فی و جیم بیکر، زوج مبلغ مذهبی معروفی که با تاسیس شبکهی تلویزیونی رفته رفته به شهرتی بینظیر و ثروتی هنگفت رسیدند، میپردازد و از روی مستندی به همین نام ساخته شده است. «چشمان تامی فی» با تصاویر مستند شروع میشود و با این کار پایان داستان را برای کسانی که هیچ شناختی از تامی فی و جیم ندارند؛ لو میدهد. داستانِ آشنایِ شروع از صفر و ساختن از هیچ و سپس رسیدن به قله و بعد از آن تجربهی سقوط و سراشیبی، این خط اصلی داستان فیلم و زندگی بیکرها است. شروع فیلم در سال ۱۹۹۴ است و بعد از آن با فلش بکی به گذشته برمیگردد و تمام زندگی تامی فی از کودکی و افتادن در مسیر مذهب تا آشنایی با جیم و ازدواج با او و ادامهی مسیر پرافت و خیز زندگیاش را به تصویر میکشد و مجددا به ۱۹۹۴ میرسد. اگر از پانزده، بیست دقیقه پایانی فاکتور گرفته شود؛ مابقی فیلم ریتم خوبی دارد و هر مرحله از زندگی تامی فی بدون پرداختن به جزئیات و اتلاف وقت به تصویر کشیده شده است. این موضوع اگرچه باعث شده تا ریتم در بیشتر لحظات فیلم حفظ شود، اما از طرفی به فیلم ضربه زده و این طور به نظر میرسد که فیلمساز یک سلسله از وقایع را پشت سر هم ردیف کرده است؛ بدون آن که از روابط علت و معلولی و منطق دراماتیک در فیلمنامه استفاده کرده باشد.
تامی فی همان طور که در زندگی واقعی مغز متفکر و ایدهپرداز اصلی زندگی مشترکش با جیم بوده؛ در فیلم هم نقش اول و بار اصلی را بر عهده دارد و جسیکا چستین با مهارت هرچه تمام ایفاگر نقش تامی فی در «چشمان تامی فی» است. جسیکا چستین با آن گریم بینظیر و آرایش غلیظ که مشخصهی اصلی تامی فی است؛ در تمام طول مدت فیلم مخاطب را مجذوب نقشآفرینی خود میکند و با قطعیت میتوان گفت نقطهی قوت فیلم، بازی درخشان جسیکا چستین است که البته پاداش این بازی خوب را با اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن دریافت کرده است. اندرو گارفیلد که بیشتر با سری فیلمهای «مرد عنکبوتی» شناخته میشود؛ در نقش جیم بیکر در فیلم ظاهر شده است و در مقابل بازی درخشان جسیکا چستین حرف زیادی برای گفتن ندارد. البته باید این نکته را در نظر داشت که ضعف اصلی مربوط به شخصیتپردازی ضعیف در فیلم است؛ به طوری که مخاطب اطلاعات زیادی از شخصیتهای فیلم ندارد؛ از روحیات و آن چه در درون و ذهنشان میگذرد، آگاه نیست و به طور کلی شخصیتها در طول فیلم عمق پیدا نمیکنند و به همین دلیل برقراری ارتباط با آنها و شگفتزده شدن از سرنوشتشان بسیار مشکل است. ایراد در شخصیتپردازی فقط مربوط به دو شخصیت اصلی داستان نیست بلکه شخصیتهای فرعی هم، چنین مشکلی دارند. برای مثال شخصیت های گری و فلچر و شکلگیری نوع رابطهی آنها با تامی فی و جیم در طول فیلم نمایش داده نمیشود و به جز یکی دو سکانس کوتاه و سطحی عملا پرداخت دیگری در رابطه با این شخصیتها و شکلگیری رابطه بین آنها صورت نمیگیرد. شخصیت فرعی بعدی که حضور پررنگی در فیلم دارد شخصیت مادر تامی فی است که باز هم دلیل رفتار بدش با تامی فی از کودکی تا بزرگسالی آن طور که باید مشخص و درک نمیشود و گویی فقط برای این در فیلم حضور دارد که نقش انذاردهنده را ایفا کند و به طور مداوم تامی فی را از سرانجام مسیری که در آن قدم گذاشته، بترساند!
سوال مهمی که با دیدن فیلم در ذهن مخاطب شکل میگیرد این است که آیا تامی فی و جیم نسبت به کاری که انجام میدادند و سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم برای پر کردن جیب خودشان و برپایی امپراتوری بزرگشان آگاه بودند؟ یا همان طوری که به سادگی در فیلم نمایش داده میشود، سادهلوحانه خیال میکردند که تمام اینها موهبتی از جانب خدا به پاس خدمتشان به عیسی مسیح و پیروان اوست؟ از آن جایی که فیلم فقط روایتگر اتفاقات پیش آمده در زندگی بیکرهاست و تصمیمی به باز کردن و واکاوی مسائل ندارد؛ جواب واضحی برای این پرسش اساسی ندارد.
فیلمهای بیوگرافیک همواره با خطر کم رمق بودن مواجه هستند، اما «چشمان تامی فی» این نقطهی قوت را دارد که نه تنها حوصله مخاطب را سر نمیبرد بلکه با تصاویری جذاب و صحنه و لباسهای چشم نواز، فیلمی بسیار سرگرمکننده محسوب میشود؛ اگرچه در تاثیرگذاری عمیق و طولانی مدت بر مخاطبانش ناتوان است.