مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
وقتی سوفیا کوپولا در سن رشد بود، پدرش، فرانسیس فورد کوپولا، هر وقت فیلمی را کارگردانی میکرد تمام خانواده را از خانهشان در ناپا ولی، کالیفرنیا به محل فیلمبرداری میبرد. سوفیا در نیویورک به دنیا آمد. او همان نوزاد صحنه غسل تعمید در «پدرخوانده» (۱۹۷۲) است؛ او در حین تولید «اینک آخرالزمان» که در ۱۹۷۹ روی پرده رفت، در فیلیپین به مهدکودک میرفت و در ۱۹۸۲، وقتی «حاشیهنشینان» و «ماهی مهاجم» پشت سر هم فیلمبرداری میشدند، در تولسا، اکلاهما دوره ابتدایی را میگذراند.
کوپولا در یک روز مرطوب تابستانی در منهتن به من میگوید: «من همیشه دور و بر صحنه فیلمبرداری بودم.» ما در سنت آمبروس در آپر ایست ساید، منهتن ناهار میخوریم و در شرایطی که به نظر میرسد بیشتر مشتریان رستورانِ شلوغ، از گرما کلافه شدهاند، سوفیا با یک پیراهن آستینکوتاه سفید شیک و یک شلوار سرمهای تیره با طراحی زیبا، مثل همیشه عالی به نظر میرسد.
کوپولا، ۵۲ ساله، درحالیکه جرعهای آب مینوشد، به یاد میآورد: «من در “ماهی مهاجم” نقش کوچکی داشتم. نقش خواهر سِرتق کوچکتر را بازی کردم. پدرم من را انتخاب کرد، چون در اطراف بودم و او دوست داشت خانوادهاش در کارش مشارکت داشته باشند. راب لو یکی از بازیگران “حاشیهنشینان” بود. او و ملیسا گیلبرت که در آن زمان دوستدخترش بود، وقتی به نیویورک برگشتیم، من را به رامپلمایر بردند و بستنی خوردیم.»
کوپولا با یادآوری این خاطره لبخند میزند و میگوید: «من مثل بچه یک نظامی بودم – همیشه به مدارس مختلف در شهرهای مختلف میرفتم. همه آن جابهجاییها به من کمک کرده است: همیشه خیلی خوب میتوانم خودم را با موقعیتهای جدید تطبیق بدهم. این یکی از دلایلی است که میتوانم با پریسیلا ارتباط برقرار کنم. او عملاً بچه یک نظامی بود.»
منظور از پریسیلا، پریسیلا پریسلی (پرسلی) است، سوژه فیلم پریسیلا (Priscilla) تازهترین ساخته کوپولا که از ۲۷ اکتبر ۲۰۲۳ در سینماهای آمریکا روی پرده رفت. فیلم بر مبنای «الویس و من»، کتاب خاطرات پریسلی، ماجراهای شخصیت اصلی را با بازی کِیلی اِسپِینی دنبال میکند، از وقتی اولین بار در یک پایگاه نظامی در آلمان با الویس آشنا شد تا زمانی که ۱۴ سال بعد به ازدواج خود با او پایان داد.
نظیر تقریباً تمام هشت فیلم بلند سینمایی کوپولا – بهویژه «خودکشی باکرهها»، «گمشده در ترجمه» و «ماری آنتوانت» – «پریسیلا» مطالعه چگونگی رشد و تکامل دختران بر مبنای زمان و شرایط است. زندگی پریسیلا تحت تأثیر رابطه عاشقانه او با الویس کاملاً متحول شد.
کوپولا توضیح میدهد: «من کتاب پریسیلا را سالها پیش خواندم. برای مطالعه در تعطیلات سرگرمکننده بود. خاطرم هست کتاب را در چند سفر با خودم داشتم. دخترم کوزی گفت: “هنوز همان کتاب را میخوانی؟!” (کوپولا و شوهر موسیقیدان فرانسویاش، توما مارس، خواننده اصلی گروه فونیکس دو دختر نوجوان به نامهای کوزیما و رمی دارند.) میتوانستم ببینم کتاب پریسیلا چطور میتواند یک فیلم باشد: وقتی آن را میخوانید احساس میکنید بخشی از تجربیات او هستید. بهعنوان نمونه، او اولین باری را که به اتاقخواب الویس رفت، تعریف میکند و این که تخت او چقدر بزرگ بود و چطور به تمام زنانی که قبلاً آنجا بودند فکر میکرد. یادم میآید فکر کردم اولین حضور در اتاق یک آدم معمولی خودش بهاندازه کافی ترسناک است، حالا تصور کنید آن فرد الویس باشد!»
پریسیلا ۱۴ ساله بود که با الویس آشنا شد و ۱۷ ساله بود که پدر و مادرش را راضی کرد به او اجازه دهند در گِرِیسلند زندگی کند. کوپولا ادامه میدهد: «پریسیلا روزها سال آخر تحصیل را در یک مدرسه کاتولیک در ممفیس میگذراند و شبها با الویس در مهمانیها شرکت میکرد. این واقعیت برای من جذاب بود: او اجازه نداشت دوستانش را به گریسلند ببرد و متوجه بود که دختران دیگر پشت سرش زمزمه میکنند. پریسیلا خیلی منزوی بود و این برای من به طرز عجیبی قابل درک بود: خاطرم هست در ۲۰ سالگی به یک نفر علاقه داشتم. در آن زمان بخشی از ذهنیت من این بود که اگر با او باشم، مجبور نیستم هویت خودم را داشته باشم: میتوانستم فقط دوستدختر این آدم باشم و این خیلی راحتتر است. وقتی آن رابطه به نتیجه نرسید، ویران شدم، اما من را مجبور کرد شخصیت خودم را پیدا کنم. این داستان مشابه اتفاقی است که برای پریسیلا رخ داد – او خودش را در الویس گم کرد.»
هرچند کارهای کوپولا اغلب بر دوره گذار – چه هیجانانگیز و چه آسیبزا – در زندگی یک زن تمرکز دارند، فیلمهای او به طرز بینظیری زیبا و پر از تصاویر رؤیایی و صمیمی هستند. ظرافت و توجه به جزئیات، محور تمام کارهایی است که او انجام میدهد و «پریسیلا» از این قاعده مستثنا نیست.
فیلم با نمایی از پاهای برهنه پریسیلا با ناخنهایی که به زیبایی رنگ شدهاند آغاز میشود که روی یک فرش صورتی با پرزهای عمیق گام برمیدارند. کوپولا با لبخند اذعان میکند: «گریسلند واقعی هیچ فرش صورتی نداشت، اما این تصویر اولین چیزی بود که به ذهن من رسید: پاهای او در این دنیای باشکوه و مجلل فرو میرود. چطور میتوان قید چنین جایی را زد؟»
کیلی اسپینی، بازیگر نقش پریسیلا که سپتامبر پیش برای کار خود در فیلم، در جشنواره ونیز برنده جایزه بهترین بازیگر زن شد، تلفنی از لندن به من میگوید: «ذهن من از زمان “خودکشی باکرهها” درگیر سوفیا بود. آن فیلم طوری من را تحت تأثیر قرار داد که قبلاً هیچوقت نظیر آن را حس نکرده بودم.»
اسپینی، ۲۵ ساله، مانند خیلی از زنان جوان با خاطرات سینمایی از فیلمهای سوفیا کوپولا بزرگ شد. کوپولا از طریق کرستن دانست، ستاره «خودکشی باکرهها» و یکی از نزدیکترین دوستان خود با اسپینی آشنا شد.
کوپولا میگوید: «کرستن برای من مثل یک خواهر است و وقتی کیلی را توصیه کرد، به حرف او توجه کردم.» آنها یک روز در نیویورک با هم صبحانه خوردند و کوپولا همزمان با صرف قهوه و کروسان این نقش را به اسپینی پیشنهاد داد.
اسپینی به یاد میآورد: «سوفیا آیپد خود را بیرون آورد و چند عکس پریسیلا را به من نشان داد. او گفت: “فکر میکنم تو میتوانی این کار را کنی!” حس کردم کرستن مشعل را به من داده است.»
استیسی باتات، طراح لباس و همکار قدیمی کوپولا (که زمانی بهعنوان دستیار استایل در دابلیو مگزین کار میکرد)، برای ۳۰ روز فیلمبرداری در تورنتو مجبور شد فقط برای پریسیلا ۱۲۰ ظاهر طراحی کند، سفارش دهد یا سازماندهی کند.
کوپولا از روابط خود در دنیای مد استفاده کرد: «شَنِل» لباس عروسی پریسیلا را به همان سبک لباس اصلی طراحی کرد و کت و شلوار و لباسهای بافتنی الویس با بازی جیکوب اِلُوردی حاصل کار «والنتینو» است. باتات به خاطر میآورد: «ما حدود ۱۰۰ لباس برای الویس و دوستانش یا همان “مافیای ممفیس” داشتیم. به شوخی میگفتم لباسهای “مافیای ممفیس” در فیلم از دیالوگهایشان بیشتر است.»
کمی پس از انتخاب اسپینی، کوپولا با الوردی نیز صبحانه خورد، این بار در پولو لانج در هتل بورلی هیلز. الوردی که بیشتر برای کار خود در سریال «سرخوشی» شناخته میشود، به من میگوید: «یک رؤیای سینمایی بود که به حقیقت پیوست. وقتی صحبت کردیم سوفیا اصلاً به فیلم اشاره نکرد. چند روز بعد فیلمنامه به دست من رسید. قرار بود نقش الویس را بازی کنم!»
الوردی با قد ۱۹۵ سانتیمتر و اسپینی با قد ۱۵۵ سانتیمتر مجبور بودند در صحنههای متعدد که با هم داشتند برای این اختلاف قد کاری کنند. الوردی میگوید: «خیلی خوب یاد گرفتهام راهی برای گنجاندن خودم در کادر دوربین پیدا کنم. مهارتی است که در سراسر دوران کاریام به دست آوردهام. من همیشه خم هستم.»
اسپینی از لباسها برای پیروی از سن پریسیلا در جریان فیلمبرداری استفاده میکرد. او میگوید: «صبحها نوجوانی ۱۴ ساله بودم و در پایان روز زنی ۲۷ ساله با یک کودک تازه به راه افتاده. دیوانهوار بود، اما بسته به لباسهایی که سر صحنه به تن میکردم، قوس شخصیت برای من واضحتر میشد؛ و بعد، البته، آن موی پرکلاغی پفکرده بود که همه ما آن را میشناسیم.»
کوپولا و اسپینی، هر دو مدتی را با خود پریسیلا پریسلی گذراندند. کوپولا به خاطر میآورد: «او رک و صریح بود و از کار من تعریف میکرد، اما کمی دُودِل بود. فیلمنامه را برای پریسیلا فرستادم. او آن را صفحه به صفحه مرور کرد و جزئیات خاص را با من در میان گذاشت، مثلاً “من روی تختم خرس عروسکی نداشتم”، اما درنهایت چیزهایی را از نو خلق کردم، مانند اتاقخواب الویس. میخواستم او در خانه اتاقی برای استراحت داشته باشد – جایی بسیار تاریک و مرموز.»
در جریان تولید، پریسیلا به اسپینی پیشنهاد داد برای او بگوید قبل از هر صحنه فیلمنامه یا قبل از هر برخورد با الویس در واقعیت دقیقاً چه حسی داشت. اسپینی میگوید: «ما تلفنی خیلی با هم در تماس بودیم، اما وقتی فیلمبرداری شروع شد دیگر با پریسیلا حرف نزدم، چون خیلی طاقتفرسا شده بود. درنهایت، فیلم باید نگاه سوفیا را منتقل میکرد.»
کوپولا برای پاییز امسال پروژههای بسیاری در دستور کار خود داشت. علاوه بر «پریسیلا»، او کتاب «آرشیو سوفیا کوپولا ۲۰۲۳-۱۹۹۹» را نیز آماده کرد که شامل مجموعه عکسهای گرفتهشده سر صحنه فیلمهایش است؛ همچنین مجموعه گلچین او برای «بَری»، شرکت تولید پارچه کشمیر در اسکاتلند که زیر نظر «شَنِل» فعالیت میکند.
کوپولا میگوید: «من باید لباسهای رؤیاییام را درست کنم. شبیه یک نسخه بزرگسال و باکیفیت «گارانیمالز» است: پلیورهای بسیار زیبای بافت کشمیر، شلوارها و ژاکتهای سرمهای، صورتی و سبز خاکی که همه با هم ست میشوند. وقتی به یک سفر میروید، میتوانید با بافتنیهای کشمیر شیک و راحت خود به بار هتل بروید.»
کوپولا همیشه چیزی داشته است که آن را «پروژههای جانبی» مینامد. وقتی مارک جیکوبز، یکی از دوستان نزدیکش، مدیر نوآوری «لویی ویتون» بود، کوپولا دو کیف زنانه طراحی کرد: یک کیف دستی کوچک برای سر شب و یک ساک سفری نرم و فوقالعاده خوب برای روز.
کوپولا توضیح میدهد: «پدر من شیفته نوآوری است. او یک نوع اخلاق کاری را در ذهن ما حک کرد. او همیشه سختکوش بود.»
پدر و مادر سوفیا همچنین با تشویق او به تحصیل در رشته عکاسی، جنبه بصری او را پرورش دادند. او میگوید: «مادر من همیشه در لوکیشن از همهچیز فیلم یا عکس میگرفت. او عاشق هنر معاصر است. حس من نسبت به دنیای مد با مادربزرگ پدریام در ایتالیا شروع شد. او کمی عاشق زرق و برق بود! و جواهرات! بنابراین من پولکدوزی را دوست دارم. حتی از بچگی دوست داشتم بدانم آدمها چه لباسهایی میپوشند. پدرم در پاریس یک ست لباس طرح “سن لوران” مربوط به اواخر دهه ۱۹۷۰ برای مادرم خرید و او درنهایت آن لباسها را به من داد. آن دوره “سن لوران” را خیلی دوست دارم و آن را بینهایت الهامبخش میدانم.»
کوپولا در عکسهای کتاب خود که بیش از دو دهه را در برمیگیرد، همیشه بهراحتی برازنده به نظر میرسد، چه زمانی که با یک لباس «علیه» به سفارش خود در کروازت، کن راه میرود و چه وقتی با یک پیراهن راهراه مردانه «شاروِه» در حال کارگردانی است.
او میگوید: «کلاس ششم یا هفتم که بودم یک لحظه بد با مد داشتم. ما در لسآنجلس زندگی میکردیم، چون پدرم آنجا کار میکرد. مدل موی من تقارن نداشت. بعدازاین که به ناپا برگشتم، دوستم گفت: “مگر آرایشگر تو مست بود؟” وقتی به کلاس ششم رفتم، یک شلوار جین راهراه قرمز و مشکی و یک کت کتان مردانه سفید میپوشیدم. برای مردم ناپا اصلاً قابل درک نبود.»
کوپولا لبخند میزند. مثل همیشه جلوهای پسندیده دارد که باعث تعجب نیست: علامت بارز کوپولا، بهعنوان یک نویسنده-کارگردان، یک نماد مد و یک فرد، انسجام است. او میداند چه چیزی را دوست دارد و در قضاوتش تردید نمیکند، بهویژه وقتی صحبت از هر چیز هنری باشد. بااینحال، کوپولا همیشه وقار را با اعتمادبهنفس خود توأم میکند.
اسپینی میگوید: «سوفیا در صحنه فیلمبرداری مثل یک قاتل بیصداست. البته این تعبیر را بهعنوان تعریف به کار میبرم. خیلی از کارگردانها زیاد سر و صدا میکنند و اصرار دارند نشان دهند چه کسی رئیس است. سوفیا بسیار تیزبین است: او در ذهن خود فیلم را مثل یک عکس میبیند. همیشه راهی وجود دارد و او درمورد آن راه، آن نگاه و آن لحظه کاملاً مطمئن است.»
کوپولا وقتی پدرش در ممفیس در حال کارگردانی فیلم «کارچاقکن» (۱۹۹۷) بود، از گریسلند دیدن کرد. او میگوید: «راستش را بگویم، من هیچوقت آنقدر به الویس علاقه نداشتم. از تعهد او به سبک خوشم میآمد، اما در آن زمان مجذوب شخصیتش نبودم.» او بیشتر به سمت پریسیلا گرایش داشت.
کوپولا توضیح میدهد: «این که پریسیلا، الویس را ترک کرد، خیلی من را تحت تأثیر قرار داد.» او بعد از کمی مکث میگوید: «پریسیلا همیشه تلاش میکرد فانتزی الویس باشد، زن ایدهآل او باشد. من به نسل مادرم فکر میکنم و این که مستقل بودن چقدر برای آنها سخت بود. در آن زمان، زنانِ بدون هیچ قدرت و پول، وقتی شوهران خود را ترک میکردند چیزی نداشتند. پریسیلا شجاعت داشت و به نظر من این یک موضوع جهانی آمد.»
کوپولا ادامه میدهد: «و من باید گریسلند خودم را میساختم! قرار بود یک دنیا خلق کنم. این کاری است که دوست دارم.»
منبع: دابلیو مگزین (لین هیرشبرگ)
تماشای فیلم پریسیلا در نماوا