مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
قاتلان سریالی در شکلها و ابعاد متفاوت ظاهر میشوند. آنها در بیشتر مواقع با ظاهر طبیعی متولد میشوند، خیلی خوب خود را از انظار عمومی پنهان میکنند و اگر توجه نکنید به چشم نمیآیند، اما همیشه در گوشه و کنار کسی هست که حقیقت را دریابد و عدالت را برای قربانیان همراه بیاورد.
سریال پرستار (The Nurse)، داستانی مهیج از تاریخچه دانمارک را به تصویر میکشد. کریستینا هانسن (با بازی یوزفینه پارک) که بیشتر به عنوان «شر مرگ» شناخته میشود، پرستار شب یک بیمارستان در لولاند-فالستر در دانمارک بود که سالها تخلف او توسط پرستاری تازهکار به نام پرنیله لارسن (با بازی فانی لوئیزه برنت) فاش شد. مدتی طول کشید تا پرنیله شجاعت افشای این مسئله و مهمتر از آن شواهد را جمعآوری کند، اما درنهایت، حقیقت پیروز شد.
«پرستار» که ۲۷ آوریل ۲۰۲۳ از نتفلیکس پخش شد، از رمانی به همین نام در ۲۰۲۱ نوشته کریستیان کورفیکسن الهام گرفته است. این نه یک روایت مستند است و نه صرفاً نسخه دراماتیزه شده از وقایع. «پرستار» همچنین دنبالهروی فیلم «پرستار خوب» با بازی جسیکا چستین و ادی ردمین نیست، اگرچه مضمون مشابهی دارد.
داستان عمدتاً در دو خط زمانی اتفاق میافتد: ۲۰۱۲ و ۲۰۱۶-۲۰۱۴. بخش زیادی از اکشن در خط زمانی دوم روی میدهد، جایی که پرنیله به عنوان پرستار جدید به یکی از ناخوشایندترین بیمارستانهای دانمارک ملحق میشود. انتخاب یک بخش اورژانس به عنوان محل وقوع داستان، فوریت زیادی به قصه القا میکند. بیماران بهسرعت به چپ و راست چرخانده میشوند و فضای زیادی برای نفس کشیدن نیست. سریال با نگاهی به گذشته، دو سوی نجات/جان باختن را نشان میدهد – بالا رفتن آدرنالین و درک هولناک حقیقت.
این پدیده مختص «پرستار» است، اما تضاد به زیبایی در اپیزودهای ۱ و ۴ ترسیم شده است. بله، سریال تنها چهار اپیزود دارد، اما سازندگان صراحتاً از زمان خود بهترین استفاده را میکنند.
یکی از چشمگیرترین جنبهها این است که «پرستار» بیشتر در خود بیمارستان استقرار دارد. برای نزدیک شدن پرنیله به حقیقت، چیزهای زیادی نیست که حواس تماشاگر را پرت کند، بهجز لحظههایی از زندگی شخصی او و خط زمانی ۲۰۱۲. این خط زمانی یک انتخاب خلاقانه زیرکانه برای ایجاد اضطراب و اندوه احساسی و روانی خانواده قربانیان است. اگرچه ما فقط کنی هرسکو (دیک کایسو) را میبینیم که برادرش، آرنه (یسپر هیلدگارد) را از دست داده است. او صدای قربانیان بیشمار کریستینا است.
سریال بهطور حیرتانگیزی بیتفاوتی مسئولان بیمارستان را به عنوان یک موضوع جدی برای بحث مطرح میکند. ایدا (این استنسگارد-یول) که بهجرئت میتوان گفت یک شخصیت خیالی است، اتهامات جدی به مسئولان ام ۱۳۰ – بیمارستانی که کریستینا قبلاً در آن کار میکرد (و آرنه را کشت) – وارد میکند.
این نظر درمورد بیمارستان نیکوبینگ فالستر نیز مصداق دارد. زمانی که پرنیله تلاش میکند موضوع را با لیندا (تامی اوست)، یکی از مسئولان بیمارستان در میان بگذارد با واکنش تند او مواجه میشود. در هر دو مورد، تخلف پزشکی بالقوه، بهشدت از سوی کسانی که قرار است از منافع بیماران محافظت کنند نادیده گرفته میشود.
مطمئناً آنها به سهم خود موظف بودند اقدامات بیشتری برای جلوگیری از کشتارهای بیشتر انجام دهند. بیتوجهی و ناآگاهی ادامهدار به مرگ تعداد زیادی بیمار بیگناه منجر شد و برای خانوادهها پرسشهای بیپاسخ فراوانی بهجا گذاشت. «پرستار» با موفقیت روی مسائل مربوط به اصلاحات در چارچوب مراقبتهای سلامت و پاسخگویی بیشتر بیمارستانها انگشت میگذارد.
سازندگان سریال همچنین از طریق شخصیتهای پرنیله و نیلس لوندین (پیتر زاندرسن) – یکی از پزشکان بیمارستان که پرنیله موضوع را با او در میان میگذارد – میخواهند به تماشاگران این حس را بدهند که برخی از پرسنل پزشکی به میل خود در شهرهای کوچک و دورافتاده فداکاری میکنند، بی آن که قدر ببینند.
ذهنهای پشت سریال، بلوغ خلاقانهای به نمایش میگذارند و مرتباً توانایی خود را برای اداره کردن و نزدیک شدن به موضوع با رعایت احترام و حساسیت نشان میدهند. نقشآفرینیهای پارک و برنت مسحورکننده است. وقتی مشخص میشود کریستینا پشت مرگهای مشکوک قرار دارد، پارک آگاهانه تلاش میکند شخصیت خود را باظرافت به تصویر بکشد. او کاری میکند که تماشاگر بهنوعی با اختلال شخصیتی کریستینا همدل شود و نقش کریستینا را بدون هیچ نشانهای از روانپریشی بازی میکند.
اجرای پارک برای بازیگرانی که به دنبال به تصویر کشیدن افرادی به همین شکل پیچیده روی پرده هستند، جنبهای انسانی و جذاب دارد. نقشآفرینی او سرسختانه مهارشده است تا اصالت شخصیت واقعی کریستینا حفظ شود.
این نکته که ما در جنون کریستینا بیشتر با لحظههای عادی روبرو میشویم تا لحظههای بهیادماندنی گواه درخشش پارک است. از سوی دیگر، برنت نقش یک لنگر قابل اعتماد را دارد که «پرستار» از آن به عنوان پل ارتباط عاطفی با تماشاگر استفاده میکند. او ندای اخلاقی وجدان است که یاد میدهد همه ما باید کار درست را انجام دهیم.
درمجموع، «پرستار» به ایده دراماتیزه کردن داستانهای جناییِ واقعی اعتبار بیشتری میدهد. این داستانها با یک رویکرد سنجیده و اجرای منطقی با هدف بیشتری به تصویر درمیآیند که امکان تأثیرگذاری بیشتر به آنها میدهد.
یک درام با محوریت «رابطه بین دو نفر»
کاسپر بارفود، خالق و کارگردان «پرستار» و یکی از کارگردانان «مرد بلوطی»، دیگر سریال موفق دانمارکی، درباره هدف تولید مجموعه تلویزیونی جدید میگوید: «پیش از پرنیله خیلیها به چیزی مشکوک شده بودند یا چیزی دیده بودند. بااینحال، پرنیله یک پرستار جدید است، کسی که در این زمینه تازهکار بود، اما او نهفقط حس کرد چیزی اشتباه است، بلکه عملاً خودش دستبهکار شد و موقعیت خود را به خطر انداخت. وقتی تصمیم گرفتیم این سریال را بسازیم، هدف تا حد زیادی این بود که تلاش کنیم به پرنیله و موقعیتی که در آن قرار گرفت، وفادار بمانیم. ما میخواستیم تماشاگران دشواری شرایط او را درک کنند. اینطور نیست که شما یک دکمه را فشار دهید و یک افشاگر شوید.»
بارفود ادامه میدهد: «آنچه واقعاً بیشتر از همه نظر من را جلب کرد، این بود که چطور چنین اتفاقی اینهمه ادامهدار بود. وقتی همهچیز فاش شد، به نظر میرسید خیلیها از آن خبر داشتند یا مشکوک شده بودند. این کلیدی بود که ما همیشه به آن برمیگشتیم. قضیه فقط یک قاتل “دیوانه” نیست – این است که “سیستم چطور مانع حرف زدن ما میشود یا سیستم چطور از خودش محافظت میکند؟”»
بارفود میگوید کشف این جنایتها و پیگرد قانونی آنها سختتر بود، چون در دانمارک اتفاق افتادند. او توضیح میدهد: «ما دانمارکیها بیشتر از بقیه دنیا به سیستم اعتماد داریم. ما تمایل داریم اعتقاد داشته باشیم سیستم بهترینها را برای ما میخواهد؛ بنابراین، وقتی چنین اتفاقاتی میافتد، آسیبپذیر هستیم. هیچکس نمیخواهد کسی باشد که حال خوب دیگران را میگیرد.»
او با اشاره به این که «پرستار» یک درام با محوریت «رابطه بین دو نفر» است، میگوید: «صرف نظر از موقعیت دشوار پرنیله، این واقعیت که داستان میتوانست به رابطه بین دو نفر خلاصه شود، آن را برای من جذابتر کرد، هرچند دیدگاه اصلی ما برای روایت داستان، خود پرنیله است. فکر میکنم برای به خطر انداختن همهچیز، یک فرد باید شخصیت خاصی داشته باشد.»
بارفود درباره شخصیت کریستینا یا همان «فرشته مرگ» میگوید: «همه کسانی که او را میشناختند میگویند کریستینا بهترین پرستار بیمارستان بود – فوقالعاده ماهر و بسیار کاریزماتیک. این را هم در نظر داشته باشید کسانی که جذب اورژانس یک بیمارستان میشوند، آدمهای خاصی هستند. انرژی خاصی هست که آنها را پیش میبرد. درمورد کریستینا آنچه او را هدایت میکند، آدرنالین و جذابیت نجات جان است – چیزی که پرنیله آن را کاملاً درک میکند.»
نیاز به درک یک سفر
برای فانی لوئیزه برنت، بازیگر ۳۵ ساله، به تعبیر خودش، «یک پرنیله واقعی وجود دارد و یک پرنیله خیالی که بهنوعی من او را بهتر میشناسم.»
او میگوید: «جالبترین نکته درمورد پرنیله این است که علاقه ندارد یک قهرمان باشد. او یک افشاگر و فردی است که درنهایت قهرمان میشود، اما در واقعیت در موقعیتی قرار دارد که جز مبارزه برای عدالت هیچ کاری نمیتواند انجام دهد؛ و این در دنیایی که تا حد زیادی درمورد دیده شدن است، یک اقدام بسیار موقرانه است.»
برنت ادامه میدهد: «این که پرنیله واقعاً هیچیک از اینها را به عنوان یک ماجرای خوب تجربه نمیکند، بلکه درگیر حادثهای واقعاً وحشتناک میشود، من را خیلی تحت تأثیر قرار داد. این یک دوران سخت در زندگی او بود.»
او درباره این که چقدر با ماجرای واقعی آشنا بود و بازی در نقش یک شخص واقعی چه تأثیری روی کار او گذاشت، میگوید: «من اطلاعات زیادی درباره این پرونده نداشتم، اما وقتی پیشتولید سریال را شروع کردیم، مطالب زیادی درباره آن خواندم و کتاب کریستیان کورفیکسن را هم خواندم. درمورد به تصویر کشیدن یک شخص واقعی، تصمیماتی در سطح متن سریال گرفته شده بود و بخشی هم ایده خود من بود. بهطور معمول ممکن است هر کس که با یک فرد واقعی در ارتباط بوده است، با نسخه دراماتیک او تفاوتهایی ببیند.»
برنت برای بازی در نقش با پرنیله لارسن، پرستار افشاگر در دنیای واقعی ملاقات کرد. او میگوید: «من یک بار از نزدیک با او صحبت کردم. او گفت اگر سؤالی دارم یا چیزی هست که میخواهم درموردش صحبت کنم، مطرح کنم. وقتی او را ملاقات کردم جالبترین نکته برای من این بود که چه چیزی لازم است تا بتوانم همان کار او را انجام دهم – ایستادن در برابر کل یک سیستم. احساس کردم پرنیله قدرت درونی و یکپارچگی خیلی زیادی دارد. آماده شدن من برای نقش نیازمند درک سفری بود که او از سوء ظن تا کشف و بعد متقاعدشدن و در ادامه کنش فردی، طی کرد.»
برنت با اشاره به این که پرنیله لارسن واقعی علاقهای به شناخته شدن از سوی عموم ندارد، میگوید: من تا جایی که ممکن بود تلاش کردم به او خیانت نکنم و در عین حال به خودم اجازه دادم شخصیت خودم را بسازم. سعی نکردم فردی را به تصویر بکشم که از نزدیک دیدم، اما تلاش کردم اعمال او را نشان دهم و به تجربهای که او داشت وارد شوم. احساس کنم فریاد زدن چه هزینهای دارد و برای این کار چه چیزی لازم است.»
جرئت ورود به تاریکی
برای یوزفینه پارک، بازیگر ۳۶ ساله، ایفای نقش کریستینا هانسن بهنوعی شیرجه در تاریکی بود. او میگوید: «به درون نگاه میکنی و با خودت میگویی: “چرا؟” چیزی در آن تاریکی هست که میتوانم آن را بفهمم. باید تلاش کرد تا فهمید.»
او ادامه میدهد: «کریستینا در عین حال فردی است که آدمها او را کاریزماتیک و بامزه توصیف میکنند – یک پرستار بسیار خوب. مردم او را دوست داشتند. او دوستانی داشت، آدمهایی در اطراف خود داشت. خیلیها واقعاً از او خوششان میآمد. بااینحال یک چیز کاملاً اشتباه است. برای من خیلی مهم بود او به یک شخصیت تکبعدی تبدیل نشود. او جرئت ورود به تاریکی – تنهایی – را دارد.»
پارک درباره رویکرد خود برای نزدیک شدن به نقش کریستینا میگوید: «برای من مهم است تأکید کنم وقتی درمورد نقش کریستینا هانسن صحبت میکنم، از کریستینا به عنوان یک فرد نمیگویم، درباره کریستینا به عنوان یک شخصیت حرف میزنم. من طوری به او نزدیک شدم که انگار یک کاراکتر خیالی است.»
پارک برای رسیدن به این هدف و خلق پرترهای از کریستینا سعی کرد نقاط را به هم متصل کند. او میگوید: «من با کسانی که او را میشناختند صحبت کردم. البته با پرنیله و نیلس و روانپزشکان هم حرف زدم و اسناد دادگاه را هم خواندم. کتاب کریستیان کورفیکسن را خواندم و با خود او صحبت کردم. اطلاعات زیادی درباره کریستینا جمع کردم.»
این تحقیقات پارک را به چیزی رساند که او به عنوان نوعی طرح یک شخصیت توصیف میکند، اما این واقعیت که هنوز نقاط زیادی بود که به هم متصل نبودند منطقی به نظر نمیرسید.
او با اشاره به نظرها و تعابیر دیگران که خودشان حکایتی داشتند، میگوید: «از جایی متوجه شدم باید قید آن را بزنم. من کارهای اولیه را انجام داده بودم و از آنجا بعد مجبور بودم آن را به شکلی به داستان تبدیل کنم. مشخصاً دیدگاه خودم را داشتم که با احترام و ترس زیاد با آن مواجه شدم، چون این موردی است که واقعاً افراد زیادی را تحت تأثیر قرار داد.»
اگرچه پارک به کار خود در این سریال افتخار میکند، اما اعتراف میکند مشارکت در آن برای او سخت بود. او میگوید «یکی از سختترین نقشهایی بود که تجربه کردهام. نه این که به آن افتخار نکنم. قطعاً فکر میکنم داستان مهمی است – پافشاری یک زن جوان بر حقیقت. خیلی مهم است، اما این داستان در عین حال یک تراژدی است.»
منبع: د ریویو گیک، نتفلیکس، ساوندونیو، کانری دیکو
تماشای آنلاین سریال پرستار در نماوا