مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
این روزها دنیای سرگرمی تحتالشعاع تلاشها برای تبدیل مالکیت فکری – ظاهراً هر نوع آن – به فرنچایزهای چندرسانهای است که میتوانند تا بینهایت گسترش یابند. از بعضی جهات، گودزیلا دههها پیش این بازی را شروع کرد. اولین فیلم گودزیلا (گوجیرا در ژاپن) در ۱۹۵۴ ساخته شد و همچنان بهعنوان استعارهای صریح و هولناک از ویرانی اتمی با یک هیولای واقعاً ترسناک در هسته خود کار میکند. این در عین حال یک داستان متکیبهخود و مؤثر است که با مرگ هیولا به پایان میرسد و ظاهراً دنبالهها را به جایی نمیرساند.
بااینحال آنها به جایی رسیدند: مجموعه ژاپنی اصلی (که هنوز ادامه دارد) آنقدر طول کشیده است که به دورههای متفاوت تقسیم میشود که هرکدام ریبوتها و دنبالههای خاص خود را دارند. اولین تلاش برای آمریکایی کردن موجود عظیمالجثه پس از یک فیلم در ۱۹۹۸ متوقف شد، اما مجموعهای سینمایی در ۲۰۱۴ راهاندازی شد که موفقتر بود. حالا سریال پادشاه: میراث هیولا (مونارک: میراث هیولاها -Monarch: Legacy of Monsters) این نکته را تصدیق میکند.
فیلمهای گودزیلا و شاخههای فرعی آن در رسانههای دیگر، واقعاً فرصت زیادی برای کار کردن در اختیار سازندگان خود قرار نمیدهند. گودزیلا یا باید به بشر حمله کند یا از آن دفاع کند. بقیه هیولاها تلاشهای او را به چالش میکشند، اما این باعث توقف چند نسل از نویسندگان و کارگردانان در پیدا کردن راههای جدید برای پر کردن آن همه فضای خالی نشده است. بهعنوان مثال، فیلم ژاپنی «شین گودزیلا» (۲۰۱۶) با استفاده از بخشهای سازنده و اصلی گودزیلا، یک طنز بسیار گزنده درباره بوروکراسی در ژاپن و سیاست خارجی آمریکا ارائه میدهد.
سریال ۱۰ اپیزودی «مونارک: میراث هیولاها» که پخش آن از ۱۷ نوامبر در اپل تیوی پلاس آغاز شد، خیلی طناز نیست، اما بخشی از بهترین محرکهای فیلمهای گودزیلا را به کار میگیرد تا پیرامون آنچه سادهترین پیشفرض به نظر میرسد یک چارچوب پیچیده بسازد. درواقع، سریال فرنچایز چندرسانهای «دنیای سینمایی هیولاها» را که با فیلم «گودزیلا» در ۲۰۱۴ شروع شد، بسط میدهد.
این فرنچایز در سالهای بعدی کینگ کونگ را که از خیلی جهات «کایجو» اصلی است وارد بازی کرد که اولین نمونه آن «کونگ: جزیره جمجمه» (۲۰۱۷) بود. بعد از یک دنباله دیگر – «گودزیلا: پادشاه هیولاها» (۲۰۱۹) – گودزیلا و کینگ کونگ در «گودزیلا در برابر کونگ» (۲۰۲۱) با هم سرشاخ شدند. (این دو بار دیگر در «گودزیلا در برابر کونگ: امپراطوری جدید»، پنجمین فیلم «دنیای سینمایی هیولاها» که آوریل ۲۰۲۴ روی پرده سینماها میرود، در یک رقابت و/یا همکاری جدید حضور دارند.)
فیلمهای این فرنچایز گاهی موفق و گاهی ناموفق بودهاند، اما همه آنها طراحیهای جالبی دارند و به یک داستان جامع و جذاب اشاره میکنند – یک نظریه مشترک بزرگ از هیولاهای غولپیکر (یا «تایتانها»، آنطور که در «دنیای سینمایی هیولاها» ترجیح داده میشود).
«مونارک: میراث هیولاها» تلاش میکند این داستان را از طریق ماجراهایی که دههها ادامه دارد و در مقاطع مختلف فعالیت تشکیلات مونارک اتفاق میافتد بیان کند، از شروع به کار آن پس از جنگ جهانی دوم تا برنامههای مشکوک این سازمان در ۲۰۱۵، یک سال پس از وقایع اولین فیلم «دنیای سینمایی هیولاها».
سریال که حاصل همکاری کریس بِلَک (یکی از نویسندگان و تهیهکنندگان اجرایی سریال «جداسازی») و مت فِرَکشِن، نویسنده نوآور کتابهای مصور («مجرمان جنسی») است، به ترکیبی از یک فیلم هیولایی، سریالی شبیه «پروندههای مجهول» و یک درام خانوادگی میماند. هرچند نیمه اول فصل نشان نمیدهد سریال در هیچیک از آن حوزهها فوقالعاده است، اما بهاندازه کافی در همه آنها خوب عمل میکند و آنقدر جذاب هست که تماشاگر آن را به دلایلی فراتر از موجودات عظیمالجثه برفنشین و سایر حیوانات دنبال کند.
داستان در ۲۰۱۵ یک سال پس از ظهور مجدد گودزیلا آغاز میشود. دختری جوان به نام کِیت راندا (آنا ساوایی) راهی توکیو میشود، جایی که زندگی روزمره پس از برداشته شدن تعدادی از پروتکلهای امنیتی ضد گودزیلا جریان دارد. زندگی کیت که تا همین اواخر معلم مدرسهای در سانفرانسیسکو بود، با حمله به شهرش و ناپدید شدن (و ظاهراً مرگ) پدر دانشمندش، هیروشی (تاکههیرو هیرا) که خیلی متوجه میشویم با مونارک در ارتباط بود، مختل شده است.
پدر او همچنین یک رابطه متفاوت داشت: کیت کمی پس از رسیدن با خانواده دوم پدرش آشنا میشود و پی میبرد یک برادر ناتنی به نام کِنتارو (رن واتابه) دارد، جوانی هنرمند که مانند خودش از نبود پدرشان ناراحت است. آنها با کمک مِی (کیرزی کلمونز)، دوست کنتارو که یک رمزگشای ماهر با گذشتهای مرموز است، شروع به تحقیق درمورد کسب و کار مونارک میکنند.
در یک خط زمانی دیگر، در اواخر دهه ۱۹۵۰ و دوران پس از جنگ، ما در قزاقستان با کِیکو (ماری یاماموتو)، دانشمندی بااستعداد که مسئول تحقیق درمورد فعالیت هیولاست و لی شاو (وایات راسل)، یک سرباز آمریکایی که وظیفه حفاظت از او را دارد آشنا میشویم. کیکو و لی در بیشهزار با بیل راندا (اندرس هولم در نقش شخصیتی با بازی جان گودمن در «کونگ: جزیره جمجمه»؛ به نام خانوادگی توجه کنید) روبرو میشوند. بیل یک جاندارشناس متخصص جانداران مخفی است که تحقیقات خودش را انجام میدهد. این گروه اساس کار مونارک در آینده را پایهگذاری میکنند که بر نسلهای بعدی تأثیر خواهد داشت.
«مونارک: میراث هیولاها» بین صحنههای دقیق برخورد هیولاها (که با جلوههای ویژه چشمگیر همراه است)، همزمان داستانهای متقاطع خود را بهطور متوازن پیش میبرد. افشاگری درمورد شخصیتها نیز با سرعتی به همان اندازه سنجیده انجام میشود. اپیزودها کمتر به اپیزودهای جداگانه میمانند و بیشتر به فصلهای یک داستان طولانی شباهت دارند. این باعث میشود تا نیمههای فصل نتوان بهراحتی کلیت سریال را قضاوت کرد. آیا تحقیقات کیت و کنتارو درنهایت آنها را به جایی میرساند یا فقط معما را در چرخش نگه میدارد؟ آیا ارائه اطلاعات درباره پیشداستان و زندگی بههمریخته کیت پیش از ظهور گودزیلا این شخصیت را عمیقتر میکند یا دلیل آن فقط سایه افکندن (و شاید پر کردن زمان سریال) است؟
همه اینها بعداً مشخص میشود، اما «مونارک: میراث هیولاها» در همان نیمه راه علائم امیدوارکننده زیادی نشان میدهد. وقتی کرت راسل (پدر وایات راسل در دنیای واقعی) در نقش لی شاو مسنتر ظاهر میشود (که حالا در دهه نود زندگیاش قرار دارد، اما به طرز عجیبی خوب مانده است)، سریال انرژی زیادی میگیرد که نشان میدهد تحرک داستان تا نیمه دوم فصل همچنان رو به افزایش خواهد بود.
دراینبین، «مونارک: میراث هیولاها» بهعنوان یک فیلم بلاکباستر خوش بر و رو با قالب تلویزیونی و به پشتوانه یک گروه بازیگری کاریزماتیک، خیلی خوب عمل میکند. هیولاهای غولپیکر شاید تماشاگران را تا نزدیک در بیاورند، اما همانطور که فیلمهای گودزیلا مدتها پیش درک کردند، نگهداشتن آنها در آنجا به یک تخیل پویا نیاز دارد.
شخصیتهایی در طبقه همکف یک دنیای جدید
گروه سازنده «مونارک: میراث هیولاها» خیلی خوب میدانستند از ورودیشان به فرنچایز هیولایی شرکت لجندری پیکچرز که خانه گودزیلا، کینگ کونگ و تایتانهای دیگر است، انتظار زیادی میرود، اما کریس بلک گرداننده سریال و مت فرکشن، تهیهکننده اجرایی میگویند عامدانه تلاش نکردند چیزی تولید کنند که کاملاً مطابق با مقیاس یا حتی تمرکز فیلمهای هیولایی لجندری پیکچرز باشد. درعوض، بلک، چهره کهنهکار تلویزیونی و فرکشن، نویسندهای با رزومه کاری قوی در دنیای قصههای مصور مارول، بیشتر به ظرفیت تلویزیون در حمایت – و نه بازداری – از داستانی که میتوانستند در «دنیای سینمایی هیولاها» تعریف کنند علاقهمند بودند.
فرکشن میگوید: «در سینما ریسک همیشه این است که “آیا شخصیتهای اصلی داستان قرار است بمیرند؟” در تلویزیون، شما ۱۰ اپیزود دارید و یک گروه بازیگری که نمیخواهید در اپیزود چهارم از شر آنها خلاص شوید. وقتی این فرصت را دارید دیگر لازم نیست نگران مردن شخصیتها باشید. میخواهید ببینید آنها چطور زندگی میکنند.»
بلک در ادامه صحبتهای فرکشن توضیح میدهد: «ما احساس کردیم اگر سریال فقط درباره هیولاها باشد، نمیتوانیم کار موفقی بسازیم؛ باید درباره آدمها در دنیایی باشد که در آن هیولاها واقعی هستند. موضوع اصلی رسیدن به تعادل ظریف بین صحنههای تماشایی و یک داستان انسانی ساده و بیتکلف بود. ما از این واقعیت کاربردی باخبر بودیم که بودجه مناسبی برای ساخت یک سریال بزرگ داریم، اما نمیتوانیم همان کاری را انجام دهیم که فیلمها میکنند.»
فرکشن نتیجه میگیرد: «و حتی نباید تلاش کنید.»
احتمالاً طرفداران فیلمهای «دنیای سینمایی هیولاها» خوشحال میشوند بدانند «مونارک: میراث هیولاها» واقعاً با سکانسی با حضور شخصیت راندا با بازی جان گودمن آغاز میشود که نقش خود در «کونگ: جزیره جمجمه» را تکرار میکند، اما بلک و فرکشن اطمینان دارند داستان آنها قصهای انسانی و یک برداشت جدید از فیلمهاست و از صحنههای درگیری محبوب طرفداران فراتر میرود.
بلک میگوید: «برای این که یک سریال تلویزیونی را از ابتدا بسازید، باید چیزی خلق کنید که مردم بخواهند بهدفعات به آن بازگردند؛ بنابراین فکر میکنم آنچه تماشاگران را هفتهبههفته بازمیگرداند، لزوماً نبردهای هیولاهای بزرگ نیست. باید گروهی از انسانها باشند که بخواهید آن سفر را با آنها دنبال کنید.»
برای فرکشن، این نکته به سریال فرصت داد شخصیتهایی خلق کند – بخصوص در خط داستانی سال ۲۰۱۵ – که بینندگان واقعاً بتوانند خودشان را در آنها ببینند. شخصیتهای اصلی، مأموران سازمان مونارک، دانشمندان یا سربازان عملیات ویژه نیستند، بلکه معلمان و طراحان گرافیک هستند. بلک اشاره میکند: «اینها آدمهایی هستند که ما میخواستیم به این دنیا پرت کنیم.»
او ادامه میدهد: «آنها یک فرمول خاص ندارند، اختراع مخفی ندارند. آنها من و شما هستند که باید هنگام رد شدن از گیت فرودگاه کفش و کمربندمان را دربیاوریم. آنها در طبقه همکف این دنیای جدید ایستادهاند و چون سریال درباره اتفاقات بعدی است و این که چگونه دفعه بعد اوضاع را بدتر و خطرناکتر میکنید، بخشی از سرگرمی این است که گروه هر چه بیشتر پیش میرود، تجربه بیشتری در این دنیا به دست میآورد؛ پس هر بار که به سطح بالاتری میروند با خطرات بیشتری مواجه میشوند. همهچیز به سمت یک ناهنجاری کامل میرود.»
تمرکز بر شخصیت در عین حال در را برای فرنچایز باز میکند تا تعریف خود از هیولا را به شیوهای متفاوت و به همان اندازه عمیق کند و کاو کند. سالهاست موجوداتی مانند گودزیلا و کینگ کونگ مانند دیگر هیولاهای کلاسیک هالیوود نظیر مرد گرگنما، فرانکنشتاین و دراکولا، تصویرگر دورانی هستند که فیلمهایشان در آن ساخته میشوند. آنها از ترسهای فرهنگی و اجتماعی یک کشور میگویند؛ تنشهای ظریف (و گاهی نه خیلی ظریف) ژئوپلیتیکی بین غرب و شرق؛ قدرت جهان طبیعی در برابر جهان صنعتی؛ و پیامد – همینطور خسارت – آنچه از درگیریها بر جای میماند.
بلک و فرکشن در فصل اول «مونارک: میراث هیولاها» تأکید میکنند عنکبوتها یا خرچنگهای عظیمالجثه جزیره جمجمه، بزرگترین هیولاها نیستند، هرچند مطمئناً روی انسانهایی که با آنها روبرو میشوند تأثیراتی میگذارند.
فرکشن میگوید: «کیت زمانی دچار ضربه روحی میشود که پدرش او را ترک میکند – نه وقتی گودزیلا حمله میکند.»
بلک اضافه میکند: «او آشکارا شاگردان خود را در حمله گودزیلا از دست میدهد، اما عامل ضربه روحی تعیینکننده در زندگی او پدرش است و نبود اوست که کیت را هدایت میکند.»
فرکشن توضیح میدهد: «فیلمها درباره شهرهایی هستند که ویران شدهاند. این سریال درباره آدمهایی است که ویران شدهاند. کیت نابود شده است.»
تمرکز روی قوسهای احساسی شخصیتها به سریال اجازه میدهد در سطح انسانی همان پرسشهایی را بررسی کند که طرفداران دهههاست درمورد تایتانها دارند، موجوداتی که حالت تخریبگر و دفاعیشان باعث میشود بین عنوان قهرمان و شرور در رفت و آمد باشند. بلک میگوید: «شاو در یکی از اپیزودها میگوید: “این میراث توست.” و کیت میگوید: “این نفرین من است.” سفر او همین است – کیت باید انتخاب کند. نفرین است یا میراث؟ چیزی است که آن را رد میکند یا چیزی که آن را میپذیرد؟»
درحالیکه احساس میشود شخصیتهای انسانی «مونارک: میراث هیولاها» از هیولاها جالبتر هستند، بلک و فرکشن میگویند حتی با بودجه کمتر، طرفداران همچنان میتوانند در این سریال شاهد درگیریهای افسانهای باشند.
بلک اشاره میکند: «هر دوی ما با عشق عمیق و همیشگی به جهان هیولاها وارد این پروژه شدیم و بهاندازه بقیه میخواهیم آنها را ببینیم؛ بنابراین برای ما مهم بود که موجود بزرگ برگردد.»
منبع: تیوی گاید، هالیوود ریپورتر
تماشای سریال پادشاه: میراث هیولا در نماوا