مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
ویل فرل و پل راد که پیشازاین در سری فیلمهای کمدی «گوینده خبر» با هم بازی کردند، برای یک کمدی جدید گرد هم آمدند – و این یکی تماشاگر را در چند جعبه شیشهای از احساسات رها میکند.
این دو، بازیگران اصلی سریال همسایه روانپزشک (The Shrink Next Door) هستند، یک سریال هشت اپیزودی امیدوارکننده از اپل تیوی پلاس که به بررسی یک رابطه عجیب و غریب، هشداردهنده، مرزشکن و وابسته به هم بین درمانگر و بیمار میپردازد.
در این کمدی تاریک – که با الهام از یک پادکست محبوب به همین نام از جو نوچرا و تولید استودیو واندری ساخته شد – فرل نقش مارتین «مارتی» مارکوویتز، رئیس یک کارخانه نساجی و تحصیلکرده در آیوی لیگ را بازی میکند که در اوایل دهه ۱۹۸۰، تحت درمان آیزاک «آیک» هرشکوف (با بازی راد) یک روانپزشک کاریزماتیک در منهتن قرار میگیرد. در طول سالها، دکترِ (نهچندان) خوب تقریباً در تمام جنبههای زندگی و البته حساب بانکی مارتی نفوذ میکند و مغز متفکر به هم خوردن رابطه او با خواهرش است، کنترل کارخانه مارتی را به دست میگیرد و حتی به خانه تابستانی او در همپتونز نقل مکان میکند.
کاترین هان (در نقش خواهر مارتی) و کیسی ویلسون (در نقش همسر آیک) از دیگر بازیگران سریال «همسایه روانپزشک» به کارگردانی مایکل شوالتر («بیمار بزرگ») هستند که از ۱۲ نوامبر تا ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱ پخش شد.
ما از راد و فرل، ستارهها و مدیران تولید این سریال دعوت کردیم که در یک گفتوگوی آنلاین درباره گسترش «همسایه روانپزشک» از پادکست به تلویزیون، فیلمبرداری در دوران همهگیری کرونا و دیدار با مارتی در زندگی واقعی سؤال کنیم.
چه چیزی نظر شما را جلب کرد که با داستانی شامل فریبکاری، عبور از مرزها، تخلفات اخلاقی، کارخانههای نساجی، حسابهای بانکی در سوئیس و همپتونز همراه شوید؟ انگار مارتی چند دهه تحت خلسه آیک بود.
ویل فرل: اولازهمه، بگویم من کوچکترین اطلاعی از پادکست نداشتم تا این که از آژانس من، یوتیای تماس گرفتند و گفتند: «احتمال دارد بخواهند پادکست را به یک سریال تبدیل کنند و شما باید آن را گوش کنید.» و چیزی که بیش از همه نظر من را جلب کرد این بود که شما پیشفرض را میشنوید که پادکست درباره چه چیزی است و چه اتفاقاتی برای مردی مثل مارتی افتاد و واکنش اولیه این است: «اوه، این هرگز برای من اتفاق نمیافتد. امکان ندارد من تحت طلسم یک درمانگر قرار بگیرم و تمام زندگیام را به او بسپارم.» و بعد شروع به کند و کاو میکنید و مرگ را با هزاران زخم میبینید، «اوه، نه، حالا میبینم چگونه ممکن است برای من اتفاق بیفتد.» (میخندد)
از جهاتی نیز بسیار قابل درک است – واضح است برای هر کسی که کمی کار درمانی انجام داده معنای خاصی دارد. وقتی با مارتی درمورد این موضوع صحبت کردیم، او را تجسم شرایط کاملاً بههمریخته فردی در یک جایگاه آسیبپذیر دیدیم که قبلاً واقعاً به چنین توصیهای گوش نکرده بود، اما تصمیم گرفت آن را امتحان کند و بلافاصله با یک تسکین موقت و حمایت به شیوهای روبرو شد که هرگز قبل از آن احساس نکرده بود و فکر کرد: «بگذار ادامه بدهم. تأثیرش دو برابر میشود.» و بعد آن نقطه بیبازگشت بود؛ بنابراین کل آن شکل اغوا در ابتدا و سردرگمیهای بعدازآن چیزی بود که واقعاً به دلم نشست.
پل راد: برای من هم همینطور؛ این ایده که این شخصیتها آدمهای واقعی بودند و این یک داستان واقعی بود اما آنها در عین حال آدمهای جالب بودند و داستان جالب بود، ضمن این که میتوانستم نقش یک شخصیت متفاوت را بازی کنم. همچنین داستان آنقدر دیوانهوار نیست که باور نکنید. این آدم دیوانه به نظر نمیرسد، فقط بهنوعی در یک موقعیت گرفتار شده است. من فکر میکنم مغز ما خیلی انعطافپذیر است، راحت میشود به چیزی متقاعد شد. ما کارهایی را انجام میدهیم که شاید بعداً که آن فکر میکنیم احمقانه به نظر برسد. اگر به اتفاقات سیاسی نگاه کنید، میبینید مردم میتوانند به چیزهای زیادی متقاعد شوند؛ بنابراین به نظرم رسید این داستان کوچک واقعاً داستان جالبی است و داستان بزرگ این است: این را میتوان همین حالا به هر چیز در دنیا تعمیم داد.
چگونه میتوان رابطه غیرمنتظره مارتی-آیک و ارتباط آن با ماجراهای واقعی را خلاصه کرد؟
راد: این دو نفر به دلایل مختلف به هم نیاز دارند. جالب است چون شما پادکستها را میشنوید و بعد داستان بین افراد واقعی هست و بعد داستان ما و برای من سخت است واقعاً درمورد داستان افراد واقعی اظهار نظر کنم، چون من فقط آن داستانی را میدانم که کار کردیم، اما مطمئناً پویایی یکسانی دارد – و پادکست است – و ما همه اطلاعات را از مارتی و جو نوچرا گرفتیم. این یک دوستی و یک رابطه بیمار و پزشک است که از کنترل خارج شده؛ کِی، چطور و چرا – این پاسخها قابل بحث هستند، اما من فکر میکنم آنها دو نفر هستند که به دلایل مختلف واقعاً به هم نیاز دارند.
فرل: و برخی عناصر داستان واقعاً بازتاب یک داستان عاشقانه به معنای کلاسیک است، بین دو نفر که در مقاطع زمانی خاص برای هم خیلی ارزش داشتند و بعد به معنای منفی، همانطور که درمورد برخی روابط اتفاق میافتد، یک وابستگی مشترک وحشتناک بود که آشکارا یک طرف را بیش از طرف دیگر ضعیف میکرد، اما اگر بخواهم خلاصه کنم، رابطه این دو بهنوعی ترکیبی از ملاقات «تلما و لوئیز» با «بوچ و ساندنس» و «ترنر و هوچ» است.
وقتی به روایت این داستان علاقهمند شدید، بلافاصله میدانستید کدام یک از شما آیک و کدام یک مارتی خواهید بود؟
راد: میدانستیم. وقتی پروژه پیشنهاد شد، شوالتر، ویل و من با هم درباره آن صحبت کردیم و همیشه با این نیت بود که نقشهایی را که بعداً بازی کردیم بازی کنیم. این بخشی از سرگرمی بود.
فرل: فکر نمیکنم هیچوقت واقعاً بحث زیادی نداشتیم و به هر دلیل به نظر میرسید انتخاب بازیگران نقشها طبیعی است. من پل را کاملاً در نقش آیک تصور کردم و برعکس.
مارتی درمورد تبدیل داستان خیلی دردناک خود به یک کمدی سیاه با بازی ویل فرل و پل راد چه احساسی داشت؟
فرل: ما به خانه واقعی او در همپتونز رفتیم. او محبت کرد و اجازه داد پل و من و شوالتر یک روز را با او و خواهرش سپری کنیم و بعد جو نوچرا برای ناهار به ما اضافه شد. فکر میکنم مارتی آماده همکاری بود، چون صادقانه بگویم وقتی جو میخواست پادکست را بسازد، مارتی داستان خود را راحت برای او تعریف کرد. یادم میآید در یک نقطه بهنوعی بهصراحت گفتیم: «خیلی از مردم خجالت میکشند درباره چنین اتفاقاتی صحبت کنند. چه چیزی به شما اجازه داد اینقدر باز درمورد آن صحبت کنید؟» و او فقط گفت: «اینقدر اتفاقات مختلف برای من افتاده است که اصلاً برایم مهم نبود. پیش خودم گفتم، “به درک؟ داستانم را میگویم؟ چرا نه؟» (میخندد) پس وقتی با هم نشستیم، او به معنای واقعی کلمه یک کتابِ باز بود و به ما اجازه داد هر زمان نیاز داشتیم به او دسترسی داشته باشیم، دوباره با او تماس بگیریم یا برایش ایمیل بفرستیم، اما هیچوقت هیچ صحبتی نشد که «من را به شکل خاص به تصویر بکشید» یا «این کار را انجام دهید یا آن را انجام دهید.» او برای پاسخ دادن به هر سؤالی که از او داشتیم کاملاً پذیرا بود.
تیم کمدی معتبری با «همسایه روانپزشک» همکاری کردهاند، نهفقط جلوی دوربین – که شامل شما دو نفر، کاتین، کیسی و سارایو بلو (در نقش یکی از بیماران آیک) میشود – بلکه همچنین پشت دوربین. مایکل آن را کارگردانی کرد و جورجیا پریچت (تهیهکننده سریالهای «معاون رئیسجمهور» و «وراثت») متن آن را نوشت. در ترکیب این چهرههای کمدی چه موضوع مشترکی را دنبال میکردید؟
فرل: فکر میکنم همه یک دیدگاه مشترک داشتند: همه این اتفاقات قرار بود خیلی واقعی ترسیم شود. حتی اگر گاهی (میخندد) من و پل میخندیدیم و میگفتیم: «خدایا، این شخصیتها در زندگی واقعی چقدر اغراقشده بودند!» وقتی با مارتی وقت میگذرانید، او خودش یک شخصیت واقعی است، خیلی اغراقشده است – نحوه راه رفتن او، نحوه صحبت کردن او، اما فکر میکنم همه بازیگران و همه کسانی که در این فرایند خلاقانه مشارکت داشتند، کاملاً همنظر بودند که مهم نیست شرایط چقدر عجیب و غریب میشود، ما قرار بود درمورد به تصویر کشیدن این آدمها جدی باشیم و بعد بهوضوح عناصری از داستان بسیار جدی است؛ بنابراین ما میخواستیم همه بتوانند – امیدوارم و خودم را در همان دسته قرار میدهم – از عهده بخشهای بازیگری بربیایند.
شما این سریال را در دوران همهگیری فیلمبرداری کردید. با چه چالشهایی روبرو بودید؟
راد: یک چالش واقعی بود. یک مورد این بود که ما تولید را از نیویورک به لس آنجلس منتقل کردیم. فضای بیشتری داشتیم. ما توانستیم در لس آنجلس کارهای بیشتری انجام دهیم، با این که داستان در نیویورک اتفاق میافتاد. باید صحنهها را بازنویسی میکردیم. چند صحنه مهمانی داشتیم. برخی از صحنههای مهمانی با حدود ۲۵ نفر فیلمبرداری شد، درحالیکه به نظر میرسد صدها نفر حضور دارند و بعد پروتکلهای بهداشتی بود، آزمایش و انجام همه کارهایی که باید میکردیم تا مطمئن شویم که میتوانیم سلامت همه را تضمین کنیم. سخت بود. ما چیزهای زیادی داشتیم – دیالوگهای زیاد – و شرایط موجود باعث میشد روزها کمی کندتر و کمی چالشبرانگیزتر بگذرند. ما باید صحنههای خاصی را بازنویسی میکردیم تا بتوانیم داستان را تعریف کنیم و در عین حال فکر کنیم ممکن است شبیه چه چیزی باشد. حتی نمایشی که در برادوی روی صحنه میرود نمیتواند همان چیزی باشد که در ابتدا در نمایشنامه بود. ما باید در این مورد تجدید نظر میکردیم. با نمونههای خاص ازایندست روبرو بودیم.
فرل: هر روز، من و پل به هم نگاه میکردیم و درحالیکه دائم ماسکهای خود را میزدیم و برمیداشتیم و سعی میکردیم همه پروتکلها را رعایت کنیم، دقیقاً مثل این بودیم، «اوه، ما هرگز این تجربه کاری و زمان و مکانی را که در آن بودیم فراموش نمیکنیم.» میتوانید تصور کنید چطور باید کار میکردیم. همهگیری یک لایه کامل به کار اضافه کرد.
به نظر شما اگر آیک این سریال را ببیند چه میگوید؟
راد: اوه. نمیدانم؛ یعنی کمی به آن فکر کردهام، اما زیاد به آن فکر نمیکنم. همیشه در حین فیلمبرداری متوجه بودم که ما واقعاً روایت طرف مقابل از این موضوع را نشنیدیم.
فرل: مارتی واقعاً سوابق خیلی دقیقی از تمام تعاملات آنها داشت، اما درست است، ما لزوماً نمیدانیم. باید برخی فیلمهای خانگی را تماشا کنیم تا کمی از شخصیت آیک را در آنها ببینیم. فکر نمیکنم آیک دلیلی داشته باشد که بخواهد سریال را تماشا کند. شاید هم خودشیفتگی به او اجازه ندهد آن را تماشا نکند. نمیدانم اگر او سریال را ببیند، بگوید: «خب، درواقع، آن یک بخش، من آن کار را کردم.» نمیدانم هرگز با آن کنار میآید یا نه.
راد: تصور میکنم او دیدگاه متفاوتی درباره مسائل دارد.
منبع: اینترتینمت ویکلی (دن اسنیرسون)
تماشای سریال همسایه روانپزشک در نماوا