مجله نماوا: سریال مازیار میری پس از ۳۰ هفته به پایان راه رسید. یکی از طولانیترین سریالهای بخش خصوصی که داستانی عاشقانه را در تهران امروز و البته بخشی هم در شهر استانبول روایت میکرد. سریالی که چند بازیگر جوان به سینمای ایران معرفی کرد، ترانههای محسن چاوشی در آن بار دیگر ورد زبانها شد و البته فراز و فرودهای قصهاش سکانسهایی را ساخت که برخی از آنها در ذهنها ماندگار شدند. با هم هفت سکانس مهم و تأثیرگذار «خسوف» را که بیشتر از همه در طول این ۳۰ قسمت در ذهنمان جا گرفتهاند، مرور میکنیم:
۷. اعتراض دانشجویی سکانس افتتاحیه
یادآور سینمای اجتماعی سالهای پایانی دههی ۷۰ که به ساختهشدن عاشقانههایی مهم در سینمای ایران ختم شد. بیش از همه شاید یادآور «متولد ماه مهر». این جوانها البته جوانهای نسل دیگری بودند و اعتراض و عاشقانهشان هم از جنسی دیگر؛ اما این سکانسی است در همان شروع برای شناختن سرکشی روح آتیه و نویسندگان میخ خود را همان ابتدا محکم میکوبند.
۶. روزی که امیر سرانجام آتیه را انتخاب کرد
یازده قسمت طول کشید تا سرانجام امیر آتیه را با همهی هست و نیستش و آنگونه که هست بپذیرد و بگوید تا تهش با او میماند. عشقی که برای امیر ابتدا آسان نمود ولی وقتی افتاد مشکلها، امیر جوانی بود خام که باید با خودش و از دست دادن خیلی چیزها کنار میآمد. طول کشید ولی ابراز عشق امیر به آتیه و پاسخ آتیه به او در ذهن بینندگان «خسوف» باقی ماند.
۵. ابراز عشق مهراب به آتیه روی کشتی
اگر امیر برای بهدستآوردن آتیه یازده قسمت تلاش کرد، مهراب برای به دست آوردن این عشق صبوری بیشتری کرد. در قسمت هفدهم نقشههای مهراب و زمینهچینیهاش سرانجام به نتیجه رسید و روی کشتی وقتی فکر میکرد آتیه پیشنهاد عشق پیرانهسرانهی او را برای یک زندگی بهتر در اروپا میپذیرد یکی از بهترین سکانسهای خسوف اتفاق افتاد؛ سکانسی که پایهگذار نیمهی دوم سریال شد.
۴. مواجههی آتیه با حقیقت زندگی امیر در گورستان
بازگشت آتیه به ایران، داستان یکسوم پایانی سریال را رقم زد؛ داستان انتقام و گذشت. ریشهی انتقامجویی آتیه را اما نه در چهارسال دوری و بلاهایی که در آن مدت سرش آمد، که در این سکانس میتوان جستوجو کرد. جایی از قسمت نوزدهم که آتیه ابتدا امیر را زنده مییابد و بعد لحظهای را میبیند که فرو میریزد: اسما که فرزندشان را برای آرامشدن به امیر میسپارد.
۳. وقتی علیرضا سرانجام عصیان کرد
همهی بینندگان «خسوف» منتظر لحظهی طغیان نهایی علیرضا بودند؛ جایی که بازی حسابشدهی پوریا رحیمیسام به عصیان علیه مسببان وضع موجودش برسد. علیرضا در تمام مواجههها سعی در کنترل خشمش کرد اما تسویهحساب نهایی با سمیرا بود که به عشق میانشان خیانت کرده بود؛ اینجا بود که یکی از مهمترین سکانسهای پایانی در قسمت بیستونهم جان گرفت. سکانسی بیرحمانه و البته قابل پیشبینی.
۲. تیرخوردن امیر در شب خسوف
شاید غافلگیرکنندهترین سکانس سریال «خسوف». وقتی درست در میانهی سریال و قسمت چهاردهم قهرمان مرد داستان با گلولهای از پا درمیآید و قسمت به پایان میرسد. البته بعدتر میفهمیم که امیر زنده است اما آن یک هفته تماشاگر پیگیر «خسوف» را حسابی غافلگیر کرد. بهخصوص که این غافلگیری به جدایی زوج عاشق قصه از یکدیگر اضافه شده بود و تلخترین قسمت سریال را به وجود آورد.
۱. اولین مواجههی مثلث عاشقانه در گالری
… و سرانجام سکانس منتخب ما از «خسوف». جایی که تا قسمت هشتم، مخاطبان برای رسیدن آن لحظهشماری میکردند و با اجرای درخشان و بهاندازهی سه ضلع مثلث عاشقانهی جوان فیلم یعنی مینو شریفی، سجاد بابایی و المیرا دهقانی این دیدار ناغافل به بهترین شکل ممکن جلوی دوربین مازیار میری شکل گرفت. دیداری بدون جیغ و دادهای مرسوم، مطابق با شخصیتهایی که تا آنجا از آدمها شناخته بودیم و پایهگذار آیندهی هر سه شخصیت و تصمیمهایی که در ادامه گرفتند.
متن و گفتار: گلبو فیوضی
تدوین و گرافیک: حسین اکبری