مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
اگر هنوز سریال «وستورلد» را ندیدهاید، این متن را نخوانید
در سریالی که مفاهیم سنگینی مانند باطن انسان، اختیار و بلندپروازی را بررسی میکند، این شخصیتها هستند که داستان را ثابت نگه میدارند. «وستورلد» (Westworld) با حضور بازیگرانی بااستعداد مانند آنتونی هاپکینز، اد هریس، ایوان ریچل وود، تندی نیوتون و جفری رایت، گروهی از شخصیتهای پیچیده، بهیادماندنی و مسحورکننده دارد که داستانی فلسفی و پر از صحنههای اکشن را جان میبخشند.
در سه فصلی که تاکنون از این سریال پخش شده است، هر یک از این شخصیتها یک صحنه دارند که بهویژه نمادین است. این صحنهها ماهیت این شخصیتها و تحول آنها را به شیوهای دراماتیک یا غافلگیرکننده نشان میدهد که طرفداران همیشه آن را به خاطر خواهند داشت.
۱۰: برنارد: زمانی که معلوم میشود یک میزبان است
در یکی از بزرگترین چرخشهای داستانی «وستورلد» تاکنون، معلوم میشود که برنارد لو (جفری رایت)، رئیس بخش برنامهنویسی (رفتار) وستورلد و برنامهنویس نرمافزار افراد مصنوعی، یک میزبان است که از آرنولد وبر، یکی از بنیانگذاران وستورلد الگوبرداری شده است. برناردِ مهربان و باهوش تا آن لحظه یک انسان به نظر میرسد، اگرچه نشانههای ظریف زیادی وجود داشت که نشان میداد او یک میزبان است. همه چیزهایی که طرفداران از برنارد میدانستند در این لحظه تغییر میکند و دیگر هیچکس به شخصیت او مثل قبل نگاه نمیکند.
این بهویژه زمانی خود را نشان میدهد که دکتر رابرت فورد (آنتونی هاپکینز)، دیگر بنیانگذار و مدیر پارک وستورلد به برنارد دستور میدهد ترزا کالن (سیسه بابت کنوسن)، رئیس بخش تضمین کیفیت وستورلد و مسئول حفظ پارک از لغزشهای خارج از سناریوی تعیینشده را خفه کند؛ و برنامهنویسی برنارد، او را بدون هیچ تردیدی مجبور به کشتن زنی میکند که دوستش دارد. درحالیکه بعداً در سریال برخی از دیگر شخصیتها جنبههای انسانی پیدا میکنند، هیچیک از افشاگریها هرگز بهاندازه شگفتی برنارد شوکآور نیستند و تأثیر احساسی ندارند.
۹: شارلوت هیل: مرگ او
پس از دو فصل فریبکاری بیرحمانه و جنایت، شارلوت هیل (تسا تامپسون)، مدیر اجرایی شرکت دلوس که بر وستورلد و پارکهای دیگر نظارت میکند، بالاخره به جایی میرسد که حقش است. شارلوت میزبانی را میبیند که به شکل او ساخته شده است، میزبانی که به او میگوید: «تو میخواستی برای همیشه زندگی کنی؟ مراقب باش چه آرزویی داری.» میزبان که درواقع دولورس ابرنتی (ایوان ریچل وود)، – قدیمیترین میزبانی که همچنان در پارک کار میکرد – است، سپس به شارلوت شلیک میکند و او را میکشد.
شارلوت با بهای حرص و طمع و جاهطلبی غیراخلاقی خود مواجه میشود و بهای نهایی آن را میپردازد. او میخواست بهعنوان یک میزبان، جاودانه شود و همه میزبانها را از پارکها از بین ببرد. در عوض، شارلوت به دست میزبانی که ظاهر فیزیکی او را به خود میگیرد، کشته میشود و از شکل ظاهری او برای تضعیف هر چیزی که در دنیای بیرون برای آن کار میکرد، استفاده میشود.
۸: کیلب: پاک کردن اطلاعات رحبعام
همانطور که دولورس با کشتن فورد، فصل جدیدی از آزادی را برای میزبانان آغاز کرد، کیلب نیکولز (آرون پل) – یک سرباز سابق که به یک کارگر ساختمانی و یک خلافکار خردهپا تبدیل شد – نیز با پاک کردن اطلاعات سیستم هوش مصنوعی رحبعام، فصل جدیدی از آزادی را برای بشر آغاز میکند. درحالیکه دولورس در این تصمیم به او کمک میکند، درنهایت آنچه انجام میشود انتخاب خود کیلب است.
او از اختیار خود استفاده میکند تا مطمئن شود نه او و نه باقی بشریت دوباره توسط رحبعام کنترل نمیشوند. همانطور که میزبانان و انسانها با پیامدهای اقدامات دولورس روبرو شدند، فصل ۴ احتمالاً دنیایی را نشان خواهد داد که با پیامدهای انتخاب کیلب مواجه است.
۷: تدی: ابراز عشق به دولورس
برخلاف بسیاری از میزبانان که نمادینترین لحظههایشان زمانی است که اختیار دارند، فراموشنشدنیترین صحنه تئودور «تدی» فلود (جیمز مارسدن) – یک میزبان – زمانی اتفاق میافتد که او هنوز تحت کنترل برنامهریزی و روایت خودش است. قهرمانِ همیشه شوالیهوار، پس از نجات دولورس از دست مرد سیاهپوش (اد هریس) – یک مهمان کهنهکار با رفتاری سادیستی – با او سوار اسب میشود و دولورس را بهجایی میآورد که همیشه میخواست برود، «جایی که کوهها با دریا مواجه میشوند».
تدی درحالیکه دولورس را در آغوش خود گرفته، میگوید راهش همیشه به او منتهی میشود و او به او ابراز عشق میکند؛ و در تمام مدت دولورس از این میگوید که چگونه در دام دنیایی که در آن هستند گرفتار شدهاند. تدی برای آخرین بار نقش قهرمان را بازی میکند و به دولورس میگوید که چقدر برای او اهمیت دارد. تدی هنوز از حقایق خشن وجود خود بیخبر است، حتی زمانی که دولورس سعی میکند چشمان او را باز کند. جوانمردی، اشتیاق و سادگی، کل این صحنه را به چیزی تبدیل میکند که کاملاً تجسم تدی است.
۶: هکتور: صحنه ورود او همراه با آهنگ «رنگش را سیاه کن»
در اپیزود اول، هکتور، میزبان یاغی (خودریگو سانتورو) درحالیکه کاوری از آهنگ «رنگش را سیاه کن» رولینگ استونز در پیشزمینه پخش میشود، یکی از بهترین ورودیهای سریال را دارد. او به معاون کلانتر شلیک میکند، با خونسردی وارد سالن میشود، به متصدی بار شلیک میکند، مشروب میخورد و درحالیکه نوچههایش در حال کشت و کشتار و دزدی هستند، با مِیو (تندی نیوتون) – یک میزبان که نقش خانم سوئیتواتر را بازی میکند – حرف میزند، اما درست وقتی که هکتور میخواهد یک سخنرانی حماسی ایراد کند، یک مهمان به او شلیک میکند و او را میکشد.
این صحنه نشاندهنده فیس و افاده، جذابیت و کفایت هکتور است، اما همچنین نشان میدهد توانایی او بیش از آن چیزی است که وستورلد در اختیارش گذاشته است. وقتی هکتور بعداً برای کمک به میو به اختیار خود عمل میکند، از بهترین ویژگیهای خود برای انجام کاری معنادار بهره میبرد و ثابت میکند واقعاً قادر به انجام کارهای بیشتری است.
۵: شالورس: انفجار ماشین
بهعنوان یک کپی از دولورس که ظاهر و زندگی شارلوت هیل را به خود گرفته است، «شالورس» تلاش میکند هویت، ارزشها و هدف خود را دنبال کند. او درنهایت میکوشد مسیری را با نیتن، پسر شارلوت و جیکوب، همسرش که از او جدا شده، انتخاب کند، یک زندگی که آنها را از فریبکاریهای دولورس و انگراند سراک (ونسان کسل) – خالق و متولی رحبعام – دور میکند. وقتی شالورس سعی میکند با آنها برود، ماشین منفجر میشود و نیتن و جیکوب کشته میشوند. مردان سراک انفجار را برنامهریزی میکنند و هر فرصت شروع تازه را برای شالورس از بین میبرند.
شالورس درحالیکه به لحاظ فیزیکی بهشدت آسیب دیده و بهعنوان فردی تغییریافته، از صحنه انفجار بیرون میآید. این تراژدی او را در مسیری انتقامجویانه جدا از اهداف دولورس قرار میدهد. شالورس بهجای تلاش برای نجات بشر آنطور که دولورس میخواهد، خود را وقف ایجاد ارتشی از میزبانان میکند که به او اجازه میدهد انتقام خود را از انسانها بگیرد.
۴: دولورس: کشتن فورد
وقتی دولورس ماشه را میکشد و فورد را به قتل میرساند، همه چیز برای میزبانان و بشر تغییر میکند. برخلاف زمانی که دولورس، آرنولد را کشت، این بار او تصمیم میگیرد به زندگی یک نفر پایان دهد. انتخاب دولورس به این معناست که بسیاری از میزبانان برای اولین بار باید با اختیار دست و پنجه نرم کنند و انسانها چارهای جز مقابله با میزبانان دارای قدرت ادراک ندارند که با آنها بدرفتاری میکردند.
مسلماً این تغییردهندهترین لحظه در کل سریال است. درحالیکه همه چیز در داستان دولورس به سمت این انتخاب سرنوشتساز پیش میرود، انتخاب او برای همیشه دنیا و خودش را تغییر میدهد.
۳: رابرت فورد: تکگویی پیش از مرگش
بسیاری از بهترین نقل قولهای «وستورلد» از مونولوگ فصیحی میآید که فورد قبل از مرگ خود بیان میکند. فورد در سخنرانی خود بهصراحت میگوید که میداند درمورد میزبانها و دنیاهایی که برای آنها خلق کرد، اشتباهات زیادی مرتکب شد.
از آن مهمتر، اظهارات او بهوضوح نشان میدهد که میداند میزبانها چگونه در طول سالها تکامل یافتهاند و چرا باید آزاد باشند. فورد قبل از اینکه توسط دولورس مورد اصابت گلوله قرار گیرد و کشته شود، به سبک جذاب و کاریزماتیک خود، آخرین حرفهای حکیمانه را درباره خود، میزبانان و بشر با دیگران در میان میگذارد.
۲: ویلیام: فاش شدن این که او همان مرد سیاهپوش است
خط داستانی ویلیام جوان (جیمی سیمپسون) و مرد سیاهپوش بیرحم (اد هریس) در پایان فصل اول به هم میرسد و این زمانی است که مشخص میشود آنها یک نفر هستند. خط داستانی آنها جدا از هم به نظر میرسید، اما درواقع یک شخص در نقاط مختلف زمانبندی سریال هستند. این افشاگری رضایتبخش است، چرا که هم واقعاً تکاندهنده است و هم نشان میدهد تمام پیشبینیها درمورد یکی بودن این دو شخصیت درست بود.
انگیزههای مرد سیاهپوش، روابط گذشتهاش با وستورلد و تاریخچهاش با دولورس بعد از این افشاگری بسیار معنادارتر میشود. این شخصیت لحظههای بهیادماندنی دیگری نیز در سریال دارد، اما هیچچیز بالاتر از پی بردن تماشاگر به تراژدی یک مرد جوانِ بهظاهر مهربان نیست که به مرد سیاهپوش بیرحم تبدیل شد.
۱: میو: فدا کردن خود برای نجات دخترش
بخش زیادی از داستان میو و سفر او برای پیوستن مجدد و نجات دخترش است. اولین انتخابِ واقعاً مستقل میو در پایان فصل اول اتفاق میافتد، زمانی که او تصمیم میگیرد بهجای سوارشدن به قطاری که او را به دنیای بیرون میبرد، بماند و دخترش را پیدا کند.
منحنی کنش میو در پایان فصل دوم به اوج خود میرسد، زمانی که او تصمیم میگیرد خود را برای نجات دخترش فدا کند. میو با استفاده از توانایی خود برای کنترل میزبانهای دیگر، میزبانهای آلوده را منجمد میکند و آنها را آنقدر دور نگه میدارد تا دخترش به سلامت به «دروازه دره آن سو» برسد. بعد میو بارها به ضرب گلوله کشته میشود. او به شکلی حماسی و فراموشنشدنی، از تواناییهای هولناک خود برای نجات دخترش و نه خودش استفاده میکند.
منبع: اسکرین رنت (متیو رودوی)