مجله نماوا، رضا صائمی
«هوانورد» به کارگردانی مارتین اسکورسیزی هم یک فیلم بیوگرافی و یک پرتره داستانی است و هم یک درام روانشناختی و سایکودرام که براساس داستان زندگی هوارد هیوز کارگردان، تهیهکننده و خلبان مشهور آمریکایی است که همواره به دنبال شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود. هیوز که عاشق سینما و هوانوردی بود تمام ثروت به جای مانده از پدرش را صرف تولیدات سینمایی و ساخت یک هواپیمای جدید غول پیکر کرد. او به اختلال شخصیت وسواس فكری و عملی (OCPD) دچار بود. جالب اینکه خود او در سن ۲۵ سالگی يکی از پرفروشترين فيلمهای هاليوود آن دوران یعنی فرشتگان جهنم (۱۹۳۰) را ساخت. با این حال و علیرغم این زودشکوفایی، هوارد هیوز به واسطه کمالگرایی افراطی و بیمارگونه که در صنعت هواپیماسازی داشت به خودویرانگری تن داد. او با آرزوهای بلندپروازانهاش، قصد ساخت بزرگترین هواپیمای تاریخ را در سر میپروراند و سرانجام با سقوط نافرجام این هواپیمای غولآسا رسوایی بزرگی از خود در آن دوران باقی گذاشت. تا جایی که تا اواخر عمرش خود را در یک اتاق تنگ و تاریک حبس کرد و از انظار پنهان شد.
فیلم «هوانورد» به دوران اوج شهرت هیوز و در نهایت پایان تلخ زندگی او پرداخته است. قصه کمالگرایی که به زوال رسید. بلند پروازیهای او به سقوط خودش منجر میشود. جالب اینکه او سودای هواپیماسازی در سر داشت و این به ظرفیتی نمادین برای بازنمایی بلندپروازیها و کمالگراییهایی تبدیل میشود که بیشترین نسبت نمادین را با هم دارند. هوارد که رویای ساخت بزرگترین هواپیما را داشت تا با شکوهترین صعود را تجربه و به نام خود ثبت کند، سقوطی سنگین را تجربه میکند و شکست بزرگی را ثبت میکند. چنانکه برخی معتقد بودند اگر در این سقوط نافرجام کشته میشد احتمالا به یک اسطوره و قهرمان دوران بدل میشد. اما زنده بودن و زندگی کردنش با رنج افسردگی و انزوا همراه شد. او برای رسیدن هدف بلند پروازانهاش، متحمل هزینههای هنگفتی میشود و مبالغ زیادی را از دولت قرض میکند اما پروژهی عظیم او به دلایلی چند شکست میخورد و با سقوط نافرجامش تمام اعتبارش در نزد محافل رسمی و غیررسمی از بین میرود.
خودویرانگری و انزوا
موقعیت پارادوکسیکالی که هوارد هیوز در آن قرار میگیرد یکی از سویههای مهم و قابل تامل فیلم است. او در اوج موفقیت و خودشکوفایی خود و صنعت سینمای هالیود در آمریکا در هدف و رویای بلندش یعنی صنعت پرواز به سقوط تلخ و تراژیکی تن داد. همجواری این صعود و سقوط و خودشکوفایی و خودویرانگری در واقع بازنماییِ خودِ زندگی و فراز و فرودهای آن را صورتبندی میکند که البته در اینجا با ارجاع به یک برهه خاص تاریخی از یک مفهوم انتزاعی به موقعیتی انضمامی بدل میشود. کمالگرایی هوارد وقتی با شکست او گره میخورد در نهایت به اختلال وسواس فکری و عملی او دامن زده و او را در سراشیبی یک سقوط شخصی سخت قرار میدهد. این وسواس و خودویرانگریهایش تا جایی پیش میرود که در پایان فیلم هوارد به طور کامل منزوی میشود و از تمام آدمهای اطرافش فاصله میگیرد و در این منجلاب شاید خودساخته غرق میشود. جملهی مادرش که همواره میگفت «تو در امان نیستی» در تمام طول این سالها بخشی از ناخوادآگاه وجودش شده و به وسواس بیشتر و بیشتر او دامن میزند. فارغ از سویههای تاریخی و واقعگرایی قصه، اسکورسیزی از این تراژدی برای تلنگر روانشناختی به مخاطب در یک خوانش کلی و انتزاعی دست میزند تا او را متوجه خطرات کمالگرایی کند که نه نتها به پیشرفت و رشد و کمال انسان کمکی نمیکند که زمینه سقوط و خودویرانگری و زوال او را در هم خود میپرورد. این ویژگی به ویژه در جامعه امروز ما به شدت پررنگ شده و در حال تبدیل شدن به یک اختلال گسترده است. در واقع فیلم بیانگر میل به رشد و پیشرفتی است که در نهایت به توقف و بنبست در خود منجر میشود و آنکه سر در رویایی آسمانی دارد را به دست خود زمینگیر میکند. قصه فیلم قصه روزگار ماست و تماشای آن در این زمانه میتواند به درک بهتر ما از خود درموقعیتهای مشابه در این زمانه کمک کند.