مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
وقتی فلوریان زلر نمایشنامهنویس فرانسوی تصمیم گرفت نمایش موفق خود «پدر» (Le Pere) را به فیلم برگرداند، سراغ کریستوفر همپتن («روابط خطرناک») فیلمنامهنویس برنده اسکار رفت که نمایشنامه او را به انگلیسی ترجمه کرده بود.
نمایش «پدر» اولین بار در ۲۰۱۲ در پاریس و سپس در لندن روی صحنه رفت و با استقبال تماشاگران روبرو شد. نسخه انگلیسیزبان این نمایش در برادوی اجرا شد و یک جایزه تونی برای فرانک لانجا در نقش پدر پابهسنگذاشته یک خانواده که با زوال عقل دست و پنجه نرم میکند، به همراه داشت.
زلر و همپتن نام فرانسوی نمایشنامه را به انگلیسی – «پدر» (The Father) – و نام شخصیت اصلی را به آنتونی تغییر دادند، و در فیلمنامه تاریخ تولد واقعی آنتونی هاپکینز را ذکر کردند.
نمایش «پدر» به شکلی در بین تماشاگران طنین انداخت که هرگز برای زلر قابل پیشبینی نبود. حالا روایت سینمایی او چنین جایگاهی پیدا کرده است. حاصل کار زلر و دیگر سازندگان «پدر» شش نامزدی اسکار در نود و سومین دوره جوایز آکادمی به همراه داشته است: بهترین فیلم (دیوید پارفیت، ژان-لویی لیوی و فیلیپ کارکاسون)، بازیگر مرد (آنتونی هاپکینز)، بازیگر زن مکمل (الیویا کلمن)، فیلمنامه اقتباسی (کریستوفر همپتن و فلوریان زلر، بر مبنای نمایشنامهای از زلر)، تدوین (یورگوس لامپرینوس) و طراحی صحنه (طراح صحنه: پیتر فرانسیس؛ طراح دکور: کتی فدرستون).
زلر درباره فیلم «پدر» میگوید: «همه با این موضوع در ارتباط هستند. همه پدر دارند، یا باید با این معضل کنار بیایند که وقتی آدمهایی که دوستشان داریم دچار زوال عقل میشوند باید چه کار کنیم… همه ما در یک قایق هستیم.»
نمایشنامهنویس، رماننویس و کارگردان ۴۱ ساله پاریسی میخواست هاپکینزِ برنده جایزه اسکار («سکوت برهها»)، این سرزمین احساسی را کند و کاو کند و با حس فناپذیری مرتبط شود. او میگوید: «کار او در این فیلم ازنظر من بسیار تحسینآمیز است. او به جایی آسیبپذیر، شکننده و عاطفی رفت. مسئله خلق شخصیت نبود، چیزی غریزیتر بود. من امیدوار بودم آنتونی فقط جلوی دوربین باشد، نه این که بیماری را جعل کند، بلکه سعی کند تا آنجا که ممکن است با احساسات صادقانه در ارتباط باشد.»
فیلمنامه «پدر» خیلی ناگهانی و از طریق مدیر برنامههای هاپکینز به دست او رسید. او میگوید: «یک فیلمنامهی واقعاً عالی بود، وضوح و جمع و جور بودن آن بلافاصله توجه من را جلب کرد. آن را خواندم و به خودم گفتم، “پسر، خدای من، خودش است! میخواهم این کار را انجام دهم”، فیلمنامه خیلی ساده نوشته شده است، دور از هیاهوی هالیوود، یک فیلم مستقلِ کوچک است، یک فیلم فرانسوی با یک بازیگر انگلیسی در آن. سبک فیلم کاملاً فرانسوی است.»
او در اولین فرصت ممکن در یک هتل در لس آنجلس با همپتن و زلر ملاقات کرد و پذیرفت در فیلم بازی کند. هاپکینز در ۸۳ سالگی حسابی روی دور است؛ او نهتنها در فیلم نامزد اسکار «دو پاپ» بازی کرد، بلکه در دو فیلم آخر ریچارد ایر هم مقابل دوربین رفت: فیلم تلویزیونی «جامهدار» (۲۰۱۵) مقابل سِر ایان مککلن و «شاه لیر» (۲۰۱۷) شکسپیر، ۴۰ سال بعد از اولین حضور در این نقش.
هاپکینز میگوید: «در چهل و چند سالگی خیلی جوان بودم. وقتی دوباره نقش شاه لیر را بازی کردم، بهاندازه کافی پیر بودم، تجربه بیشتری نسبت به زندگی داشتم، و درک بیشتری از سن، فناپذیری و بقیه چیزها داشتم.»
در این مرحله، بازیگر دیگر نگران نقشآفرینی نیست. هاپکینز میگوید: «تنها نظریه من، خیلی نمیدانم، این است که شما باید اعتمادبهنفس داشته باشید. باید مطمئن باشید که میدانید چه کاری انجام میدهید، مثل رانندگی با ماشین، تنیسبازی، یا نجاری. باید تکنیک را بدانید، متن را یاد بگیرید. نباید زیاد فکر کنید. متن را میخورید تا در آن روزها بخشی از شما شود. شما از ضربهها و پیشنهادهای کارگردان پیروی میکنید و گوش میدهید.»
الیویا کلمن بازیگر برنده اسکار («سوگلی») و ستاره سریال «تاج» که در «پدر» نقش ان، دختر آنتونی را بازی میکند، میگوید وقتی اولین فیلمنامه را خواند، تعجب کرد. «برنامهها و فیلمهایی درباره زوال عقل دیدهام، اما با خواندن فیلمنامه به اندازه شخصیت آنتونی هاپکینز گیج شدم. ناگهان به خودم گفتم، “اوه خدا، چه حس وحشتناکی.” نمیتوانم چیزی را تصور کنم که کاملاً به همان شیوه و به زیبایی فیلمنامه فلوریان باشد. مجبور شدم فیلمنامه را دوباره بخوانم، تا بهنوعی بررسی کنم کی به کی و چی به چی است.»
زلر و همپتن به جای «گشودن» متعارف نمایشنامه، پازلی از فیلمنامهای را طراحی کردند که مخاطب را از تعادل خارج میکند و باعث میشود تماشاگران سردرگمی شخصیت اصلی را حس کنند. فیلمنامه آنها تماشاگران را وارد یک هزارتوی داخلی میکند که شبیه ذهنِ دچار زوال و از شکل افتاده آنتونی است.
زلر میگوید: «میخواستم «پدر» نهتنها یک داستان بلکه یک تجربه باشد؛ این که از دست دادن همه چیز ازجمله تحمل شما چه معنایی دارد. مجبور بودم برای بیان داستان یک راه بصری پیدا کنم. با پیتر فرانسیس طراح صحنه روی زمان و مکان کار کردیم. فضای آپارتمان مانند یک فضای ذهنی است. در آغاز، این آپارتمانِ آنتونی است، با خردهریزهای تزئینی و مبلمان. قدمبهقدم در پسزمینه تغییرات کوچکی ایجاد میشود. شما دیگر دقیقاً نمیدانید کجا هستید.»
هدف این بود که مخاطب هوشیار بماند و سعی کند از اوضاع سر دربیاورد، و درنهایت سفر احساسی را تجربه کند. زلر میگوید: «همیشه یک قطعه گم شده است، بنابراین شما هرگز نمیتوانید بهطور کامل درک کنید… وقتی لحظهای فرا میرسد، آن را رها میکنید، و سطح احساسی دیگری را درک میکنید. سفر روایی فیلم گاهی پیچیده است، اما ما به یک مکان ساده و احساسات ساده منتهی میشویم.»
کلمندرباره نقشآفرینی مقابل هاپکینز توضیح میدهد: «بازی در مقابل شخصی مثل آنتونی بسیار دوستداشتنی است، بنابراین به جای این که سخت باشد، همیشه لذتبخش است. البته خیلی خوشحالم که در یکی از صحنههای فیلم مقابل او حضور نداشتم؛ وقتی [هاپکینز] میگوید: “من مامانم را میخواهم.” خیلی خوشحالم که در آن نزدیکی نبودم، چون فکر میکنم روزها نمیتوانستم جلوی گریهام را بگیرم.»
مقصد فیلم صحنهای در پایان است که هاپکینز کاملاً فرو میپاشد. زلر میگوید: «میدانستیم مهمترین صحنه فیلم است. اگر آنطور که باید صادقانه و قدرتمند از کار درنمیآمد، کل فیلم بهنوعی کمی بیمعنی میشد. این جایی بود که میخواستیم برویم.»
هاپکینز این را فهمید. او میگوید: «چالشبرانگیزترین صحنه بود. در چنین صحنههایی باید ازنظر احساسی کاملاً رسیده باشید.» بنابراین وقتی اولین برداشت برای او خوب نبود، هاپکینز به اتاق پرو خود پناه برد تا خودش را جمع کند و یک بار دیگر صحنه را بازی کند. او برای رسیدن به حس درست، به دوران کودکی خود برگشت. «مامان، باد، و باران.» او همچنین یاد لحظهای از دوران کودکی خود در ولز افتاد، یک یکشنبه بعدازظهر، وقتی یکی از دوستانش به او گفت، «همه ما میمیریم.»
همین کافی بود تا یک احساس قدرتمند در او به وجود بیاورد. او همچنین در ذهن خود روزی را مجسم کرد که به بیمارستانی رفت که پدرش تازه در آنجا از دنیا رفته بود. هاپکینز میگوید: «یک مرد پیر دیگر روی تخت پدرم خوابیده بود. تأثیر فوقالعادهای داشت… همین است، برای همیشه و همیشه. چی بود؟ همش یک رؤیا بود؟ زندگی، من متقاعد شدهام که همهاش یک رؤیا است، یک اعتقاد شخصی است. پدر و مادرم هر دو مردهاند. اصلاً هیچوقت وجود داشتند؟ مدرکی نیست که نشان بدهد آنها وجود داشتند. این برداشت عجیب من از زندگی است: همش یک توهم است. من بهنوعی آزاد هستم، اما مایه افتخارم نیست. تواضع و فروتنی نیست. این برای من یک معما است. فکر میکنم “خدای من، چطور این چیزها اتفاق افتاد؟” درست است، این احساسات ظاهری هستند. من ۸۳ سال دارم، و خودم با فناپذیری روبرو هستم.»
کلمن میگوید او و هاپکینز نمیتوانستند باور کنند که «پدر» اولین فیلم بلند داستانی زلر است. «هر روز همه فقط به او اعتماد میکردند و او را دنبال میکردند، چون او هر روز عالی بود و در اولین فیلم خود از بیشتر کارگردانان بعد از ۱۰ فیلم، بهتر بود.»
حالا زلر میخواهد با «مادر» و «پسر» سهگانه خود را ادامه بدهد و این بار از هاپکینز در یک نقش مکمل استفاده کند.
منبع: ایندی وایر
تماشای آنلاین فیلم پدر در نماوا